تصور کنید که یک تحصیل کرده و مرفه اروپایی در اواخر دهه بیست سالگی به ظاهر یکی از فورچون مورد علاقه که دچار فلج احساس ناامیدی و گناه. بدون هیچ دلیل روشنی او می شکند تا با این زن همه فکر می کردند او که قرار بود به ازدواج—چرا که او دوست دارد شخص دیگری اما ناگهان اعتقاد است که او ناتوان از ازدواج و تنها می تواند او را پر از بدبختی است. او را رها حرفه ای که برای او تحصیل شده است به مدت ده سال و سوراخ کردن در آپارتمان خود را که در آن یک نوع graphomania او را وادار به ماندن تمام شب نوشتن در سرعت از کوره در رفته. فعالیت خود را آنقدر بی رحم است که در چند سال کوتاه او انباشته شده بسیاری از حجم ارزش از نسخه های خطی.
اگر این اتفاق امروز—می گویند در دانمارک استاندارد مثال گویا جامعه مدرن—مرد را دیر یا زود به پایان رسید تا در یک روانپزشک که در آن او خواهد بود احتمالا با توجه به تشخیص افسردگی یا اختلال دوقطبی. او شروع به دیدن یک درمانگر و ممکن است دارو تجویز می شوند. هدف این خواهد بود به او به عقب بر گردیم به حالت عادی به عنوان جهان تعریف "نرمال": قادر به لذت بردن در زندگی به شکل روابط خود را برای دیدار با تعهدات خود به عنوان یک عضو خانواده دوست و شهروند است. مرد به دنبال کمک های حرفه ای زیرا در قرن بیست و یکم او را تشخیص گرایش به عنوان نشانه ها—مدارک و شواهد از یک مشکل روانی.
اما زمانی که سورن کیرکگارد تحت این تجربیات در دانمارک از هجده سالگی آنها تا به حال یک معنی متفاوت است. "در زمان وجود چنین سر و صدا در سر من است که آن را به عنوان هر چند جمجمه من می شد برداشته است دقیقا مانند زمانی که hobgoblins بلند یک کوه کوچک و سپس یک توپ و شاد در داخل" او در مجله خود نوشت: در ماه فوریه سال 1838 زمانی که او بیست و چهار. اما کیرکگارد آموخته بود از عاشقانه ادبیات که وحشی احساسات نشانه ای از نبوغ ویژه هنگامی که آن را دردناک بود. "املاک افسردگی مانند 'بخار' دست یافت و در بالاترین محافل در سابق مورد درک یک حس معنوی" او نوشت: دو ماه بعد. او در نظر گرفته خود را در "سودا" نه یک بیماری بلکه یک "محرم نزدیک . . . وفادار ترین معشوقه من شناخته شده اند."
در کنار این سبک مد روز احساس کیرکگارد به ارث رسیده از اجداد خود یک دقت درونگرا پروتستان. پدرش مایکل پدرسن کیرکگارد حال رشد فقیر در حومه شهر نقل مکان کرد به کپنهاگ برای تبدیل شدن به یک تاجر و به پایان رسید تا به عنوان یکی از شهرستان ثروتمندترین مردان است. مایکل پدرسن خود را مطرح هفت فرزند از آنها سورن جوانترین تحت سختگیرانه مذهبی و انضباط در القای حس ترس و احساس گناه است که هرگز آنها را ترک کرد. "چه وحشتناک است که برای یک لحظه من فکر می کنم از پس زمینه تاریک از زندگی من درست از اولین روز!" کیرکگارد به یاد می آورد. "اضطراب که با پدر من پر روح من خود را هراسان سودا."
برای Kierkegaard, ناخشنودی شد نه یک بیماری بلکه یک حرفه. جدید در, بیوگرافی "فیلسوف قلب" (Farrar, Straus & ژیرو) بریتانیا محقق کلر کارلایل نشان می دهد که این تماس در مصرف زندگی خود را. پس از ترک مدرسه در سن هفده سالگی در سال 1830 او ثبت نام به عنوان دانشجوی الهیات در دانشگاه کپنهاگ به منظور آماده شدن برای یک حرفه ای در کلیسا. اما آن را در زمان او ده سال برای تکمیل مدرک خود را و او هرگز تبدیل به یک کشیش یا هر نوع دیگر از کسب و کار. او هرگز ازدواج یا بچه دارند. به غیر از چند بازدیدکننده داشته است به برلین و سپس پایتخت فلسفه و یک سفر به سوئد کیرکگارد هرگز چپ دانمارک. او هیچ علاقه ای به سیاست است. در سال 1848 لیبرال انقلاب فراگیر, اروپا, رسیده, دانمارک به عنوان تظاهرات مجبور شاه به وعده یک قانون اساسی جدید و مجلس; اما کیرکگارد بود و بی تفاوت. "پس از فرار شاه—و بنابراین وجود یک جمهوری" او در مجله خود نوشت: که در آن سال. "Piffle."
آنچه که او انجام داد به جای نوشتن. تا زمانی که مرگ او در سال 1855 در سن چهل و دو کیرکگارد زندگی خود ارث و تولید یک جریان از unclassifiable کتاب—ارقام, فلسفه, زندگی نامه, داستان, و خطبه. پیشرفت عمیق تر و عمیق تر به تجربه درد و رنج او پدید آمده با یک عمیقا راه جدید فکر کردن در مورد وجود انسان است. تاریکی exigency کیرکگارد کتاب که او گاهی اوقات به چاپ دو و یا حتی چهار در یک زمان ساده از عناوین: "ترس و لرزش" "مفهوم اضطراب" "این بیماری به مرگ."
که در آخرین کتاب که به نظر می رسد در 1849, کیرکگارد ارائه می دهد یک سازش تشخیص وضعیت بشر است. "وجود دارد نه یک انسانی که آیا ناامیدی نیست حداقل کمی که در درونی بودن وجود ندارد ساکن یک ناآرامی یک unquiet یک عدم توافق یک اضطراب در چهره های ناشناخته, چیزی," او می نویسد. اگر شما فکر نمی کنم شما در ناامیدی شما در حال دروغ گفتن به خودتان که حتی فرم بدتر از ناامیدی است. تنها با برسمیت شناختن ما وضعیت او می گوید: ما می توانید شروع به درک که نام واقعی ناامیدی است گناه سرپیچی از خدا. ما در حال رهایی از آن تنها زمانی که قبول کنیم که "انسان خود را تحت یک تعهد به اطاعت خدا در آن هر راز میل و فکر می کردم."
این درک از گناه و رستگاری نیست کیرکگارد اختراع. چیزی شبیه به آن موعظه در دانمارک لوتری کلیسا هر یکشنبه. چه ساخته شده خود کار انفجاری او اصرار که کسانی که بسیار کلیساها تبدیل شده بود رئیس موانع واقعی باور مسیحی. در قرن نوزدهم اروپاییان در زمان داده شده که در آنها مسیحیان به سادگی به این دلیل که آنها زندگی در "مسیحیت" در کشورهای که در آن وجود دارد "فقط به عنوان بسیاری از مسیحیان به عنوان مردم وجود دارد," او نوشت. اما یک مسیحی برای کیرکگارد نیست چیزی است که شما متولد می شوند; آن چیزی است که شما باید برای تبدیل شدن به طریق فوق العاده درونی تلاش است. خود را "نویسندگی" را به عنوان او آن را به نام شد به معنای به عنوان یک زنگ برای بیدار کردن جهان مدرن از آن خواب معنوی.
کیرکگارد انتشار کتاب خود را در هزینه های خود را و آنها در ابتدا کوچک خوانندگان: محبوب ترین "یا/و یا" نمی از فروش اولین نسخه آن از پانصد و بیست و پنج نسخه برای سه سال. با این وجود او یک محلی مشهور لطف عمدتا به گریز از مرکز و میل شدید او برای دشمنی. سردبیر یک کپنهاگ مقاله Corsairمشاهده شده است که در "کیرکگارد کل ظاهر شخصی و شیوه ای چیزی وجود دارد که verged در کمیک." وقتی Corsair او را به تصویر کشیده و در یک سری از تمسخر کاریکاتور در سال 1846 او شد و حتی بیشتر بدنام. "هر آشپزخانه پسر احساس می کند در توجیه تقریبا توهین به من . . . دانش آموزان جوان titter و پوزخند و خوشحال هستند برای دیدن یک فرد برجسته پایمال شده در" او شکایت کرده است.
هنگامی که او درگذشت—احتمالا سل هر چند تشخیص نامشخص باقی مانده—کیرکگارد تا به حال چند اگر هر یک از خوانندگان خارج از دانمارک. که نمی شروع به تغییر تا زمانی که او در بر داشت یک نفوذ قهرمان دانمارکی منتقد ادبی گئورگ Brandes که در سال 1877 نوشت: اولین کتاب در مورد کیرکگارد آورده و او را به توجه گسترده مخاطبان اروپایی. (بعد Brandes همین برای نیچه.) اولین ترجمه انگلیسی کیرکگارد به نظر می رسد در نوزده-سی سالگی و نبود آن تا دهه شصت بیش از یک قرن پس از مرگ او که مترجمان هوارد و ادنا هنگ شروع به تولید کامل فارسی نسخه از آثار خود را.