من را از دست آنچه که من می خواستم برای از دست دادن

ایده های من به طور کامل درک آنچه در زندگی در جاده ها را به من داد تا به طور ناگهانی آن رفته بود. (ح

توسط NEWS-SINGLE در 7 خرداد 1399
(حسن نیت ارائه میدهد از Rosanne نقدی)

Nگوش پایان تور من در ماه مارس coronavirus موارد در حال افزایش بود در بازگشت به خانه در نیویورک و اورژانس اظهارات نگه داشته به آینده ما به عنوان چپ کالیفرنیا به عنوان ما به سمت چپ کلرادو که ما رو به آیداهو. "من فقط می خواهم برای رفتن به خانه" به من گفت: جان من و موسیقی, شریک و بیش از بیش. در روز ما بویس نشان می دهد که فرماندار آیداهو اعلام وضعیت اضطراری است. جان و من در تلفن با من عامل و مدیر من به بحث در مورد خطر فیزیکی و حرفه ای—لغو. اما خیلی دیر شده بود. استرداد بلیط در آن نقطه می شده اند یک کابوس و من احساس مسئولیت به مخاطبان است. ده دقیقه قبل از نمایش من تا به حال راننده رها کردن من در مرحله درب. من نمی رفتن به اتاق سبز نیست نگاه در آینه و من نمی سرعت یا چای. من ایستاده بود و مثل یک مجسمه در بال و سپس راه می رفت روی صحنه خواند راه می رفت خاموش کردم و در ماشین و رفت و برگشت به هتل و بسته بندی شده و اولین پرواز بازگشت به خانه روز بعد.

بویز مخاطبان عمل مانند آنها در یک end-of-the-world ، وجود دارد مقدار زیادی از صندلی های خالی—وضعیت اضطراری کرده بود spooked مردم—اما کسانی که نشان می دهد تا یک کمی دیوانه و واقعا خوشحال است. شاید آنها متوجه شدم که آنها قصد بازگشت در حالی که برای. حتی اگر من تا به حال یک حس آزار دهنده از پیشامد قلب من باز به آنها و آنها به من. من هنوز هم به یاد داشته باشید برخی از چهره های که در جمعیت.

من به مدت طولانی به حال یک رابطه پیچیده با تور و همه گیر شده است تنها مشکل تر است. من همیشه می دانستم که آنچه در زندگی در جاده ها هزینه می شد به من. اما من به طور کامل درک آنچه در آن به من داد تا به طور ناگهانی آن رفته بود.

این زمان در سال گذشته من راه رفتن را از طریق یک فرودگاه پارکینگ در رنو در نیمه شب کشیدن کیسه های من پشت سر من, پس از جان و تور, مدیر, دیوید, به, اجاره, ون, وقتی که من به طور ناگهانی احساس به عنوان اگر چسب شدند ریختن از طریق بالای سر من و کار راه خود را به پای من. من متوقف شد و به اطراف نگاه کرد و در ردیف اجاره اتومبیل. "من نمی خواهم به انجام این کار دیگر" به من گفت: با صدای بلند به اندازه کافی برای آنها را به گوش من. آنها حتی به نوبه خود در اطراف. تور نوازندگان باید یک مانده نگرش است.

یک بار چند سال پیش من یک جلسه عکس با آنی Leibovitz, در ساحل, در یک جزیره در سواحل مین در خواب زمستانی فرو رفته. در آن 3 درجه زیر صفر, و او تا به حال یک تیم در دست به عنوان بزرگ به عنوان یک خدمه فیلم. وجود یک بخاری طراحی شده توسط یک ژنراتور آموزش دیده بر من و هیچ کس دیگری. آنی نمی دستکش بپوشید, چرا که او تا به حال به ساقه. نه یک نفر اظهار نظر در شرایط غیر قابل تحمل و نه آن روز و نه آینده و نه تا کنون اگر چه وقتی دیدم آنی چند ماه بعد او به من بگویید که او نمی تواند خم شدن انگشتان خود را برای یک هفته پس از آن.

حسن نیت ارائه میدهد از Rosanne نقدی

که ضروری نگرش اتخاذ شده توسط ترین تور نوازندگان من می دانم. فقط نشان می دهد تا آن را انجام دهد و نمی ناله و شکایت کردن در مورد کمبود خواب تجهیزات مشکلات درایوهای های طولانی از دست رفته وعده های غذایی, فرودگاه, تاخیر پروازهای گاهی اوقات-عجیب و غریب مخاطبان سایت تخصصی بررسی مواد غذایی و یا هتل. به عنوان Charlie Watts گفت: در اوایل روز بودن در رولینگ استونز "من پرداخت می شود نشان می دهد. من پرداخت می شود برای دیگر 22 ساعت است." (حداقل من فکر می کنم Charlie Watts گفت که. پیدایش که پند و موعظه از دست داده است و در مه rock-and-roll تاریخ است.)

اما در آن گاراژ پارکینگ حجاب برداشته: چگونه من صرف وقت من چگونه من صرف زندگی من است. من دیگر نمی خواستم به خودم در فرودگاه پارکینگ در نیمه شب خسته و افسرده در راه به یک هتل که نگاه دقیقا مانند یکی از من تا به حال فقط سمت چپ. من نقطه رسیده بود که زمانی که من به خانه و کسی پرسید که در آن من شده بود هفته قبل از من نمی تواند به یاد داشته باشید. این بود شروع به ترساندن من.

من تور و خاموش برای 40 سال. من تصور آن را و آن را در برنامه زندگی, اگر من حتی تا به حال یک زندگی برنامه ریزی در اوایل 20s. همه من می دانستم که من می خواستم برای نوشتن نثر و آهنگ و شعر و غیرداستانی ، من یک نویسنده از سن 9. در اواخر نوجوانی, من شروع به نوشتن آهنگ و سپس ثبت دموی از این آهنگ ها; پس از آن من یک قرارداد ضبط و ثبت و پس از آن من خودم را در یک پارکینگ در نیمه شب. این بخشی از بسته است. شما نوشتن نیست آهنگ فقط به بازی آنها را در اتاق نشیمن خود را.

من معتاد به جاده مانند بسیاری از دوستان من که در حال تور نوازندگان. من نمی خواهم به در حال حرکت در همه زمان ها. من حسرت زمان صرف شده و دور از فرزندان من است. من هرگز یک تور اتوبوس; مفهوم که سطح تعهد بیش از حد بود برای من طوری شده اند وجود دارد بسیاری از فرودگاه ها و بسیاری از 14-مسافر وانت. من به ندرت حتی اجاره اتوبوس چرا که من همیشه انجام استراتژیک اعتصاب, پس از من تا به حال بچه ها و من می خواستم به پدر و مادر-معلم جلسات و مدرسه نقش و کمک با مشق شب. سه روز چهار در خانه. یک هفته از سه در خانه.

سه سال گذشته بوده است شدید تر از من آخرین فرزند رفت به دانشگاه و من تور خیلی بیشتر اما پاداش—ارتباط با مخاطب—تا به حال هرحال روزانه تمرین. آنها نیاز به چیزی از من و دادن آن به آنها را داد و چیزی را به من. من آنها را دوست داشت. آنها آن را می دانستند. من می تواند آهنگ ها را به زندگی در راه است که متصل به آنها احساسات خود را. من reveled در کنار جان و یا در وسط باند. Downstage زیر چراغ هر شب من از فکر کردن در مورد چگونه فوق العاده خوش شانس بودم. من سنگ به گوشه پشت من جستجو کردن جیب نیاز و شادی و رفت به آن مکان من اجازه دهید مخاطب من راهنمای من انرژی خود را. من داخل این آهنگ و پیدا لایه های عمیق تر و معانی مختلف; من زندگی می کردند در بین یادداشت ها.

اما.

من نه 25. دیگر 22 ساعت بودند و بقیه طفره رفت من است. خواب شد جام مقدس برداشت در سه ساعته تکه. این اولین بار بود که موضوع هر روز به عنوان گروه و من در لابی منتظر ماشین تا فرودگاه: "چقدر خواب گرفتید؟" اگر کسی کردم نه ساعت در یک روز, من بی اندازه حسادت.

به تازگی جاده ها مصرف شده است دور تر از خواب من. دو سال پیش من تو را دیدم یک متخصص قلب و عروق و پس از یک روال EKG او نشسته و به من نگاه کرد یک لحظه قبل از او گفت: "شما می رویم به منظور بررسی سطح استرس را در زندگی خود و ایجاد برخی از تصمیم گیری است."

من کمی احساس گناه در مورد من چقدر دوست دارم که قرنطینه در خانه من با شوهرم و پسر ما جیک که به خانه آمد زود از مطالعه خود را-برنامه های خارج از کشور. من بررسی هر گوشه سرگردان هر اتاق و کشیدن و باز کردن هر کشو شمارش من گلدان و تابه نوشتن.

یک سیاره تنظیم مجدد به نظر می رسد در حال وقوع است. و شاید که اجتناب ناپذیر بود. درب در متلاطم گلدان محدود بود به ضربه به دلایل یک موسیقیدان باید به ساختارشکنی. اقتصادی و اجتماعی و معنوی و سیاسی و هنری نفخ است که تا به حال بیش از همه گویا تحمل و یا درک عاطفی بود و نه پایدار.

در چند روز گذشته من شروع به فکر کردن در مورد آینده من کار تور, آنچه در آن به معنی چه من از دست خواهد داد و آنچه که من به دست آورید. تور یک خطر بالا برای بیماری انتقال است. فرودگاه, هواپیما, هتل ها, رستوران ها, پشت صحنه, پذیرایی, اتاق پانسمان, مرحله, خدمه, درایور ملاقات و خوش آمد می گوید و تجهیزات—هر لحظه و سطح مخاطره آمیز است.

در طول این تنظیم مجدد همراه با صدها نفر از نوازندگان دیگر من شده است با ساخت فیلم ها موسیقی بر روی تلفن من و دادن آنها به رسانه های مختلف که بخواهید بیشتر برای امور خیریه. عدم ارتباط با آنچه که من فرض است که مخاطب در طرف دیگر از صفحه نمایش تکان دهنده است. آن شروع به تحلیل رفتن در من.

حقیقت این است که من را از دست آنچه که من می خواستم برای از دست دادن. من را از دست end-of-the-world ebullience, زمانی, زیبایی, اجرای زنده, مانند یک راهب نقاشی شن و ماسه; جاروب دور در پایان شب برگزار شد اما در حافظه مانند جواهر. من را از دست ندهید دیدن این چهره به عنوان آینه به خودم و خودم یک آینه برای آنها. من می خواهم برای دیدن مخاطبان و من می خواهم به مخاطبان است.

من دیده ام بسیاری از متعالی اجرای برنامه. سال پیش من دیدم Lou Reed انجام سحر و جادو و از دست دادن, در, دنباله, در, رادیو, شهر شد و پس از نقل مکان کرد که این کنسرت را برانگیخت صد ایده هایی برای خود من نوشتن ترانه. من تو را دیدم بروس اسپرینگستین در Meadowlands و احساس untethered به زمین در برخی از قلمرو شادی خالص. من تو را دیدم Lucinda ویلیامز در کریسمس نشان می دهد در Bowery سالن و منتقل شد با خلوص و منحصر به فرد شعر در یک راه کاملا جدید حتی اگر ما بوده ام برای 30 سال است.

در این مرحله من به آواز خودم را به سرخوشی معما از آزادی و جامعه ای که قافیه بود و backbeat.

که غیر قابل تعویض.

من بیشتر صادقانه امیدواریم که سالن های کنسرت و جشنواره ها و باشگاه ها و هنر مراکز و تئاتر از انواع پر خواهد شد در آینده که آیا من در زیر نور و یا به دنبال به سمت آن مرکز صحنه و یا ردیف Q. من متوجه شدم در طول این ژرف رویداد جهانی که من می تواند تحمل کند و یک تعداد معینی از گاراژ و پارکینگ و یکسان هتل ها بدون استرس بی مورد در خون به قلب من. معلوم می شود که زمانی که من انجام من باید تنها نیمی از نور در دسترس; مخاطبان است و نیم دیگر.

ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.



tinyurlbitlyis.gdclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب