اواخر تابستان سال 1967 زمانی که من هفت, ما می خواهم به زندگی می کنند در خانه به مدت شش سال. توسط "ما" منظورم این است که من مادر دو تا از چهار خواهر و برادر کوچک من. و اگر چه ما به اشتراک گذاشته شده در محل با یک چرخش بازیگران و دیگر بستگان از جمله مادر من و مادر و عمه و او دو فرزند من همواره از آن مادر من خانه. خانه در براونزویل بخش بروکلین. مانند تمام حرکات مادر من مهندسی یا کمک به مهندس برای خانواده ما این بود aspirational. با وجود این واقعیت است که براونزویل آغاز شده بود خود را کاهش آهسته به مواد مخدر و فقر و ghettoization سال قبل از اینکه من خانه مادر—تنها در زندگی خود را که پس از سال ها کار و برنامه ریزی او را حتی تا حدودی خود را نماد یک استراحت با همه چیز ما تا به حال قبل از شناخته شده از جمله یک آپارتمان در تاج ارتفاعات با یک حمام مشترک نزدیک پله ها که در روز یکشنبه, شب, مادر من می خواهم خط دخترش با تازه laundered حوله به طوری که آنها می تواند خود را هفتگی ،
حریم خصوصی چیزی بود که خواهر من تا به حال برای دریافت استفاده می شود. خانه جدید ما تا به حال درب و مناسب اتاق نشسته که گاهی اوقات به عنوان یک خدمت موقت اتاق خواب برای بازدید از Bajan بستگان. (خانواده مادرم بود از باربادوس.) خواهر من نزدیک به یک شعر نوشتن ستاره که عینک مداد دامن به بازی هندبال با بچه ها تشکیل شده است شعر او در میان ریش و انبوهی از لباس ها و نگه داشته و او درب بسته است. برادر من و من در یک اتاق کوچکتر و یک تخت. مادر من بود او خود را در اتاق که در آن درب بود که همیشه نیمه بسته نگهداشته شده; او نیست خیلی خواب وجود دارد به عنوان استراحت بین اقشار بالا و پایین سالن به تماشا و گوش دادن برای ایمنی از فرزندان او.
به براونزویل تابستان سال 1967 بود که مانند هر دیگر بروکلین تابستان من تجربه کرده بودم: stultifying. امداد رسانی شد و در پی در نزدیکی بتسی سر استخر و شیرهای آتش نشانی که بی پروا پسر باز با آچار. آب سرد ساخته شده از آسفالت سیاه و سفید blacker در شب. شایعات شناور پایین خیابان از ما همسایگان کوچک جلوی ایوان و از stoops flanked توسط بتن کشاورزان پر از گرد و خاکی گل های پلاستیکی. پرستاری یک آبجو و یا یک پپسی روی grownups بحث دور مکان هایی مانند ویتنام است. پس پسر آمده بود از پشت وجود دارد همه را خراب کرد و در حال حاضر او در متادون. پس از آن گفتگو خواهد شیفت به بچه ها. هر بچه در محله ما بود همه بچه دیگری است. کنجکاو مراقبت از چشم ها همه جا بودند. گاهی اوقات مکالمه متوقف شد—فقط برای یک لحظه—به عنوان دختران در لباس تابستان گذشت. مردان و زنان به طور یکسان نگاه حسرت در آن دختران به دلایل مختلف به عنوان آنها ambled پایین خیابان تظاهر به پرداخت هیچ ذهن به خوب ساخته شده که نام آنها را از راه دور.
در چه دیدم در آن محل که در آن شب چیزی بود که مادر من تا به حال شده است به جستجو برای: جامعه. او عضوی از مری مک لئود بتون را به شورای ملی از Negro زنان و حضور داشتند Martin Luther King, Jr.'s مارس 1963 در واشنگتن است. هنگامی که او reminisced در مورد که در ماه مارس آن را با یک vividness ساخته شده است که فرزندان او احساس خجالتی: مدتی در پیش Ma شده بود بخشی از تاریخ است. بدون خشونت سازمان خطوط اعتصاب و راه پیمایی: همه این تقویت مادر ما اعتقاد است که گنجاندن کار می کرد که حقوق مدنی کار کرده است که خانواده می تواند کار کند به خصوص اگر رفاه افسران و دیگر حرفه ای نگران مردم—روزنامه نگاران و جامعه شناسان می گویند—توجه به آنچه که یک مادر سیاه و سفید ساخته شده است به جای اینکه او چگونه شکست خورده است. ("من فکر نمی کنم یک زن در یک خانه در حال اجرا است یک مشکل شکسته خانواده" تونی موریسون گفت: در سال 1989 ، "آن را به عنوان یک دلیل این مفهوم است که یک سر ، . . . شما نیاز به یک کل جامعه—همه—به منظور بالا بردن یک کودک است.")
اگر Ma شکست خورده پس ما شکست خورده است و او هرگز ما را می خواستم به احساس می کنید که. چیز دیگری Ma می خواستم: برای مردم سیاه و سفید در بروکلین در آمریکا نه برای همیشه لطفا برای به طور موثر پناهندگان—بی بی خانمان و بدون حقوق محدود با مرز است که آنها را ایجاد و توسط یک سیستم کیفری که منجر به کشته شدن آنها را قبل از آنها کشته شده اند در حالی که همه در تلاش برای عقب کودکانی که رفت به مدارسی که تدریس آنها را در مورد خود بلکه در مورد آنچه آنها ندارد.
و در عین حال هیچ راهی برای نجات Ma ایده جامعه و امیدواریم که در ماه سپتامبر سال 1967 محله ما برای همیشه لطفا برای تغییر. کسی و یا یک دسته از دیگران شنیده ام که یک پسر چهارده ساله سیاه پوست بچه, ریچارد راس کشته شده بودند توسط پلیس—یک کارآگاه به نام جان Rattley—در براونزویل. ظاهرا Rattley بر این باور بودند که راس تا به حال اراذل و اوباش و یا بود mugging یک پیر مرد یهودی; به عنوان راس سعی کردم به دور Rattley او را به ضرب گلوله در پشت سر. در آن سال سیاه پسران قفل شد و یا کشته شده در همه زمان ها; شما نمی فکر می کنم در مورد آن را به فکر کردن در مورد آن را به یاد داشته باشید آنچه که کشتار میدان نیویورک بود و چگونه به راحتی شما بیش از حد می تواند تبدیل به یک بدن در این زمینه است. جزئیات ما در به در سراسیمگی از شایعات و حدس و گمان بود که Rattley سیاه بود. فعال سانی کارسون بود و سپس آن گفت که او رهبری یک تظاهرات و آن را راه آینده ما.
راهپیمایی ها و تظاهرات و مانند آن بودند و ما می دانستیم یک مقدمه به این دلیل انگیزه خشونت است که در حال حاضر نابود و لگدمال کردن در این نزدیکی هست نیوآرک و مکان های دیگر مانند دیترویت. برای مطمئن براونزویل را بیشتر خراب کرد اگر پلیس درگیر شدند که چگونه تظاهرات شد و شورش. من به یاد داشته باشید که شب و یا آن را در اواخر بعد از ظهر ؟ —مادر ما رفتن ما به سرعت به خانه و بستن تمام درها و پنجره ها. در داخل آن چراغ ، هوا نزدیک بود. ما می تواند بشنود و قلب ما را ضرب و شتم. Peeking از پشت یکی از اتاق نشیمن پرده می دیدم که معترضان شروع به پرتاب بطری و سنگ به سوی پلیس و واقعی ما در جهان تبدیل به یک فیلم, یک فیلم ترسناک است که در آن همه چیز را ما می خواهم ساخته شده با هم—صفحه اصلی, امید توهم شهروندی زده بود به زمین. سیاه, افراد, بیشتر مردان بودند رومینگ خیابان به صورت دوره ای فوق العاده ماشین ویندوز و یا واژگون شدن ashcans و آتش زدن زباله. آنها ادعا چه آنها احساس کردند به یک نوع آزادی است. به عنوان پناهنده به ما می دانستیم که هیچ یک از آن متعلق به آمریکا نیست که فروشگاه نیست که تازه ساخته شده کبوتر قفس—حتی به عنوان ما می دانستیم که آن را متعلق به ما احساسی صحبت کردن: این بخشی از جامعه ما است. هنوز چرا زباله جهان است که سطل آشغال شما ؟
ایستاده با مادرم زندگی-اتاق پنجره, من سعی کردم به طور آزمایشی به او بپرسید که چرا جهان ما شد و سوزش. او به من داد یک نهی کنید: پسر آرام باشد بنابراین شما می توانید زنده ماندنچشمان او به نظر می رسید برای گفتن دارد. من می خواهم به یکی دیگر از ریچارد راس یکی از صد یا هزار ریچارد هاردکور خارج وجود دارد ؟ بنابراین بسیاری از سوالات من نمی تواند از میان آنها تا به حال تمایل ما برای جامعه نیز شده است به کاهش آوار و خاکستر? هرج و مرج است که شب آن را آخرین بار دو روز قبل از عمر رفت و برگشت به "عادی"بود واضح تر به من و رو به رشد نویسنده ذهن از آنچه که من می توانید ببینید: مادر ما زنده خاطرات پادشاه وعده سرزمین موعود. که در آن بود ؟ و آن را متفاوت از—و یا نسبت به جهان شعر من-نوشتن خواهر بود و به تدریج با ورود از طریق تحسین خود را برای تعدادی از نوازندگان و شاعران در ارتباط با هنر ، جهانی که وعده داده زمین شناسی پایان دادن به سفیدی اگر فقط ما می تواند حمل اسلحه و پیروی از تعالیم اولیه Malcolm X ؟ مادر من بود "بهتر" پیش بینی از آنچه آمده بود از من ؟ مارتین و مالکوم مانند تظاهرات و شورش متعلق به نسل های مختلف. چرا که من دوست داشتم و می خواستم به فکر می کنم که او من شد و احتمالا بخشی از "شورش نسل"; من می دانستم که مورد خشونت از دست انداختن, متلک سیاه پسران در محله من و حیله گر و خانواده سنگ تیره و خشمگین زنده آلبوم "وجود دارد یک شورش Goin' بر روی" منتشر شد چهار سال پس از براونزویل قیام ماند در استخوان من بیشتر از کسانی که از هر نالان folksinger. اما آنچه در مورد کارشناسی ارشد و رویاهای خود را? من متعلق به و بخشی از آنها را به عنوان به خوبی.