مارس در واشنگتن دی سی است که به طور معمول در ماه های طبیعت تجدید و مورد علاقه من برای نقاشی با مداد رنگی شکوفه های توپخانه و لاله سایه سبز در چمن به گرم شدن درجه حرارت و نور نرم است که همچنان به شب. این بهار پنجره منشور از وجود انسان به دنبال خارج و در انتظار طاعون را منتقل می کند. از پنجره من می بینم یک درخت گلابی ریختن گل های سفید راه را برای جوانه زدن برگ. کمی دیگر که اتفاق می افتد در سمت دیگر پنجره. به عنوان وهم آور که این بهار و در حال حاضر جراح عمومی جروم Adams روز یکشنبه هشدار داد که این هفته خواهد بود "سخت ترین و غم انگیزترین" در بسیاری از آمریکایی ها زندگی می کند. "این است که رفتن به پرل هاربر لحظه ما 9/11 لحظه تنها آن را نمی توان ترجمه شده است. آن را به اتفاق می افتد در سراسر کشور" گفت: در فاکس نیوز.
من شروع به تعجب می کنم که چقدر روح انسان می تواند تحمل—و برای چه مدت. ما تنها در موج اول این بیماری همه گیر کوروناویروس با موج دوم در پاییز انتظار می رود. "Catastrophizing واقعا بد برای سلامت روان" ساموئل پل Veissière یک شرکت مدیر فرهنگ و ذهن و مغز برنامه در دانشگاه مک گیل به من گفت. "شما را به افسردگی به بودن با نگران کننده است. و تاثیر بر روی کیفیت زندگی و سیستم ایمنی بدن." برای دور زدن بیحس کننده ترس از تبدیل شدن به بعدی اعداد در یک چوب خط حساب کردن در حال اجرا از موارد شروع کردم به بازی یک بازی روانی—شناسایی افراد من شناخته شده و یا پوشش داده شده که زندانی شدند جدا شده و یا در تبعید به مراتب بدتر از شرایط. پوشش جنگ ها در جهان و سیاسی hellholes شده اند وجود دارد بسیاری از—برخی از معروف بسیاری کمی شناخته شده است. هر یک از داستان های خود را مجددا از آنچه انسان قادر به تحمل—و در نهایت غلبه بر.
در نوزده-هفتاد من تحت پوشش دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی که در آن نلسون ماندلا بود زندانی در بتن مرطوب سلول در جزیره روبن سابق مستعمره مبتلا به جذام تبدیل به یک زندان. "من می تواند قدم زدن همراه من در سه قدم," ماندلا, به یاد می آورد در زندگینامه خود. "وقتی که من غیر روحانی کردن من می توانم احساس دیوار با پا و سر من قرق بتن در طرف دیگر. عرض شد حدود شش فوت است. که فضای تنگ و کوچک بود که به خانه من برای من می دانستم که چگونه طولانی است." ماندلا منشور در جهان بود و یک پنجره کوچک با شش میله اما کمی برای دیدن. جزیره روبن بود و پنج کیلومتری ساحل. او دسترسی ندارد به عنوان ما در حال حاضر, به روزنامه و تلفن و تلویزیون است. او یک بار نوشت: سرپرست التماس برای لباس خواب که فقط سفید زندانیان دریافت کرده است. پس از همسر خود دستگیر شد و در سال 1969 او نوشت: کودکان "برای مدت طولانی شما ممکن است زندگی می کنند مانند کودکان یتیم." در سال 1988 او توسعه یافته سل دیگر به شدت مسری هوابرد ویروس. ماندلا در زندان بود برای بیست و هفت سال او هفتاد و دو زمانی که او ساخته شده خود را معروف walk to freedom. او در ادامه به ایجاد مجدد یک ملت و برنده جایزه صلح نوبل. من تو را دیدم او را دو بار پس از او رئيس جمهور در سال 1994. او هرگز خود زیاده در مورد حبس شرایط زندگی در انزوا و جدایی از خانواده و جامعه—و یا خود بیماری است. او تحمل درخشان.
در سال 1992 دقیقا بیست و هشت سال پیش در این هفته من به پرواز با الی ویزل برای جایزه صلح نوبل فروم سالانه کنفرانس غرب به افتخار برندگان و برجسته حقوق بشر است. ویزل تا به حال برنده نوبل شش سال پیش از آن. ویزل بودم که خانواده اش محدود شد اولین بار در آشویتس که در آن مادر و خواهر کوچکتر کشته شدند و سپس در بوخنوالت در طول جنگ جهانی دوم است. وجود دارد یک تصویر فراموش نشدنی از ویزل بسته بندی شده با دیگر مردان و پسران در تخته های چوبی قفسه های, واقعا, که روی هم چیده شده در چهار ردیف در بالای هر یک دیگر از کف تا سقف در بوخنوالت. مردان بودند همه اسکلتی. آنها تا به حال هیچ ویندوز به جهان خارج است.
پدر من مبارزه برای آزادی Ohrdruf یک subcamp از بوخنوالت و اولین اردوگاه نازی ها ضبط شده توسط ارتش ایالات متحده در ماه آوریل سال 1945. من هنوز نامه خود به مادرم در مورد وحشت او یافت می شود. در پرواز ما ویزل و من صحبت در مورد پدران ما تجارب در اردوگاه. او به من گفت که یک نسخه دیگر از آنچه او بازگو مورد سرنوشت پدرش که الی بازگشت به بوخنوالت در سال 2009. "روز مرگ او شد یکی از تاریک ترین در زندگی من است. او بیمار و ضعیف بود و من وجود دارد," او گفت:. "من وجود دارد زمانی که او خواست برای کمک به, برای آب. من وجود دارد برای دریافت آخرین کلمات او. اما من وجود ندارد که او به نام برای من, اگر چه ما در همان block; او در بالای تخت و من در پایین تخت. به نام او نام من و من هم از ترس به حرکت می کند. همه ما شد. و سپس او درگذشت. من وجود دارد اما من وجود ندارد." ویزل شانزده ساله بودم که بوخنوالت آزاد شد. او در خارج از زندان او یک یتیم بی نوا و بی وطن. در عین حال او جان سالم به در یکی دیگر از هفتاد سال نوشت: قابل توجه کتاب و سخنرانی در سراسر جهان و زندگی شد یادآوری هولوکاست. او زندگی خود عهد به روح انسان.
در سال 2017, من ملاقات منصور عمری به سوریه روزنامه نگار که اهل رژیم اسد را بازداشت و نقض آشکار حقوق بشر در آن بی رحمانه سرکوب بهار عربی معترضان—تا زمانی که عمری بیش از حد دستگیر شد در سال 2012. او قفل شده بود تا در گه زیرزمینی همراه با کمی فضای داخل که زندانیان—شماره تلفن همراه خود نوسان از شصت به بیش از هشتاد و در زمان نوبت نشسته و ایستاده چمباتمه و یا خواب. آنها به طور مشترک یک توالت و فاضلاب سوراخ به اجابت مزاج—بدون کاغذ توالت. اشکالات و کنه ها بودند فراگیر; موارد گال مشترک بودند. "بوی باور نکردنی بود," عمری به من گفت. "مردم بودند, تقریبا تمام آنها بیمار است. همه آنها تا به حال تاول و یا زخم. این عفونت است که خوردن گوشت خود را به سرعت." عمری از دست هفتاد و پنج پوند است. زندانیان با استفاده از نمک برای درمان هر یک از دیگر زخم پس از ضرب و شتم و یا شکنجه. "این است که چگونه ما شفا یکدیگر" عمری گفت. "گاهی اوقات آن را کار کرده است. گاهی اوقات نه."
عمری را به همراه نداشت ویندوز. زندانیان تا به حال هیچ ارتباطی با جهان خارج است. بسیاری از خانواده ها نمی دانند که در آن آنها—و یا حتی اگر آنها زنده بودند. عمری آمد تا با یک طرح برای نوشتن اسامی زندانیان—با استفاده از یک کویل از مد افتاده از استخوان مرغ و جوهر مخلوط از زنگ سون از سلول میله و خون فشرده از لثه از زندانیان بیمار توسط سوء تغذیه. با هیچ مقاله آنها نوشت نام در نوار کوچک از پارچه پاره شده از یک پیراهن. زندانیان نوشت: هشتاد و دو نام در نوار از پارچه و سپس دوخته و آنها را به سمت یقه و کاف از یک پیراهن تک—با استفاده از یک خرده از استخوان مرغ به عنوان یک سوزن. هر کس رو از اول می پوشیدن پیراهن و مسئول اطلاع رسانی به دیگر زندانیان خانواده. عمری بود که یکی از اولین احضار برای انتقال. او در پیراهن—تنها به توان به یک زندان و سپس یکی دیگر. اسامی شروع به محو شدن از رطوبت و تعریق; نیمی نام از دست داده بودند. پس از او در نهایت منتشر شد عمری فرار به ترکیه و سپس سوئد. من او را ملاقات نمود در سال 2017, زمانی که کمی آغشته به خون پارچه بودند به نمایش گذاشته شده در موزه هولوکاست در واشنگتن است. او به من گفت که او موفق به رسیدن سی از خانواده ها از مردان زندانی با او در سوریه است. سه نفر از پنج گروه که مونتاژ لیست نام—از جمله خیاط که دوخته نوار دوباره به پیراهن—در زندان درگذشت.