حقیقت این است که من نمی ارتکاب جرم, اما من هنوز هم احساس می کنم که اگر من انجام داد. آن را حدود 8 A. M. در آوریل 25, 2018 و من در خواب—که غیر معمول بود برای من چون من بسیار سحر خیز. هنگامی که خورشید بالا می رود من افزایش است. مانند Breonna تیلور در تاریخ مرگ او من شده بود تا اواخر داشتن رنج می برد از طریق یک روز طولانی از آموزش و پس از آن نوشتن تا بعد از نیمه شب تصمیم گرفتم به خواب دیر است. از آن پس من در تعجب که آیا این تصمیم چه زندگی من را نجات داد. یک عمل است که من بزرگ مادر بزرگ را تنبل است که چرا من درب اتاق خواب قفل شده بود زمانی که یک افسر در آن فریاد "این است که پلیس دالاس. باز کردن درب و یا من آن را لگد پایین."
یک دوست به من گفته بود که تیلور کشته شد در لوئیزویل, کنتاکی, آپارتمان, در حالی که او خواب بود. من فقط می توانم آرزو می کنم که تا به حال درست بوده است و که او تا به حال نشده است آگاهانه به اندازه کافی برای شنیدن این عکس که زنگ زد به ضربه گلوله بدن او. او اینجا نیست به او بگویم اما من اینجا هستم تا بگویم مال من است. من می خواهم برای—نیاز—به اشتراک گذاری آن را به نمایندگی از تمام زنان که پلیس باید وحشیانه رفتار. وجود دارد هیچ تلفن-تلفن ویدئوها از برخورد با آنها. هیچ مشهور وکیل نشان دهنده من. داستان من بر من. و از آن آسان است برای گفتن.
دو چیز شما باید بدانید: من مفت شکسته شد و در آنجا بود یک نردبان تکیه داده من townhome از زمین به سقف چون من با داشتن سقف جایگزین شده است. (من نفرت که سقف.) صبح وقتی شنیدم با صدای بلند می زند در من درب اتاق خواب من نشسته در رختخواب و سعی کردم به یاد داشته باشید که در آن من بود چون اگر من در خانه چیزی رفته بود به طور جدی اشتباه است.
"چگونه می توانم من می دانم که شما پلیس؟" من پرسیدم به من رسیده در سراسر بستر برای خواب و یک لباس بلند و گشاد—هر چیزی من می تواند با استفاده از پوشش خودم.
"این است که پلیس دالاس. من را بد گویی کردن از این درب پایین" آمد شوم پاسخ دهید.
من فکر کردم در مورد تمام چیزهایی که من تا به حال در صورت آماده وجود دارد سرقت و یا آتش سوزی. وجود دارد نردبان—که وعده داده شده به نگه دارید تا به پانصد پوند—که من می خواهم تست شده و من می توانم آویزان از اتاق خواب بالکن و سپس صعود کردن آن است. تا به حال من را فراموش کرده به بررسی تاریخ در آتش نشانی? خواهد آن کار را پس از تاریخ انقضا دارد ؟ من باید شماره گیری 911 در حالی که بالا رفتن و پایین نردبان ؟
"این است که پلیس دالاس" یک مرد فریاد زد دوباره.
در اینجا بود 911, کوبیدن بر درب اتاق خواب من و تهدید من. در حال حاضر چه ؟ من درب را باز کرد و نگاه کرد تا در آنچه به نظر می رسید مانند یک ده پا-مرد قد بلند بود که به عنوان گسترده ای به عنوان درب اتاق خواب من. من تا به حال را فراموش کرده برای قرار دادن در یک بند. من به عقب نگاه کنید تا ببینید که آیا من تا به حال یکی سمت چپ روی تخت دراز کشیده و کف هر کجا که بود در بازوی خود برسد. من پیراهن نازک بود تقریبا از طریق مراجعه کنید.
"آیا کسی در آن وجود دارد با شما ؟" افسر پرسید.
من آرزو می کنم من فکر می کردم. سپس دوباره شاید من نیست. "فقط من" من پاسخ داد.
من نمی توانم به یاد داشته باشید که دقیقا چگونه بسیاری از ثانیه گذشت قبل از من تو را دیدم دیگر افسر پلیس را در پلکان با تفنگ حمله اشاره به طور مستقیم در قفسه سینه. عجیب ترین چیزهایی که از طریق ذهن من رفت. من فکر کردم بچه به من هشدار داد که همیشه به پوشیدن لباس تمیز در مواقع اضطراری—اما در حال حاضر من در مورد مرگ بدون سینه بند. پزشکی قانونی که قرار بود برای تلفظ کنند من مرده اش.
"آیا کسی در اینجا با شما ؟" افسر اول دوباره پرسید.
"فقط من" من تکرار می شود.
ما dialogue به سرعت رشد بسیار عجیب و غریب است.
"وجود دارد هر مکان در اینجا کسی می تواند پنهان ؟" او از من پرسید.
"چه کسی؟" از من خواسته.
"وجود دارد هر مکان در اینجا کسی می تواند پنهان؟" در حال حاضر او خواسته بود; او خواستار شد.
بنابراین این است که چگونه ما در حال رفتن به آن را انجام دهد من فکر می کردم. من راننده سرشونو تکون دادن سر من. "بله, این چهار داستان ، ما می رویم به بازی مخفی کردن و به دنبال ؟
"صبر در اینجا," او گفت:.
من نمی توانم به یاد داشته باشید که آیا این افسر با تفنگ ماند و با اشاره آن را به من در حالی که یکی دیگر پرسه می زدند از طریق گوشه و مخفیگاه از خانه من, اما من می توانم به یاد داشته باشید ایستاده یخ زده در محل. من شنیده ام قد بلند افسر را قدم به قدم به او stomped پایین پله ها. من شنیده درب باز و بسته. من نمی توانستم نقل مکان کرد و اگر من می خواستم به. من باور دارم که غربت یک جستجو در اتاق دو بار به خاطر او از پله ها بالا به من نگاه کرد و سر به پایین. من نگاه گناه? چه جرم من مرتکب قبل از من بیدار? شاید من چیزی دیروز آخرین سال یا پنج ده بیست سال پیش. چه شد که اساسنامه محدودیت ؟
من به یاد داشته باشید که آیا افسران سمت چپ از سقف یا از طریق درب جلو سه طبقه پایین. من نمی دانم که من ایستاده به تنهایی در اتاق خواب, راهرو برای آنچه به نظر می رسید مانند یک هفته قبل از من نقل مکان کرد. من راه می رفت به پنجره و دیدم چند ماشین پلیس در جلوی خانه, یک ون سفید که به نظر می رسد به یک C. S. I. کامیون و برخی از افسران پلیس با اسلحه. یک افسر در یک قهوهای مایل به زرد کلاه و یک پیراهن که خواندن S. H. I.—امنیت تحقیقات—ایستاده در کنار یک وسیله نقلیه. دیگر افسران تحت پوشش در, سیاه از سر تا پا با پوشیدن ماسک اسکی. من می توانم بگویم که یکی از مردان نقاب سیاه بود چون من دیدم دست خود را و bizarrely تعجب که آیا او خوب به دنبال.
ناگهان مردان بودند که تعمیر سقف من و زنان از یک سرویس که در تمیز کردن خانه من راه می رفت تا به درب خانه. من نقل مکان کرد و چیزی که بعد از من می دانستم که من تا به حال پرواز از پله ها پایین به اجازه دهید آنها را در داخل.
"چه خبر است ؟" یکی از آنها پرسید.
"من نمی دانم. من پیدا کردن" من به آنها اطمینان داد.
زنان شروع به تمیز کردن در حالی که من به آنها گفتم نفس نفس, چه اتفاقی افتاده است. سپس یکی از roofers از من خواست به دنبال او تا به پشت بام پاسیو.
"خانوم آنها زدم در درب خود را," او گفت:.
پلیس تا به حال زدم درب پیشرو از پاسیو به خانه من. بنابراین ده-پا بلند افسر شوخی نیست وقتی که او می خواهم تهدید به ضربت بزمین کوبیدن درب اتاق خواب من. سر من دید. این واقعیت که بیش از من می تواند اداره کند. نشستم روی زمین تا زمانی که من متوجه شدم که من موجب ترس roofers. آنها می خواستند بدانند که چه چیزی را در مورد درب. من نمی دانم چه می گویند. یکی از آنها گفت که آنها دریافت یک جدید در انبار خانه. من راننده سرشونو تکون دادن و راه می رفت پایین پله ها پشت سر آنها. من بوی کاج-سل. من به یاد داشته باشید که آن را بیش از حد دیر به پاک کننده است که من تا به حال خریداری شده بدون بو, محصولات سازگار با محیط زیست.
من راه می رفت خارج در پشت مردان که خوشحال به نظر می رسید به ترک شود. افسران پلیس بودند در راه رفتن به عقب و جلو رفتن در داخل خانه شهری در کنار معدن و آوردن موارد بازگشت به ون. من راه می رفت تا به یکی از افسران و پرسید: چه اتفاقی افتاده است.
"آیا شما می دانید که همسایه خود را؟"
این بود بخشی از آموزش های خود را? "من پاسخ داد. او به من نگاه کرد که اگر به می گویند: "منظور شما خانه خود را متصل هستند و شما نمی دانید که او را؟"
"شاید من او را دیده ام یک زن و شوهر از بار" من به او گفتم. من تا به حال. من شنیده ام او موسیقی با صدای بلند اما اگر من تا به حال دیده می شود او را من نمی دانم او در زندگی بعدی.