من یک وحشت همه گیر خرید شد شش پوند از تراشه های شکلات که من مخفی در مکان های عجیب و غریب در اطراف خانه; من نمیفهمد که من می تواند نگه دارید تا خانواده من ارواح در طول قرنطینه با تعجب آنها را با محصولات پخته شده است. در حال حاضر ماه بعد پنج پوند باقی می ماند. وقتی که می آید به راحتی مواد غذایی آنچه من طلب نیست شیرینی یا پنیر ذوب شده و یا ماکارونی خامه یا brothy سوپ. مانند بسیاری از کشمیری من برای روگان جاش سنتی ما بره ظرف تند و غنی که دستور مادر من دارای گروگان در میشیگان.
کشمیری غذاهای منتقل درون ما منزوی جامعه تا حدودی اشتباه حتی در میان سرخپوستان. کشمیری ها و رستوران ها به ندرت موجود در ایالات متحده و کشمیری غذاهای شما در پیدا کردن در هند منوها اغلب شدید تخیلی. (گوجه فرنگی ؟ کرم? در روگان جاش?!) مادر من نسخه قرمز با کشمیری فلفل قرمز و ضخیم با یک کهنه را نم زدن ماست به ارث برده بود از ماهی کاک مرد استخدام به طبخ سه multicourse وعده غذا در روز با بیست و پنج فنجان برنج برای خانواده بزرگ او زمانی که او یک دختر است. پدر بزرگ من و خواهر و برادر خود را مانند بسیاری از هندی خواهر و برادر تا به حال ساخته شده است خانه های مجاور و تا به حال یازده کودکان و نوجوانان در میان آنها است. این یک هرج و مرج و جذاب راه برای رشد و تغذیه هر کس باید نگهداری ماهی کاک جوان به دلیل, پس از از دست دادن تمام دندان های خود را در طول سال او ظاهرا در رشد یک مجموعه جدید در دهه نود. ("کوچک-tiny! مانند نوزاد مروارید!" با توجه به مادرم.) من پدر بزرگ خانواده پدرسالار فیزیک استاد با سبیل و تیراندازی از همینگوی در نظر گرفته وظایف داخلی یک حواس پرتی از او سه دختر و شش برادرزاده' مدرسه. بنابراین ماهی کاک تغذیه آنها را تا زمانی که آنها در سمت چپ خانه به عنوان عروس ،
پدربزرگ و مادربزرگ من میزبان یک هفته ای wazwan جشن به همراه هر عروسی; برای کشش در نوزده-دهه هشتاد بعد از من به دنیا آمد که تقریبا هر تابستان و بدون توجه به جایی که ما زندگی می کردند و در زمان ما ساخته شده کشمیر خانه برای فصل عروسی. یک غول چادر خواهد بود بنا در حیاط روی زمین بخور با سفید, سفره برای خوردن و lounging. نشسته در من نانی دامان در حالی که او مرتب برنج از سنگ من می خواهم خواهش عروس به رنگ حنا بر من دست کمی پس از آن لکه جوهر تا کف دست من جامد نارنجی. من خیلی قابل توجه یک کودک نو پا است که یک عمو به نام من lokut hend-پیمودن, "کوچک هندوانه" از آنجا که او آن را "اگر او می افتد بیش از, او را دور رول پایین خیابان." در نهایت یاد گرفتم که به نشستن هنوز هم با یک کتاب تبدیل صفحات با آرنج تا حنا مجموعه. اما برجسته از هر عروسی برای من ناهار بود. هر روز از جشن ما می نشستن با جراحی cyrus در مقابل ما و در انتظار صفوف از آشپز یا waza, ladling غذا بعد از غذا از بخار tureens.
روز با مراسم مذهبی بودند گیاهی: بزرگ زرد اسلب از پنیر سرخ شده و پختند در یک زردچوبه سس; سبز روشن کلم قمری ما گیاهی اصلی به سادگی تهیه شده با روغن خردل و hing; تکه های قطعه قطعه لوتوس ریشه در ماست. اما در غیر دینی روز, من می خواهم از خواب بیدار از رویای آینده روگان جاش آن تکه های گوشت بره به عنوان بزرگ به عنوان یک مرد ، در موقع ناهار من می خواهم به خوردن تا به سرعت که استفاده نا مشروع می چکه پایین بازوی من; بستگان خواهد که من رفته بودم "Angrez" (انگلیسی) در فراموش کردن چگونه به خوردن منظمی با دست من است. "او را با یک چنگال!," آنها می خواهم فریاد خنده. به بالا تا من خمیر مغز از استخوان به برنج و ماست و بیل پایین شکوه ظروف سرباز یا مسافر. من می خواهم آموخته جوان, جدول کلمات متقاطع از پوشش من thali با تکان دادن دست به عنوان یک waza با نزدیک شدن به خدمت ثانیه و سوم اصرار دارد که من تا به حال به اندازه کافی. (این یک بازی مرغ: آیا او کمپرسی و یک ملاقه از خورش در دست من قبل از من می تواند حرکت آن را؟) هنگامی که ما به طور کامل پر سرور خواهد آمد در سراسر با آب به طوری که ما می تواند شستن دست ما و من می خواهم به خواب رفتن سمت راست وجود دارد در جدول با grownups قروچه بیش از چای در اطراف من. سال بعد وقتی که من برنامه ریزی عروسی خود من این تکه از حس و حافظه من می خواستم به تکرار برای من مهمان: غول hunks از روگان جاش; استفاده نا مشروع در حال اجرا پایین دست ما; چرت زدن در همان نقطه بعد از ناهار. من نمی مدیریت زیرا همه چیز تغییر کرده در کشمیر از آنجایی که من یک دختر بود. من عقب بوده است و از آنجایی که من نه ساله بود.
آن بوده است که سی سال پس از آن مراسم عروسی و کشمیر همچنان شیرین و پیچیده حافظه برای من. اما یک اعتراف: من به ندرت پخته شده خود من روگان جاش. مادر من کامل دستور او به عنوان یک مهاجر در لندن, آشپزخانه, بازآفرینی خاطرات خود را از ماهی کاک پخت و پز نیمی از دنیا. زمانی که من بالا بردن خانواده خود من هر چند مادرم آورده روگان جاش به من در آجر منجمد هر زمان که او بازدیدکننده داشته است. دوره من می خواهم از او بپرسید برای دستور العمل; من حتی استخدام شوهرم به رها کردن آن را از او. هر وقت مادرم می سجاف و به دست چپ کرد و گفت که او آشپز با چشم او. "تا این حد" او می گفت: اشاره به یک توده ای از پودر رازیانه. "هم بزنید تا زمانی که آن را به اندازه کافی." بدون مقادیر از ادویه جات ترشی جات, من می خواهم بپرسم چگونه می تواند از او می دانم که او آن را بدست راست ؟ با مزه آن: او یک گیاه خوار است. اساسا من فکر می کنم او نمی خواهد به اشتراک گذاری دستور العمل از آنجا که او دوست می شود مورد نیاز است. و من می خواهم بازی همراه, چرا که من نیازمند او.
در طول مستند من هنوز هم نیاز به من و مادر بد. همه گیر خنثی بازدید در مارس بنابراین ما دیده نمی شود هر یک از دیگر در هفت ماه—طولانی ترین من تا کنون رفته بدون او و یا او روگان جاش. من شش ساله می گوید که اکثر ماکارونی "نمی مانند طعم هر چیزی است." ما کودک نو پا میدارد در پنیر ذوب شده و مانند ما هستید درخواست خود را به خوردن موم شمع. من خوراک آنها را دسته کوچک موسیقی جاز از هند مکزیک و Ottolenghi-lite, طعم, با پیتزا و شاد وعده های غذایی در پرتاب. من در نگاه من کودک نو پا و تعجب می کنم اگر او را همیشه ببینید کشمیر. او را قطعا تجربه هرگز چیزی مانند آن تابستان عروسی. اما او به اندازه کافی دندان در حال حاضر سعی کنید او اولین روگان جاش. اخیرا که من به درخواست دوباره او برای دستور غذا. من او خاطر نشان کرد که ما رفته بود و بدون ظرف به صورت نیمی از یک سال. او زمزمه چیزی در مورد حمل و نقل me دسته ای. من تحت فشار قرار دادند پشت استناد کشمیر را ناپدید فرهنگ است. من با تاکید بر اهمیت حفظ غذاهای ما به خصوص از آنجایی که من می خواهم ازدواج در خارج از جامعه است. من استفاده می شود همه از همان guilting کلاهبرداری است که مادر شناخته شده است به خوب بکار بردن در برابر من و در نهایت او را شکست: او را راه رفتن من از طریق دستور العمل بیش از آخر هفته در زوم.
ما در زمان مقرر مادرم ارواح من. بیش از دو روز یک صورت فلکی غیر محتمل مشکلات فنی و چشمگیر اجتناب مهارت های توطئه به او در دسترس نیست. هنگامی که ما در نهایت متصل او به من گفت: نفس نفس که پدر من شماره تلفن تا به حال به اشتباه منتقل شده به تلفن خود را به طوری که او دیگر وجود داشته است. در نهایت ایستاده در آشپزخانه خود را در میشیگان او راه می رفت و من از طریق دستور, نزدیک, اندازه گیری, تصویب آنها را با چشم و مشابه به روی صفحه نمایش به عنوان من از آن برگزار شد precariously بالای یک قابلمه کندوپاش نفت, به طوری که او می تواند نشانه روی دقیق سایه از رنگ قرمز. ما داشتند حرف زدند در حالی که غذا پختند و زمانی که من برداشته درب بعد از نیم ساعت او بی سر و صدا اذعان کرد که روگان جاش نگاه کامل است.