"بچه مثبت" توسط آدام لوین

تصویر توسط ادوارد اسبFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستانصوتی: Adam Levin می خواند. انت کمی TEV

توسط NEWS-SINGLE در 6 اسفند 1398
feet under table
تصویر توسط ادوارد اسب

صوتی: Adam Levin می خواند.

انت کمی TEVYE, برادر بزرگ, 1980

من شام با پدر و مادر و دوستان خود را در اتاق ناهار خوری. صندلی های بزرگ و سخت به حرکت می کند. هر زمان که من تا به حال برای رفتن به حمام من خواهد خزیدن راه من زیر میز برای دریافت وجود دارد.

برخی از بزرگسالان که من خار در برابر پاهای خود را ساخته شده برای تلفن های موبایل شگفت زده و گفت: jokey چیز است.

"وجود دارد یک سگ در اینجا ؟ من نمی دانم شما تا به حال یک سگ!"

"این خانه باید خالی از سکنه است. یک شبح لمس پای من!"

من می دانستم که آنها می دانستند که من می دانستم که آنها تظاهر. ما همه در شوخی هم مردم.

هنگامی که ما بودند در وسط شوخی و پدرم گفت: "عسل" به مادر من در خود صدا. او دوست نداشت که من زیر میز.

پس از استفاده از توالت من پا بر روی جعبه و شسته دست من دو تا پدر من خواهد بود افتخار من است. سپس من به یاد او نمی تواند همه چیز را ببینید. او نمی خواهد می دانم آنچه من می خواهم انجام می شود مگر اینکه من به او گفتم. و من می دانستم که اگر من به او گفت که او می خواهم به من بگویید که برای نشان دادن, بنابراین من تصمیم گرفتم من می خوانم. آواز ضرب و شتم دو بار شسته دست توسط یک مایل.

پدر من به آهنگ های مورد علاقه بود و نه "If I Were a Rich Man" از "نقب زن روی بام" و در عین حال برای برخی از دلیل من فکر کردم آن بود. من می دانستم که نیمی کر و من فکر کردم من تا به حال خیلی خوب رقص که رفت و با آن یک مرغ به دنبال رقص که در آن شما flapped خود را خم و بازوها و انداخت وری مشت در حالی که از پله بالا و یا پریدن.

بازگشت از حمام من رقصید که رقص و آواز می خواند نیمه کر:

If I were a rich man
Yabba dabba dabba بابا
کلفت کلفت کلفت ادم بیکار و تنبل!
در تمام طول روز من می خواهم کلفت کلفت ادم بیکار و تنبل
اگر من یک مرد ثروتمند!

به جز پدرم, بزرگسالان آن را در بر داشت ، شما می توانید بگویید با لبخند. پدرم لبخندی زد و گفت: "O. K.," چند بار اما او نه معنی آن را. نبود O. K.

من می دانستم که آن را به بهترین ترک در حالی که پیش, پس, پس از سه و نیم دروس من متوقف به آواز خواندن و رقص توقف در کلفت قبل از ادم بیکار و تنبل!, و کبوتر در زیر میز.

آن را در میان پاها که من اشتباه است. بزرگسالان شد و کف زدن و گفت: "دوستداشتنی" و "پس خلاق" و من فکر می کنم بزرگترین چیزی که می تواند آنها را دوباره به نواز دعوت. من فکر کردم این امر می تواند هر دو خنده دار و موسیقی شروع به آواز خواندن دوباره از ادم بیکار و تنبل! من می خواهم رها شده است. بخشی از رقص که رفت با ادم بیکار و تنبل! بخشی که در آن شما شروع به پریدن کرد به طوری که انجام دادم ، من سر زده جدول نقره clanged چین من افتاد یک زن unshod پا—فرش ما سفید بود—و زن فریاد می زد به جیغ زدن تبدیل به یک نفس بریده بریده و پدرم گفت: "آدم. Goddammit. آدم." او در بازگشت به صدا. اما زن نگه داشته شده giggling و مادر من giggling, بیش از حد, بنابراین من فکر کردم من می تواند برنده.

من از زیر میز محکم سر من تقلید می کنی لنگی و من به همه بزرگسالان با گریه چهره. زنان سن شروع صداسازی بازتابی ساخته شده برای تلفن های موبایل و شوهران خود گفت: چیزهایی مانند "هی در حال حاضر دوستان" و "می خواند که یکی از بزرگ pal."

به عنوان به زودی به عنوان من احساس fakeout از دست دادن قدرت من جمع من مشت در زیر بغل و راه اندازی دوباره به "مرد ثروتمند."

پدر من ایستاده بود و با اشاره به سقف. او گفت که من تا به حال برای رفتن به اتاق من. مادرم گفت: "عسل" به پدر من در خود صدا. پدرم به مادرم گفت که "او اقدام مانند یک ادم سفیه و احمق." پدرم به من گفت: "یک لعنتی ادم سفیه و احمق."

چند ماه بعد پدر و مادر من آورده خواهر خانه. من نمی دانم که نام متعلق به آن است. کسی که می خواهم زرد شده است از طریق پنجره در بیمارستان بود دیگر زرد است. او کوچکتر از یک دیگر اما به جز که آنها همان نگاه کرد و شما می توانید تفاوت در اندازه در چهره خود را.

پدر من تا به حال آنها را در انتهای کوچ هنوز هم در صندلی ماشین و من فرار به جلو و عقب از یکی به دیگری می روی گونه و گفت: "من شما را دوست دارم راشل" و "من شما را دوست دارم پائولا." من این تا حدی به این دلیل که مادرم شد و او فکر آن بود ، همچنین هر چند من آن را به معنای. ویژگی های آنها بزرگ شد.

یک خواهر مال من خواهد بود اما من نمی دانم که. مادر گفت: آن را به من. بود که ما مقابله.

چند روز بعد من را انتخاب کرد راشل یکی کوچکتر. ابرو او را یک چیز را هنگامی که او گریه کرد—یک نوع از سمت داخل و به سمت بالا خزنده و ضخیم شدن—که به نظر می رسید به سیگنال نوعی از قصد که او را واقعی تر و من می خواهم با عجله او را در آغوش بگیرید. زمانی که پائولا گریه او مثل یک حیوان است.

عروسک خیمه شب بازی 1981

یک عروسک خیمه شب بازی نشان می دهد من دوست داشتم به تماشای در صبح پایین بود در دهان و نشستن بر روی یک تخته سنگ. با تردید تقریبا به عنوان یک سوال این عروسک خیمه شب بازی اظهار داشت: "من فکر می کنم پس من هستم." آن را همگانی روندی به زمین و تکرار عبارت کمتر آزمایشی است. سپس آن را با لبخند و ء و شعار می دادند عبارت با افزایش محکومیت تا زمانی که در آخرین آن به قدم زدن تبدیل به رقص و این شعار تبدیل به یک آهنگ دست نشانده خواند به لحن از "کشاورز در دل."

من فکر می کنم پس هستم
من فکر می کنم پس هستم
من فکر می کنم پس هستم, من فکر می کنم
من فکر می کنم پس هستم.

به من گفت: مادر من است که من را درک نمی کنند.

"آن گفت:," او گفت:, "که, به دلیل آن را می داند فکر می کند آن را می داند آن را واقعی است. غذا خوردن خود را CoCo گندم."

"این یک عروسک خیمه شب بازی هر چند" به من گفت. "آن فکر نمی کند."

"ما قرار است برای فراموش کردن آن را یک عروسک خیمه شب بازی در حالی که ما در حال تماشای نشان می دهد. ما قرار است به تظاهر که عروسک خیمه شب بازی می کنم و از آنجا که آن را می داند فکر می کند آن را می داند آن را واقعی است."

"این درست است؟" به من گفت.

"نه برای این دست نشانده مگر اینکه ما تظاهر. اما آنچه را که عروسک خیمه شب بازی گفت: درست است برای مردم. آنها می دانند که آنها فکر می کنم به طوری که آنها می دانم که آنها واقعی است."

"من می دانم که من هستم زیرا من می دانم که من فکر می کنم؟"

"بله."

"چگونه من می دانم که من فکر می کنم؟" به من گفت.

"از آنجا که شما می توانید به خودتان فکر می کنم" او گفت:.

"که در آن است?" به من گفت. "این تنها راه است؟"

"چرا شما در حال ساخت است که در صورت?" او گفت:. "خوردن غلات خود را. آن را ناصاف."

"چه در مورد شما؟"

"آنچه در مورد من؟"

"چگونه من می دانم که شما فکر می کنید؟" به من گفت. "من می تواند شما را نمی شنوند فکر می کنم."

"من به شما گفتن من انجام دهد."

"اما من می تواند شما را نمی شنوند آن را انجام می دهند."

"شما می توانید به من گوش, صحبت," او گفت:. "آنچه من میگویم این است که این صدا از آنچه من فکر."

"چگونه من می دانم که؟"

"از آنجا که من به شما گفتن."

"این بدان معنا نیست . . . که معنا ندارد."

"آرام" او گفت:.

"من می توانم شنیدن عروسکی صحبت کنید."

"آرام" او گفت:.

"من می توانم شنیدن عروسکی بحث و عروسک خیمه شب بازی نیست فکر!"

"من یک عروسک خیمه شب بازی آدم. من واقعی است."

"من می تواند شما را نمی شنوند فکر می کنم!"

"عزیزم بیا آرام" او گفت:, و مرا در آغوش گرفت ، من نمی دانم چه اتفاقی می افتد. من فرض من آرام اما من به یاد داشته باشید.

خرگوش, 1982

من کشف یک سوراخ خرگوش در حیاط ما. من در داخل و من تو را دیدم یک خرگوش نوزاد. من آن را تماشا گردش آن چشم و آن را می خواستم.

من می خواهم گفته شده توسط مادر من هرگز به لمس نوزاد خرگوش یا سوراخ در آن زندگی می کردند چون خرگوش را که بوی من از ترس شکارچیان و هرگز بازگشت. من نمی خواهم بچه خرگوش به مرگ پس به جای دست زدن به آن را من به دروغ ، من به مادرم گفت که من می خواهم لمس خرگوش و به من دروغ گفته من تصور من تا به حال لمس خرگوش بیمه خود را رها و شیرخواران, مرگ, و من شروع به گریه کرد.

مادر من منظور من آرام و به خاطر او دوست داشت خرگوش گفت: ما می توانید سعی کنید برای صرفه جویی در نوزاد خرگوش و قرار دادن در برخی از زرد دستکش لاستیکی از نزول را برداشته و یک سطل زرد از زیر سینک. ما بیرون رفت و به سوراخ خرگوش با هم.

او رسید به سوراخ شده خرگوش. این نشست در دست او است. آن را کوچکتر از خواهر راشل ،

به عنوان مادر من مجموعه ای از خرگوش در پایین سطل دیدم براق چشم در سوراخ و به او گفت. او رسید به سوراخ برداشته و یک دوم خرگوش که او را در سطل بعدی برای اولین بار. من در سوراخ و دیدم بیشتر براق چشم. مادر من رسیده در برداشته و یک سوم خرگوش. ادامه داد: این اتفاق می افتد تا زمانی که ما تا به حال یازده خرگوش در یک سطل را تکان دادن.

پدرم از سر کار آمد و دیدم سطل. او آن را دوست ندارم. او خسته لب خود کشیده و پاهای خود را.

خرگوش مورد نیاز شیر, اما ما نمی دانیم که. ما به آنها هویج به دلیل اشکالات اسم حیوان دست اموز. ما به آنها کاهو به دلیل کاهو رفت و با هویج. آنها نیاز به گرما چرا که آنها نمی گرفتن شیر, اما آنها ممکن است تا به حال هاری بنابراین ما نمی تواند آنها را نگه دارید.

صبح دو نفر از این یازده نفر زنده بودند. یکی بود و خرناس در کاهو مانند چیزهایی که ممکن است کار را اگر تنها او می دانست که چگونه به آن را دریافت در داخل او. یکی دیگر نگه داشته و در تلاش برای دفن صورت خود را در توده ای از خواهر و برادر' اجساد برای گرما.

مادر من به نام یک فروشگاه حیوان خانگی برای مشاوره. مالک به او گفت به او خرگوش هر دو مرده و زنده که آنها را می خواهم, مواد غذایی خوب برای برخی از مارها. او گفت: بیش از این اسپیکر—اسپیکر جدید بود و سپس حداقل در خانه و ما با استفاده از ماست به مقدار زیادی به دلیل تازگی هیجان زده ما—و مادر من در او.

"ما نمی خواهد" او به من گفت: "خوراک خرگوش به مارها."

ما در زمان رانندگی در طول جاده که زد کنار حفظ جنگل دو زندگی خرگوش در سطل در دامان من نه مرده آنهایی که در بزرگ قهوه ای کیسه در پای من. مادر من کشیده این خودرو بیش از. او گفت: "من شما را به نگه داشتن مواظب."

من سمت چپ کیسه از خرگوش مرده در خندق کنار جاده و سپس به درخت زد خط سطل در دست است. من heaved دو زندگی خرگوش به شدت به جنگل به عنوان من می توانم و زمزمه "قوی" و یا شاید "موفق باشید" و زد به ماشین و پرسید: برای رفتن به مک دونالد.

همخوان مشکل 1983

زمانی که من تغییر ذهن من در مورد آن خواهر متعلق به آنها می شده است صحبت کردن در جملات برای چند ماه و در حالی که هیچ کدام تا به حال شده است قادر به او می گویند "R"ها و یا "ل"s—آنها تبدیل آنها به "W"s. اما پس از آن پائولا نمیفهمد چگونه به صحبت می کنند به درستی در حالی که راشل بدتر شد و من مصمم او تقلید می کنی.

بزرگسالان یافت می شود او به راه او می گویند او خود را به نام "Waychoo" و پس از او برگزار شد به آن. این چیزی است که من فکر می کردم. و من فکر می کردم او شیر آن همینگ آن است. من فکر می کردم او دستکاری. هنوز راشل مال من بود, بنابراین من تحت فشار قرار دادند افکار پایین.

مگر پس از آن من تو را دیدم پائولا گریه در جلوی خانه. او می خواهم افتاده پایین و خراشیده زانو و اشک حباب بیش از او پایین تر ضربه شلاق. مادر من در داخل با راشل گرفتن آب میوه.

"من زانو" پائولا گفت. "آدم. من زانو."

"این هیچ معامله بزرگ" به من گفت. "این فقط نیش. به زودی آن را نمی خواهد."

"O. K.," او گفت:. "با تشکر از شما." او محو چشمان او با آستین و متوقف گریه.

لاک پشت و سنسی 1984

Mergatroid شد نام مناسب برای لاک پشت در فروشگاه حیوان خانگی و من می دانستم که بلافاصله اما در زمان مادرم از من پرسید من می خواستم آن را به نام ما در ماشین در راه ما را به مک دونالد و در بالا از داشتن فقط داده شده است یک حیوان خانگی من دقیقه به دور از پای سیب در یک جعبه. من خیلی هیجان زده است که من از دست رفته من درک نام. من می دانستم که یک "R" بود که در نزدیکی یک "تی" و "د" و من سعی کردم به ترکیب صداها در راه های مختلف برای رسیدن به نام به جز من قادر به آمده تا با شد گرترود است که احساس نمی کند حق, اما من بیمار بود از تلاش و شکست به یاد داشته باشید بنابراین من گفت: مادر من "گرترود" و مامان گفت: او دوست داشت که نام و تکرار آن است.

این صدا حتی بدتر از زمانی که من می خواهم آن گفت: در حال حاضر تنها مادر من آن را دوست داشت و از من متنفر بودم نا امید من, مامان, بنابراین من گفت: من آن را دوست داشتم هم, و لاک پشت نام گرترود و من گرترود کمتر از من تا به حال در فروشگاه.

من دوست داشتم او را کمتر در مک دونالد از من بود و کمتر در خانه از من تا به حال در مک دونالد. او خسته کننده بود و بوی و لازم است که شما دستهای خود را پس از دست زدن به او را—در هر زمان تنها—چرا که او ممکن است حامل سالمونلا. او حرکت نمی کند زیاد هم بود و ترس از همه چیز است. شما می خواهم به پرتاب یک کتاب در دیوار سمت چپ تانک او و او می خواهم پنهان در پوسته خود را, اما آن را در زمان بیش از حد طولانی می شود واقعا خنده دار است.

وقتی گرترود شروع به عطسه یک زن و شوهر هفته بعد هر چند من غم انگیز است. من نمی خواهم او را به بیمار می شود.

یا من می خواستم به بچه با بیمار لاک پشت که مراقبت—تفاوت دارند.

من به نام برای مادرم. "دیده بان" به من گفت.

گرترود عطسه.

"آه" من مادر گفت.

او به یک دامپزشک در بلندگو. من می دانستم که دامپزشک باید به او گفت که گرترود به زودی خواهد مرد اما زمانی که مادرم گفت: دامپزشک گفت که گاهی اوقات لاک پشت ساخته نیست برای خانه, و است که شما نمی توانید بگویید که آیا یک لاک پشت ساخته شده است برای یک خانه تا زمانی که شما آن را گرفته به خانه و اگر آن را برای ساخته شده است یک خانه, سپس آن را باید منتشر شد به وحشی که در آن می توانید یک زندگی من وانمود به او اعتقاد دارند.

ما قرار داده گرترود در سطل از زیر سینک و او را به مرد-برکه ساخته شده توسط مدرسه. من دولا در cattails در حالی که مادر من تماشا. من حذف گرترود از سطل و او را بر روی زمین. من می دانستم که من قرار بود به چیزی می گویند کودکانه و امیدوار. من گفتم: "گرترود همه چیز را برای رفتن به بزرگ در حال حاضر. شما ساخته شده برای خانه. شما ساخته شده برای این تالاب است. به شما خواهد شد یکی دیگر از لاک پشت و سقوط در عشق با آن و لاک پشت به شما خواهد شد برخی از تخم مرغ و لاک پشت نوزادان از تخم آنها. شما خود مامان!"

من قطع برخی از cattails و در راه خانه من bashed آنها را در پیاده رو در یک زمان و تماشای آنها را منفجر شود به ابرها از کرک. از مامان پرسیدم اگر ما می تواند رفتن به مک دونالد و او گفت: ما نمی تواند—دوست او میریام آینده با بیش از پسران او و ما را در حیاط بازی و شاید بستنی. شنیدن "میریام" به یاد من "Mergatroid." من به یاد که لاک پشت نام واقعی و ناگهان من عاشق این لاک پشت کوچک Mergatroid و شروع به گریه و مادر من فکر می کردم که گریه میکردم در مورد مک دونالد و او به من گفت که گریه نمی کنید من هر گاییدن نزدیک به لعنتی مک دونالد و این ساخته شده من گریه بیشتر, اما من نمی تواند توضیح دهد. من نمی توانستم به او بگویید که لاک پشت نام واقعی بود Mergatroid یا این که من می دانستم که Mergatroid که قرار بود به مرگ از گرسنگی اگر بیماری او نمی کشتن او یا که نه قادر بودن به او بگویید این چیزها بود نگه داشتن ما را از هم جدا. من متنفر بودم دروغگو.

"من می خواهم برخی از مرغ mcfucking قطعات!" من فریاد زد.

"من می توانم من مالیات و یا لباس های شسته شده—آن را غیر منطقی به انتظار من به هر دو را انجام دهد."
کارتون توسط لیز مونتاگ

"کاراته در مورد احترام به خودمان بدن ما و یکی دیگر و همچنین به عنوان جهان طبیعی که در اطراف ما در همه جا ما را در جهان" سنسی جانسون گفت: در بعد از مدرسه کاراته تظاهرات در ورزشگاه. او ساخته شده یک تفکر و تنظیم خود را gi. "حفاظت از شکل احترام" او ادامه داد. "برخی از آن را در نظر بالاترین شکل از احترام است." سپس او با استفاده از پاشنه اش خرما و آرنج خود را به تقسیم برخی از پشته از تخته سه لا که گذاشته شد در سراسر بلوک های خاکستر.

من مادر تحسین بعد از هر تقسیم پشته. من به او زمزمه که من فکر کردم من می تواند آن را انجام دهد. او گفت: من می خواهم شکستن دست من و پدرم گفت: سنسی جانسون می, بیش از حد, اگر تخته سه لا تخته او نگهداری می شود قابل توجه نیست سوراخ. "که چه؟" به من گفت. "کمی سوراخ پانچ" پدرم گفت: "پایین وسط تخته." "که ارزان" به من گفت. "Correcto" پدرم گفت.

سنسی به ما یک نگاه—ما در پایین bleacher درست در وسط آن—پس از آن دعوت پدرم به مرکز دادگاه به او کمک کند. پدر من گفت: "مطمئن" و مخاطب کف.

سنسی کشیده tarp کردن یک توده ای از آجر است. او در زمان یک آجر از شمع داد و آن را به پدر من. "چه چیزی شما رو وجود دارد ؟" او پرسید: پدر من. "به نظر می رسد به یک آجر" پدرم گفت: سنسی. "قدیمی به طور منظم آجر" سنسی جانسون گفت. "نوع آجر," او گفت: "شما ممکن است ساخت یک خانه با شما نوع از کسی که ساخته شده همه چیز." پدرم طاس و وزن بیش از حد, اما این نگاه در چهره خود را هنگامی که کسی با استفاده از یک تن با او همیشه به نظر می رسید گفت: "شما نیاز به گرفتن یک نفس عمیق بکشید و به یاد داشته باشید که شما در حال صحبت کردن است."

سنسی جاروب روبترقی نخل از طریق هوا بین پدر من آجر و بلوک های خاکستر. این یک جدی به دنبال حرکت در نظر گرفته شده نشان می دهد که پدر من باید مجموعه ای از آجر در بالای بلوک های خاکستر. پدر من چشم تنگ و او ایستاده بود وجود دارد.

"آیا شما لطفا مجموعه ای از آجر در بلوک ؟" سنسی گفت.

پدر من بود ،

"لطفا ایستادن در کنار, در حال حاضر," سنسی گفت.

سنسی پا در مقابل خاکستر بلوک استنشاق بازدم و استنشاق دوباره. او زده آجر با پاشنه دست خود را و آن را در دو تقسیم می شود.

تشویق و ورزشگاه.

پس از آن درگذشت پایین سنسی جانسون دوباره دل داد جدی-به دنبال چیزی که با کف دست خود را, اما این بار او را فرا گرفت و آن را بین پدر من و حقه همانطور که اگر به می گویند: "شما ممکن است بازگشت به صندلی خود را در حال حاضر."

پدر من عمل به عنوان اگر سنسی ارائه شد دست خود را, و او درک آن بصورتی پایدار و محکم و تبدیل آن به عنوان اگر آن را شدیدا تکان بدهم اما در عوض کشیده سنسی نزدیک به صورت او سپس در گوش او زمزمه. من نمی دانم آنچه که او زمزمه کرد اما بعد از آن در ماشین او به من گفت که او می خواهم تنها زمزمه "کار خوب" و من می دانستم این بود که ؛ سنسی هنگامی که پدر من اجازه رفتن را در دست نگاه می ترسم.

که آخرین قسمت آن ساخته شده است. من به یاد داشته باشید آنچه که واقعا اتفاق افتاده پس از حضار تقسیم از آجر اما من به یاد داشته باشید که زمانی که من بهترین دوست, سونگ کیم در مورد کاراته تظاهرات—آواز تا به حال استرپی تمام هفته به طوری که او می خواهم آن را از دست رفته—من ساخته شده آن را به همان شیوه. به من گفت: پدر من تا به حال زمزمه چیزی به سنسی که تا به حال ساخته شده سنسی نگاه می ترسم.

فراست و قورباغه, 1985-86

برای یک سال و یا من می خواهم به پرتاب گربه ما تا آنجا که من می توانم. آن را زمین روی پای خود و بازگشت به پرتاب دوباره. بهترین مکان برای پرتاب آن راهرو اتصال آشپزخانه به اتاق نشیمن. کف سنگ شد و اگر گربه ساخته شده سر و صدا در هوا وجود دارد پژواک.

تا به حال شما از من پرسید اگر من فکر کردم گربه تا به حال احساسات من احتمالا باید به شما گفت که من فکر کردم آن بود. که به نظر می رسید مانند آنچه شما در تلاش بودند به در و من می خواستم به عنوان دلپذیر است.

خواهر من تا به حال احساسات لطیف برای گربه و تنها آن را انداخت وقتی عصبانی معمولا پس از آن تا به حال گاز گرفته و یا آنها را خراشیده. آنها هرگز به نظر می رسید برای دریافت هر گونه شادی از پرتاب آن است.

گربه بود که یخ-نقطه سیامی. مادر من نام آن را سرد که اغلب گیر کرده است. گاهی اوقات هر چند ما فقط آن را به نام فراست.

در اردوگاه یک شبه کسی را دیدم از یک مار در پشت زمین تنیس. ما را رها ما بازی سونگ کیم و من و زد به مار. هر چند که من هرگز دیده می شود یکی که نیست بر روی صفحه نمایش من می دانستم که مار بد بودند. آواز را بیش از حد. "این اساسنامه" او گفت:. "نگاهی به این اساسنامه. آیا شما فکر می کنم آن را سم ؟ آیا شما فکر می کنم ما باید آن را بکشند؟" من آن را یک ببالا ضربه با راکت است. این مفتول در کویل و آغوشش استفراق کند همچنان کودکش سه قورباغه ها. همه آنها را پوشش داده و در خامه زرد لجن و گل و دو نفر در دو طرف خود را کاملا هنوز هم اما یکی از یک سوم پاها در حال حرکت بود. آن را در حال حرکت به اندازه کافی سریع به تماس های جنبش کشش, اما آن را در حال حرکت معقول به اندازه کافی برای نشان می دهد که قورباغه بود تلاش برای جهش دور به ایمنی. آواز شروع به گریه. مار شروع به پرتاب خود را به سمت. "کشتن آن" به من گفت. آواز پا بر سر آن و انداخت روی قورباغه ها.

O. HENRY, 1987

در تابستان سال 1983 من خواهر, عینک, لباس زیر, در طول روز, اما آنها نمی توان اعتماد کرد نه به تخت و به طوری که آنها مجبور به پوشیدن پوشک در شب. آنها اجازه نداشتند به پوشیدن لباس زیر در شب تا زمانی که آنها رفته بودم چهار شب در یک ردیف بدون تصادف. این مرحله نهایی از آموزش توالت در نظر گرفتن بیش از حد طولانی است.

پدر و مادر من نگران بودند و من می خواستم یک سگ, بنابراین من آنها را ارائه معامله: من می خواهم برای پایان دادن به خواهر' شب ادراری یک بار و برای همه است اگر ما می تواند یک سگ.

"شما فکر می کنید باهوش هستید," پدر من گفت.

"او" مادر من گفت.

"او می داند که حتی اگر او نتواند ما نمی خواهد که قلب را به سگ دور—شما نمی خواهد که قلب به."

"او نمی داند" مادرم گفت. "او باهوش."

"من به شما بگویم آنچه که" پدرم به من گفت. "شما آنها را به ترک کردن خود و سپس شما می توانید یک سگ. شما رو یک هفته است."

آن شب بعد از خواب, در حالی که پدر و مادر من به تماشای تلویزیون در اتاق خانواده من مخفیانه به خواهر اتاق. آنها خوابیده روی تخت با ریل در کنار و من چمباتمه زده در گوشه ای که در آن سر خود را ملاقات کرد اگر نیست آن را به صورت ریل و گفت: اسم و گفت: "ما در حال گرفتن یک سگ است."

"کی ؟" گفتند.

"فقط چند روز" به من گفت. "اما شما نمی توانید بگویید که پدر و مادر من به شما گفت. اگر شما به آنها بگویید من به شما گفته و سپس ما نمی تواند یک سگ است."

صبح روز بعد خود را پوشک مرطوب بودند.

آن شب بعد از خواب, از خواب بلند شدم دوباره آنها را.

"ما نمی گرفتن سگ" پائولا گفت.

"آن را نمی خواهد برای چند روز بیشتر" به من گفت: "اما من تو را دیدم این بعد از ظهر در حالی که شما napped. آن را حتی بهتر از من فکر کردم. Furrier کوچکتر. ما ممکن است آن را دریافت نمی کند ، بابا عصبانی بود شما خود را مرطوب پوشک. او واقعا بیمار است. او گفت: مادر هیچ سگ اگر شما آنها را دوباره. هر کدام از شما."

"چقدر؟" پائولا گفت.

"برای همیشه" به من گفت. "یا ما هرگز یک سگ و آن را تقصیر شما نیست."

پائولا شروع به گریه.

"آن را O. K., Pauly," راشل گفت. "این آسان است. ما فقط باید تا زمانی که ما به توالت."

بعد از چهار شب نه خواهر به حال تصادف. ما به بازدید از یک مادر و یک سگ پشمالوی سیاه پومرانیا. مادر من به نام او پف که اغلب گیر کرده است. گاهی اوقات هر چند ما فقط به نام او پف.

این پف بود بسیار زیبا اما پف نمی خانه-قطار بود که بسیار زیبا و کمتر و کمتر ،

بعد از سه ماه ما به ارمغان آورد در یک متخصص. متخصص گفت که زمانی که پف کرده بود تصادف, ما تا به حال برای نشان دادن پف حادثه. اگر حادثه, مایع, ما تا به حال به این پف را حامل قفس در اینچ از حادثه و قفل کردن پف داخل قفس برای یک ساعت. اگر حادثه جامد, ما تا به حال برای قرار دادن حادثه در قفس و قفل کردن پف داخل برای یک ساعت.

او behaviorist متخصص و نام خانوادگی: زمانی که من صحبت در مورد behaviorism برخی از مردم احساس می کنند حمله کردند. آنها فکر می کنم من سعی می کنم به آنها بگویید که من فکر می کنم آنها عروسک هنگامی که آنچه من در تلاش به آنها بگویید که آنها فکر می کنم آنها عروسک.

شاید من بدست کردن آهنگ. این سخت است برای گفتن.

به هر حال متخصص بود به ویژه خوب behaviorist—او ساده لوح در هر دو حواس کلمه به طور کامل uncharming حال ضعیف حس روایت—و من در آن زمان بود هنوز رتبهدهی نشده است یک behaviorist هیچ یک از ما بودند و ما همه معتقد بودند در خود ما و متخصص دستورالعمل به نظر می رسید بیش از حد بی رحمانه به دنبال, و هیچ یک از ما به دنبال آنها.

پس از چند هفته پف هنوز نبود خانه-آموزش و بنابراین ما بازگشت پف به مادر.

من فکر نمی کنم ما باید بازپرداخت را انجام دهید.

من فکر می کنم این چیزی است که همه فریاد بود.

چهار سال بعد آن را در سال 1987 و در اتوبوس مدرسه, من پف حکایت به رونالد استانتون که جدید بود در مدرسه و بوی. من به آن بیشتر اما بدون هیچ گونه اشاره ای به behaviorist مسائل و به جای گفتن "من فکر نمی کنم ما باید بازپرداخت را انجام دهید. من فکر می کنم این چیزی است که همه فریاد شد در مورد" من "نیست که کاملا خنده دار؟"

"این زیبا و دلفریب," رونالد گفت. "بیش از حد ، این مزخرف."

"شما ساخته شده تا پایان" تامی اسپوزیتو یک بچه یک درجه بالاتر از من با یک بینی چرب, گفت:. او نشسته در سراسر راهرو از ما, و او می خواهم eavesdropped. "یا اگر شما را تا پایان" تامی گفت: "پس شما ساخته شده است تا ابتدا. تمام چیزی که راه بیش از حد پت و جالب. آن را مانند یکی از کسانی که O. Henry داستان اما shittier چون وجود ندارد و حتی اخلاقی در مورد مردم چگونه باید باشد. و اگر شما واقعا تا به حال یک سگ و شما تا به حال برای خلاص شدن از آن, شما می خواهم که مثل یک کودک گریه, 'علت این نوع از شخص شما هستند."

"شما تپل greaseball," رونالد گفت: به تامی. "بود که حتی صحبت کردن به شما به هر حال است؟"

این مرا متعجب می کند. من نمی فهمم دوباره مثلث. من هنوز هم آن را درک نمی کنند.

"شما زباله" تامی گفت: به رونالد. "و شما بوی."

"من بوی مانند خواهر خود را, ریم الود مودار," رونالد گفت.

همهمه 1988

چیزی وجود دارد تقریبا زیبا در مورد راه که Giles کراولی زمانی که شما راندند او گفت: "همهمه." من اولین بچه ای در مدرسه برای درک این, و من می خواهم او پرتاب در قالبهای در سالن بین کلاس های پرتاب او را در یک backstop و یا یک پست در ورزشگاه, و من می خواهم او پرتاب در چشمه های آب آشامیدنی اشغال شده و سازمان ملل متحد.

من هرگز او را هل در دختران, چرا که برای دوستان اما من نمی پرتاب او را به رگبار یا—که برای دشمنان است.

یکی, هوای آزاد, زنگ تفریح در شروع کلاس هشتم من از پشت او را هل داد و او را در هیچ چیز. او تصادفا به جلو و سه قدم به جای فقط یکی و گفت: "Hum-um-um" قبل از ابتلا به تعادل خود را. من پشت او را دوباره و هل او سخت تر است. "زمزمه-um-um-um," او گفت: به جلو سکندری چهار مرحله است.

سپس برخی دیگر در نزدیکی شروع تنه زدن Giles و جایلز آغاز شده در حال اجرا است. ما او را تعقیب در اطراف باقی مانده از زنگ تفریح. ما پنج نفر در ابتدا و سپس ده و سپس بیست و برخی از ما دوستان خود را. او بسیار سریع است.

ناگفته ایده بود که یکی به پرتاب پرتاب که تولید صدا با طولانی ترین رشته از هجا. طولانی ترین رشته از هجا که روز اول بوده. من یکی که در آن رخ می دهد. من آن را دو بار اتفاق می افتد و سپس هل و حتی سخت تر در پیگیری از هفت hums اما Giles کاهش یافت و به زانو خود را پس از زمزمه فقط یک بار.

روز دوم هیچ کس رو بالاتر از پنج و شروع کردم به فکر کردن در شش خود را هدف. شروع کردم به فکر کردن که برای گرفتن بالاتر از شش خواهد بود یک ماده از ثروت به جای ظرافت. هفت یا هشت خواهد بود یک گرند اسلم اما شش بود هومر. شش بود که همه شما می تواند منطقی برای هدف.

تا به حال شما از من پرسید اگر من فکر Giles کراولی به حال احساسات من احتمالا باید به شما گفت که من تا به حال احساسات زیرا که خطاب به آنچه که من فکر می کردم شما بودند مخفیانه در تلاش برای دریافت در با سوال شما و من می خواهم به شما می خواستم به دانستن است که من باهوش تر از شما.

در چه در غیر این صورت شده اند روز سوم از بازی رعد و برق رخ داد و ما تا به حال داخل زنگ تفریح. کسی چیزی گفت در مورد ضرب و شتم شش و گفت: من چیزی در مورد ثروت و ظرافت من grand-slam-مقابل-هومر ایده و پس از آن شخص دیگری گفت: من تا به حال این همه اشتباه که پنبه حلاجی شده سفارشات طراحی شده بودند برای افزایش احتمال که یک گرند اسلم ممکن است رخ دهد که به همین دلیل شما قرار داده sluggers چهارم در صف پشت سه بچه با بالاترین طور متوسط پنبه حلاجی شده—برای افزایش شانس بارگذاری پایگاه های قبل از هومر. به عبارت دیگر مطمئن هفت hums ممکن است کمتر از یک هومر از آن است که یک گرند اسلم اما این معنی نیست که آن را به ارزش استراتژیسازی در مورد: وجود دارد چیزهایی که شما می تواند انجام دهد. من اذعان نقطه به بچه بود که در ساخت آن—فراتر از قوانین اساسی من می دانستم که کمی در مورد بیس بال—و باز این گفتگو برای همه شیوه ای از فرضیه در مورد چگونه برای افزایش احتمال هفت زمزمه Giles. بودند کسانی از ما که فکر آن را یک ماده از نوع زمین که در آن او ایستاده بود یک سوال ساده از چمن در مقابل آسفالت. دیگران فکر آن را بیشتر در مورد نقاط تماس—دو کف دست را به یک شانه برای او ارسال ریسندگی نخل به هر شانه برای نگه داشتن او در حال حرکت مستقیم شاید حتی فقط یک نخل در پایین ستون فقرات به طوری که او می خواهم دست و پنجه نرم به عنوان او تصادفا. هنوز هم دیگران بر این باور بود که بیشتر Giles-وابسته—چگونه سفت و سخت او در لحظه ای از تاثیر این زاویه که در آن پا شد و اشاره کرد که آیا او می خواهم خورده خود را Flintstones که آن روز صبح.

چهارمین روز تعطیلی بود پشت در اما تنه زدن Giles بود دیگر هیچ سرگرم کننده است. این ممکن است از آنجا که ما می خواهم اذعان کرد با صدای بلند و سپس اقدام به تجزیه و تحلیل آنچه که قبلا بوده و یا حداقل تا به حال به نظر می رسید که یک وابسته به دورهم اندیشی درک درستی از بازی عجیب و غریب هدف و در نتیجه سرقت از بازی همه یا بسیاری از سحر و جادو خود را.

سپس دوباره آن ممکن است به دلیل چگونه Giles که ما با عجله از طریق خروج به پیدا کردن او را در این زمینه ایستاده بود و فقط چند پا در خارج از درب به عنوان اگر او به ما یک شانس برای گرفتن.

او به من لبخند زد که من چشمان خود را ملاقات کرد.

کسی به او پرتاب. او hummed دو و زد. ما او را تعقیب برای یک زن و شوهر از دقیقه پس از آن متوقف شده است.

چلپ چلوپ پد 2015

ما در راه بازگشت به خانه به شیکاگو از پاریس, من و همسرم می ماند برای چند روز با برخی از دوستان از ما که به زندگی در بروکلین. آنها تا به حال دو فرزند پنج و سه ساله. دلپذیر بچه های کوچک است. دوستداشتنی, بیش از حد. شاید ما آنها را دوست داشت. برای مطمئن شوید که ما عاشق پدر و مادر خود. پدر و مادر خود را مورد علاقه ما زن و شوهر—هنوز هم هستند.

در روز دوم بعد از ظهر از سفر ما همه را به چشم انداز پارک به یک جاذبه وجود دارد که آنها به نام splash پد: نوع غول چشمه با چند spigots توزیع همراه خود را دور. نمرات از بچه های کوچک در داخل این چیزی که کف که به اعتقاد من نرم—من نمی رفتن اما چلپ چلوپ پدمناسب است ؟ —و بازی با انرژی بالا در میان پرواز آب.

ما دوستان بچه ها خیلی هیجان زده به نظر می رسید وجود داشته باشد. همه بچه ها در چلپ چلوپ پد هیجان زده به نظر می رسید. آنها بازی به تنهایی و آنها با خانواده های خود و بازی آنها را با دوستان خود و با غریبه ها ، آنها وانمود به این یا آن نوع از حیوانات و یا این که ربات این است که یا قهرمان یا تبه کار و یا خودرو. آنها آموخت رقص و جوک ها و آهنگ ها به یک دیگر پریدم اطراف در الگوها و نیا-flirted.

خود لذت مسری بود. من احساس بچه مثبت. پس بچه مثبت که وقتی به من گفت دوستان ما چگونه بچه مثبت من احساس کردم کمی گسترده تقریبا تغزلی. به من گفت که این بچه ها در چلپ چلوپ پد بهتر از ما شده بود که این بچه ها بازی می کردند در چلپ چلوپ پد بهتر از راه های که در آن ما را در چلپ چلوپ پد اگر ما می خواهم به یک چلپ چلوپ پد زمانی که بچه بودیم و این امر آنها را ترک, من مشکوک با انواع ماندگار برداشت های حسی است که به صورت انواع شاد خاطرات که محبت پدر و مادر امیدوارم که فرزندان خود را حمل همیشه در نتیجه پرورش درون آنها ظرفیت بیشتر برای مهربانی و نجابت از مردم از نسل ما برخوردار و پایین خط این ظرفیت بیشتر برای مهربانی و نجابت خواهد اعطای این بچه ها قدرت آنها می خواهم نیاز به خنثی کردن و غلبه بر چه خواهد بود در غیر این صورت نسل ما را malforming نفوذ و در نهایت به نوبه خود کل کشور شاید حتی کل جهان را امن تر و دوستانه محل. و یا پس از آن به نظر می رسید به من گفت.

"آیا شما ساخت از ما لوین?" دوستان ما گفت.

"شما سرگرم کننده کودکان ما ؟" گفتند.

"من فکر نمی کنم" من گفتم که درست در آن زمان است. ♦



tinyurlbitlyis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.detny.im
آخرین مطالب