اکتبر 2009
مادر بزرگ: Bessie است که او یهودی است ؟
نوه: سلام به شما بیش از حد!
مادر بزرگ: او یهودی است ؟
نوهاو نیست. او از مین است. او یک زنبور از مین است.
مادر بزرگ: بنابراین او یک مسیحی است.
نوه: او nonpracticing—من فکر می کنم او یک بیخدا. ما واقعا بدست به آن است. او در واقع در نظر گرفتن یک کلاس در بودیسم است.
مادر: وای خدای من ،
نوه: مادر آن را برای من مهم است.
مادر بزرگ: چه مدت شما شده است برای رفتن با هم ؟ مادر خود را می گوید در ماه است.
نوه: بنابراین شما در حال حاضر باید کل داستان!
مادر بزرگ: من می خواهم به شنیدن آن از دهان اسب است.
نوه: در حال حاضر من یک اسب است.
مادر بزرگ: نمی تواند ، شما می دانید که او احتمالا هرگز گرفته یک دختر یهودی قبل از.
نوه: او می رود به قهوه ای است. او انجام داده چیزی جز خانه یهودی برای چهار سال است.
مادر بزرگ: آیا من می توانم به شما بگویم یک داستان واقعی?
نوه: چرا که نه.
مادر بزرگ: در تاریخ ما خانواده تنها یک نفر تا به حال ازدواج با یک غیر یهودی.
نوه: مادر بزرگ, از آن شده است یک ماه و احتمالا او در حال حرکت به سان فرانسیسکو پس از
مادر بزرگ: Bessie. گوش دادن به مادر بزرگ خود را.
نوه: گوش می کنم.
مادر بزرگ: تنها یک نفر تا به حال ازدواج خارج از دین است. من خواهر جورج. او قلب شکسته با یک بدبختی و بنابراین او پیوست نیروی دریایی مستقر شد در سراسر جهان است.
نوه: من نمی دانم ما تا به حال هر کسی که در نیروی دریایی در خانواده ما!
مادر بزرگ: آیا بیش از حد هیجان زده—وجود ندارد هر مبارزه است. بنابراین او به خانه آمد و نشان داد در من مادر آستان با پرتغالی که باردار بود. و آیا شما می دانید آنچه که مادر من بود ؟ مادر من از shtetl?
نوه: من حتی نمی تواند احتمالا شروع به تصور کنید.
مادر بزرگ: او در زمان یک نگاه و یک نگاهی به دختر و او را به او یک خرس آغوش گرفتن و گفت: در زبان انگلیسی "به خانه من خوش آمدید."
نوه: پس شما خوب با چارلی.
مادر بزرگ: چه اصلی ؟
نوه: کسب و کار ؟
مادر بزرگ: خوب است.
دسامبر 2009
نوه: مادر بزرگ من قصد دارم به مین برای کریسمس برای دیدار با چارلی خانواده است.
مادر بزرگ: برای مین?
نوه: که در آن او بزرگ شده.
مادر بزرگ: من فکر کردم شما گفت او را به مدرسه شبانه روزی.
نوه: راست. بله. اما خانواده او در مین است.
مادر بزرگ: آنها او را لگد کردن.
نوه: آنها نمی لگد او را! آن را فقط به چه چیزهایی. تمام خانواده خود رفت و به آن مدرسه شبانه روزی.
مادر بزرگ: بله.
نوه: چی؟!
مادر بزرگ: در این خانواده ما ارسال کنید فرزندان ما دور است.
نوه: آن را در تمام!
مادر بزرگ: Bessie?
نوه: چه مادر بزرگ ؟
مادر بزرگ: شما نمی خواهد ارسال فرزندان خود را وجود دارد, بدون توجه به آنچه که چارلی می گوید. وجود دارد مقدار زیادی از مدارس خوب که در آن شما لازم نیست که به ترک کودک خود را.
نوه: مادر بزرگ ما شده ایم دوستیابی برای سه ماه.
مادر بزرگ: من می دانم.
نوه: ما حتی با هم زندگی می کنند.
مادر بزرگ: شما خواهد شد.
نوه: من نمی دانم که.
مادر بزرگ: من انجام دهد.
نوه: اوه واقعا ؟ چگونه شما می دانید?
مادر بزرگ: از آنجا که این وسط دسامبر و شما در حال رفتن به مین است.
مارس, 2011
مادر بزرگ: Bessie همه چیز شما پوشیدن لباس سیاه است.
نوه: این درست نیست! که حتی از راه دور واقعی!
مادر بزرگ: شما عینک سیاه به راشل عروسی.
نوه: خب ؟
مادر بزرگ: شما نگاه مثل شما در عزاداری. این یک عروسی تابستان.
نوه: من دوست دارم که لباس.
مادر بزرگ: ذهن هرگز آنچه شما می خواهم—آن را کشتن شما به پوشیدن برخی از رنگ هر یک بار در در حالی که برای ؟ آبی ؟ در صورتی کنید ؟ حتی بسیار کم رنگ و صورتی. است که می تواند یک شروع است. آنچه که آنها در حال پوشیدن به تازگی neons.
نوه: آنچه که پوشیدن ؟
مادر بزرگ: همه دختران است.
نوه: همه دختران است ؟
مادر بزرگ: بله. و در سبک های بخش. نئون کیف, نئون, کمربند, نئون ژاکت کش باف پشمی. شما نام آن را!
نوه: خوب من واقعا نمی مانند صدا از آن است.
مادر بزرگ: چرا شما را من شماره کارت اعتباری و رفتن به Bloomingdale و خودتان خرید برخی از چیزهایی که نمی morose.
نوه: Ha. چرا شما نمی به من بگویید چه شما واقعا فکر می کنید ؟
[بدون مکث. حتی یک نفس]
مادر بزرگ: شما باید درگیر این زمان در سال آینده.
دسامبر, 2011
مادر بزرگ: Bessie?
نوه: مادر بزرگ ؟
مادر بزرگ: Bess! Ha! تشکر از خدا در بهشت به من شما. شما نمی سمت چپ برای یوسمیتی پارک ؟
نوه: نه, ما در حال بسته بندی است. ما در مورد به در ماشین. چه خبر ؟
مادر بزرگ: شما در حال رفتن به انجماد! این انجماد وجود دارد!
نوه: من می دانم. من در بسته بندی بسیاری از گرم لایه و من داخل—
مادر بزرگ: نه شما نمی خواهد. شما خارج شود. مادر شما می گوید که شما صلیب کشور اسکی.
نوه: بله . . . چارلی خانواده واقعا دوست دارد به صلیب کشور اسکی.
مادر بزرگ: من آن را درک نمی کنند. این مسخره ترین چیزی که به انجام است. این اسکی نیست—آن را برروی آن بکشید.
نوه: آن را سرگرم کننده—آن را که خارج از منزل, و آن است که سخت نیست. ما تمرین مین در یک زمین گلف است.
مادر بزرگ: اما شما در حال رفتن به در یک زمین گلف است. یک پاییز و شما ضربه محکم و ناگهانی پای خود را و شما در حال دروغ گفتن وجود دارد در وسط بیابان و شما نمی توانید دریافت کنید.
نوه: احاطه شده توسط چارلی خانواده!
مادر بزرگ: و چگونه است که رفتن به دنبال ؟ آنها شما را برای یک ثانیه و شما حلقه در یک خندق.
نوه: چارلی led عمومی-سفرهای ماجراجویی برای بچه ها در یک اردوگاه پنج تابستان است. من نمی تواند با هر کسی که آماده تر برای فاجعه است.
مادر بزرگ: شما برخی از ده سال او می تواند پرتاب در کوله پشتی خود را در یک لحظه متوجه. شما دقیقا کوچک است.
[کنار]
نوه: چارلی شما بگویید من مادر بزرگ من قصد ندارم به مرگ در یوسمیتی.
چارلی: من نه درگیر شدن در این.
نوه: چارلی می گوید همه چیز خوب میشه و او بسیار آماده است. من فکر کردم شما نگران من بودن سرد است.
مادر بزرگ: نمی توانید از من نگران تر از چیزی است ؟ چرا آنها شما را به جایی عادی است ؟ حتی عادی اسکی—در جایی با یک هتل شما می توانید نشستن در.
نوه: آنها مانند بهره بردار آن در طبیعت است.
مادر بزرگ: از آنجا که آنها نمی آمد از درد و رنج. آنها هرگز تعقیب موش در اطراف اتاق زیر شیروانی با یک جارو و جان سالم به در چهل دلار در هفته است.
نوه: من فکر کردم آن بود چهل و پنج هفته است.
مادر بزرگ: آن را فقط به اندازه کافی به گرسنگی مردن.
نوه: لطفا فقط—
مادر بزرگ: شما می دانید آنچه را سلب آن ؟ دروغ گفتن در یک نی با مننژيت و دارو تنها ما می توانیم این است که روغن کبد ماهی از ایتالیایی همسایه که پسر رو دست خود را در چرخ گوشت.
[سکوت]
نوه: مادر بزرگ من فکر می کنم خوب میشه.
مادر بزرگ: آیا در ژاکت خود را پوشش?
نوه: ژاکت من دارای یک پوشش.
مادر بزرگ: آوردن یک کلاه.
پست صوتی یک روز بعد
مادر بزرگ: Bessie پدر بزرگ خود را می گوید وجود دارد خرس قهوه ای در پارک و آنها تبدیل شده ایم اهلی چرا که گردشگران به آنها غذا. اما اگر آنها می آیند تا به شما و شما لازم نیست که هر گونه مواد غذایی حدس می زنم که آنها در حال رفتن به خوردن ؟ اما آنها نه بدترین مشکلات خود را. خرس گریزلی در حال تهدید واقعی. اگر شما حتی دیدن یک خرس خاکستری, آن را در حال حاضر خیلی دیر است. من که جدی Bessie. شما باید مراقب باشید.