یادداشت سردبیر: این سومین بار در یک سری از شروع آدرس راه اندازی شده توسط اطلس برای دانش آموزانی که نمی خواهد بود قادر به حضور خود فارغ التحصیلی به دلیل بیماری همه گیر.
وقتی که من 12 بود من شرط می بندم من پسر عموی $100 که من فارغ التحصیل از یک آیوی لیگ مدرسه. من واقعا نمی مراقبت از آن یکی اما جورج تاون—نه پیچک, اما آنچه که من می دانید ؟ —و دانشگاه هاروارد شد و من گزینه های بالا. ما را تکان داد در آن. در آن زمان من تا به حال هیچ دلیلی برای فکر می کنم هدف من این بود دست نیافتنی.
برخی از بچه ها در مسیر سریع به بالا. آنها مستقیم ، آنها در بالای کلاس خود و در 99 درصد از هر آزمون استاندارد آنها را. شما می توانید آنها را در هر بعد از مدرسه ، آنها بازی های ورزشی و پیانو پیوستن به بحث تیم و داوطلب. حیوانات جمع آوری در اطراف آنها را با اعتماد کامل و ایمان است. آسمانها و نور می درخشد بر خود فرشته مواجه است. همه چیز آنها را لمس و آنها در اکسل.
که بچه من بود.
تمام راهنمايی کارت گزارش گفت: "بسیار روشن است." من یک مدل از نظم و انضباط. من رانده شده توسط یک هدف و یک هدف تنها—برای رسیدن به یک کالج های معتبر. من به شما می گویم از این همه لاف زدن; من در تلاش برای رنگ تصویر که من بنابراین شما می توانید درک چقدر من افتاد.
Caitlin فلاناگان: شما فکر می کنید شما بودند اما سابقه شما را در بر داشت
آنچه که من نمی دانم آن روز من را تکان داد دست در دست پسر عموی من بود که نیروهای در حال حرکت است که تغییر این دوره از زندگی من است. من نمی دانم که پدر و مادر من به زودی خواهد جداگانه و پدرم حرکت از خانه ما در کانکتیکات به واشنگتن نمی دانستم که یک سال بعد از آن من خواهد بود در مینه سوتا با ناپدری بود که در برخورد با بیماری روانی تشخیص داده نشده. من نمی دانم که چقدر سخت خواهد بود برای حفظ تمرکز من و رانندگی هنگامی که وجود دارد خیلی هرج و مرج در خانه. من نمی دانم که بسیاری از چیزها است.
زمانی که من برای اولین بار به دبیرستان من هنوز هم چسبیده به رویای من از آموزش عالی و مبارزه برای نگه داشتن نمرات من. اما آنها لغزش شد. من لغزش غرق شدن به وابستگی شیمیایی. نه بیش از حد طولانی پس از پدر و مادر من طلاق گرفتم من کشف شادی از الکل و ماری جوانا. در مدرسه من نوشته بود بهترین دوست من یک نامه در مورد چگونه من می خواهم هرگز فراموش مواد مخدر. و در عین حال در آن زمان من 16 شدم, سیگار, روزانه و نوشیدن تا آنجا که من می توانم. همه از من بالقوه و تمرکز رفت و به ایجاد استعداد ترین party-girl شخصیت من می توانم.
شخصیت شد فرد است. من به یاد داشته باشید نشستن در اتاق من به عنوان یک نوجوان بازی پینک فلوید را "Wish You Were Here" در تکرار کنید. من می خواهم به گوش دادن به این آهنگ و من اغلب تعجب می کنم که من مایل بودند وجود دارد. این تقریبا 25 سال به درک که من اشتیاق برای من سابق خود اشتیاق برای دختری که تا به حال امید و آرزو و بالقوه است. هر روز که دختر احساس بیشتر و بیشتر دور تا این که یک روز او رفته بود. من تقریبا شکست خورده من ارشد سال است. به شرم از پدر و مادر من من با حضور من بالا-فارغ التحصیلی از مدرسه ،
در ماه مه سال 1998 من باید در پایان سال اول در یک کالج آیوی لیگ. به جای من در یک دولتی در نیمه راه خانه در مینیاپولیس در تلاش برای بازیابی از اعتیاد به هروئین. من و مجزا به یاد داشته باشید نشستن در کافه تریا در یک جدول توسط خودم به دنبال در اطراف در 40 زنان بدونم من چگونه به اینجا رسیدیم ؟ چگونه هر یک از ما ؟
شاید شما را انتخاب کرد هرگز به رفتن به مدرسه و یا آیا شما بروید و شما در حال نشستن در دوران کودکی خود را در اتاق خواب به حق ناراحت است که شما نمی توانید فارغ التحصیل با دوستان خود. شاید پدر و مادر خود را بیکار هستند و شما در حال تلاش برای کشف کردن که چگونه به ارائه برای خانواده خود را. شاید شما یک دوست مبارزه برای زندگی خود را و شما در حال نشستن در اتاق انتظار بیمارستان از خود بپرسید که چگونه ما به اینجا رسیدیم ؟ شاید شما مجرد هستید و نمی آغوش گرفت انسان دیگر در هفته. هر کجا که شما در جهان هستند و یا در زندگی خود من تقریبا می تواند تضمین کند که شما نمی باید "اجتماعی فاصله با توجه به همه گیر جهانی" خود را در سال 2020 کارت یکنوع بازی شبیه لوتو. بسیاری از ما همین سوال را پرسید: ما چگونه به اینجا رسیدیم ؟
جولیان Zelizer: بعد از نسل بزرگ
آن را در طول این هفت ماه در نوتوانی که من برای اولین بار شنیده شوخی "می خواهم به خدا خنده ؟ به او بگویید که برنامه های خود را."
اولین غریزه زمانی که زندگی رفتن نیست راه من نیست ذن پذیرش. این خشم و ترحم و قربانی ذهنیت است. نشسته که در کافه تریا من دیوانه در همه. دیوانه در من پدر و مادر است. دیوانه در این موسسات است که من احساس شکست خورده بود به من. دیوانه در من دوست پسر سابق که به معرفی من به هروئین. شاید شما بیش از حد دیوانه. دیوانه بچه های خود را نمی توانید معاشرت. Mad شما به دام افتاده در خانه خود را. دیوانه در ووهان خفاش. دیوانه در رئیس خود را که تا به حال به غیر روحانی کردن. دیوانه در دولت است. دیوانه خدا.
است که می گویند که خشم برحق ندارد خود جای داده است. آن را کاملا می کند. در حال رشد در یک خانواده ناکارآمد به من آموخته زیادی در مورد آسیبی که خودشیفتگی و بزرگسالان می شود و در مورد نیاز به آنها را نگه دارید پاسخگو برای آن آسیب برساند. اما در یک نقطه خاص من متوجه شدم من تا به حال به تمرکز بر روی آنچه که من می تواند کنترل. نگرش من. کیفیت روابط است. من تاثیر بر محیط زیست فوری و جامعه است. کار من. که در آن است.
همه که با خشم و سرخوردگی و ترحم بود مرا از به دنبال به جلو و مدیریت وضعیت من به عنوان به عنوان بهترین من می توانم. شاید خانواده من با مته سوراخ کردن برخی از مسئولیت برای آنچه که برای من اتفاق افتاده. اما من تا به حال به را انتخاب کنید بین پرستاری من زخم و در حال حرکت. من تصمیم به حرکت می کند.
این تصمیم به این معنی نیست که من به طور ناگهانی به حال یک زمان مناسب. دور از آن. با وجود تلاش های مکرر به زندگی من و با توجه به برنامه ریزی, زندگی, تا به حال ایده های دیگر. من تا به حال شکست و موفقیت و به طور مداوم در تلاش برای خارج شدن از راه خود را. در 20s و 30s, من جهان سفر. من ازدواج کرده بود و طلاق گرفته. من شروع به یک شرکت و من ورشکسته شد. من در نهایت کردم و هوشیار است. من یک نویسنده حرفه ای. من هرگز دریافت درجه. من هنوز هم مدیون پسر عموی من که $100.
اما من یاد گرفتم که یک درس است که با ارزش تر از هر تکه کاغذ را تحمل یک دانشگاه مهر و موم و آن را در خدمت من در جاده ای طولانی به خودم: ما چگونه به اینجا رسیدیم ؟ مهم نیست که در آن ما از اینجا بروم ؟
من تنها زمانی که من می توانم به یاد داشته باشید برای رفتن روی صحنه و دریافت مدرک. پس آن را از یک زن که هرگز به انجام این کار -- من می دانم که این یک ناامیدی بزرگ است اما با گذشت زمان از آن خواهد شد یکی دیگر از زندگی بسیاری از curveballs که شما با آن مواجه شده اند. راه شما به سختی خواهد شما را تعریف کنیم. در هر نقطه شما می توانید بازیگران خود را به عنوان قهرمان داستان خود را. شما دریافت می کنید به انتخاب. اجازه ندهید کسی به شما بگوید در غیر این صورت.
چیزهای بد می تواند یک سمت روشن اگر ما اجازه دهید آنها را.
ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.