هیچ کس نمی خواهد به شما بگویم این اما من: تماس تلفنی با مادر بزرگ من

تصویر توسط لیلی CarréFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستاناکتبر 2009مادر بزرگ: Bessie است که او

توسط NEWS-SINGLE در 20 اسفند 1398
A cord connecting a girl calling with her grandma
تصویر توسط لیلی Carré

اکتبر 2009

مادر بزرگ: Bessie است که او یهودی است ؟

نوه: سلام به شما بیش از حد!

مادر بزرگ: او یهودی است ؟

نوهاو نیست. او از مین است. او یک زنبور از مین است.

مادر بزرگ: بنابراین او یک مسیحی است.

نوه: او nonpracticing—من فکر می کنم او یک بیخدا. ما واقعا بدست به آن است. او در واقع در نظر گرفتن یک کلاس در بودیسم است.

مادر: وای خدای من ،

نوه: مادر آن را برای من مهم است.

مادر بزرگ: چه مدت شما شده است برای رفتن با هم ؟ مادر خود را می گوید در ماه است.

نوه: بنابراین شما در حال حاضر باید کل داستان!

مادر بزرگ: من می خواهم به شنیدن آن از دهان اسب است.

نوه: در حال حاضر من یک اسب است.

مادر بزرگ: نمی تواند ، شما می دانید که او احتمالا هرگز گرفته یک دختر یهودی قبل از.

نوه: او می رود به قهوه ای است. او انجام داده چیزی جز خانه یهودی برای چهار سال است.

مادر بزرگ: آیا من می توانم به شما بگویم یک داستان واقعی?

نوه: چرا که نه.

مادر بزرگ: در تاریخ ما خانواده تنها یک نفر تا به حال ازدواج با یک غیر یهودی.

نوه: مادر بزرگ, از آن شده است یک ماه و احتمالا او در حال حرکت به سان فرانسیسکو پس از

مادر بزرگ: Bessie. گوش دادن به مادر بزرگ خود را.

نوه: گوش می کنم.

مادر بزرگ: تنها یک نفر تا به حال ازدواج خارج از دین است. من خواهر جورج. او قلب شکسته با یک بدبختی و بنابراین او پیوست نیروی دریایی مستقر شد در سراسر جهان است.

نوه: من نمی دانم ما تا به حال هر کسی که در نیروی دریایی در خانواده ما!

مادر بزرگ: آیا بیش از حد هیجان زده—وجود ندارد هر مبارزه است. بنابراین او به خانه آمد و نشان داد در من مادر آستان با پرتغالی که باردار بود. و آیا شما می دانید آنچه که مادر من بود ؟ مادر من از shtetl?

نوه: من حتی نمی تواند احتمالا شروع به تصور کنید.

مادر بزرگ: او در زمان یک نگاه و یک نگاهی به دختر و او را به او یک خرس آغوش گرفتن و گفت: در زبان انگلیسی "به خانه من خوش آمدید."

نوه: پس شما خوب با چارلی.

مادر بزرگ: چه اصلی ؟

نوه: کسب و کار ؟

مادر بزرگ: خوب است.

دسامبر 2009

نوه: مادر بزرگ من قصد دارم به مین برای کریسمس برای دیدار با چارلی خانواده است.

مادر بزرگ: برای مین?

نوه: که در آن او بزرگ شده.

مادر بزرگ: من فکر کردم شما گفت او را به مدرسه شبانه روزی.

نوه: راست. بله. اما خانواده او در مین است.

مادر بزرگ: آنها او را لگد کردن.

نوه: آنها نمی لگد او را! آن را فقط به چه چیزهایی. تمام خانواده خود رفت و به آن مدرسه شبانه روزی.

مادر بزرگ: بله.

نوه: چی؟!

مادر بزرگ: در این خانواده ما ارسال کنید فرزندان ما دور است.

نوه: آن را در تمام!

مادر بزرگ: Bessie?

نوه: چه مادر بزرگ ؟

مادر بزرگ: شما نمی خواهد ارسال فرزندان خود را وجود دارد, بدون توجه به آنچه که چارلی می گوید. وجود دارد مقدار زیادی از مدارس خوب که در آن شما لازم نیست که به ترک کودک خود را.

نوه: مادر بزرگ ما شده ایم دوستیابی برای سه ماه.

مادر بزرگ: من می دانم.

نوه: ما حتی با هم زندگی می کنند.

مادر بزرگ: شما خواهد شد.

نوه: من نمی دانم که.

مادر بزرگ: من انجام دهد.

نوه: اوه واقعا ؟ چگونه شما می دانید?

مادر بزرگ: از آنجا که این وسط دسامبر و شما در حال رفتن به مین است.

مارس, 2011

مادر بزرگ: Bessie همه چیز شما پوشیدن لباس سیاه است.

نوه: این درست نیست! که حتی از راه دور واقعی!

مادر بزرگ: شما عینک سیاه به راشل عروسی.

نوه: خب ؟

مادر بزرگ: شما نگاه مثل شما در عزاداری. این یک عروسی تابستان.

نوه: من دوست دارم که لباس.

مادر بزرگ: ذهن هرگز آنچه شما می خواهم—آن را کشتن شما به پوشیدن برخی از رنگ هر یک بار در در حالی که برای ؟ آبی ؟ در صورتی کنید ؟ حتی بسیار کم رنگ و صورتی. است که می تواند یک شروع است. آنچه که آنها در حال پوشیدن به تازگی neons.

نوه: آنچه که پوشیدن ؟

مادر بزرگ: همه دختران است.

نوه: همه دختران است ؟

مادر بزرگ: بله. و در سبک های بخش. نئون کیف, نئون, کمربند, نئون ژاکت کش باف پشمی. شما نام آن را!

نوه: خوب من واقعا نمی مانند صدا از آن است.

مادر بزرگ: چرا شما را من شماره کارت اعتباری و رفتن به Bloomingdale و خودتان خرید برخی از چیزهایی که نمی morose.

نوه: Ha. چرا شما نمی به من بگویید چه شما واقعا فکر می کنید ؟

[بدون مکث. حتی یک نفس]

مادر بزرگ: شما باید درگیر این زمان در سال آینده.

دسامبر, 2011

مادر بزرگ: Bessie?

نوه: مادر بزرگ ؟

مادر بزرگ: Bess! Ha! تشکر از خدا در بهشت به من شما. شما نمی سمت چپ برای یوسمیتی پارک ؟

نوه: نه, ما در حال بسته بندی است. ما در مورد به در ماشین. چه خبر ؟

مادر بزرگ: شما در حال رفتن به انجماد! این انجماد وجود دارد!

نوه: من می دانم. من در بسته بندی بسیاری از گرم لایه و من داخل—

مادر بزرگ: نه شما نمی خواهد. شما خارج شود. مادر شما می گوید که شما صلیب کشور اسکی.

نوه: بله . . . چارلی خانواده واقعا دوست دارد به صلیب کشور اسکی.

مادر بزرگ: من آن را درک نمی کنند. این مسخره ترین چیزی که به انجام است. این اسکی نیست—آن را برروی آن بکشید.

نوه: آن را سرگرم کننده—آن را که خارج از منزل, و آن است که سخت نیست. ما تمرین مین در یک زمین گلف است.

مادر بزرگ: اما شما در حال رفتن به در یک زمین گلف است. یک پاییز و شما ضربه محکم و ناگهانی پای خود را و شما در حال دروغ گفتن وجود دارد در وسط بیابان و شما نمی توانید دریافت کنید.

نوه: احاطه شده توسط چارلی خانواده!

مادر بزرگ: و چگونه است که رفتن به دنبال ؟ آنها شما را برای یک ثانیه و شما حلقه در یک خندق.

نوه: چارلی led عمومی-سفرهای ماجراجویی برای بچه ها در یک اردوگاه پنج تابستان است. من نمی تواند با هر کسی که آماده تر برای فاجعه است.

مادر بزرگ: شما برخی از ده سال او می تواند پرتاب در کوله پشتی خود را در یک لحظه متوجه. شما دقیقا کوچک است.

[کنار]

نوه: چارلی شما بگویید من مادر بزرگ من قصد ندارم به مرگ در یوسمیتی.

چارلی: من نه درگیر شدن در این.

نوه: چارلی می گوید همه چیز خوب میشه و او بسیار آماده است. من فکر کردم شما نگران من بودن سرد است.

مادر بزرگ: نمی توانید از من نگران تر از چیزی است ؟ چرا آنها شما را به جایی عادی است ؟ حتی عادی اسکی—در جایی با یک هتل شما می توانید نشستن در.

نوه: آنها مانند بهره بردار آن در طبیعت است.

مادر بزرگ: از آنجا که آنها نمی آمد از درد و رنج. آنها هرگز تعقیب موش در اطراف اتاق زیر شیروانی با یک جارو و جان سالم به در چهل دلار در هفته است.

نوه: من فکر کردم آن بود چهل و پنج هفته است.

مادر بزرگ: آن را فقط به اندازه کافی به گرسنگی مردن.

نوه: لطفا فقط—

مادر بزرگ: شما می دانید آنچه را سلب آن ؟ دروغ گفتن در یک نی با مننژيت و دارو تنها ما می توانیم این است که روغن کبد ماهی از ایتالیایی همسایه که پسر رو دست خود را در چرخ گوشت.

[سکوت]

نوه: مادر بزرگ من فکر می کنم خوب میشه.

مادر بزرگ: آیا در ژاکت خود را پوشش?

نوه: ژاکت من دارای یک پوشش.

مادر بزرگ: آوردن یک کلاه.

پست صوتی یک روز بعد

مادر بزرگ: Bessie پدر بزرگ خود را می گوید وجود دارد خرس قهوه ای در پارک و آنها تبدیل شده ایم اهلی چرا که گردشگران به آنها غذا. اما اگر آنها می آیند تا به شما و شما لازم نیست که هر گونه مواد غذایی حدس می زنم که آنها در حال رفتن به خوردن ؟ اما آنها نه بدترین مشکلات خود را. خرس گریزلی در حال تهدید واقعی. اگر شما حتی دیدن یک خرس خاکستری, آن را در حال حاضر خیلی دیر است. من که جدی Bessie. شما باید مراقب باشید.

تماس تلفنی دو روز بعد

نوه: مادر بزرگ من با پست صوتی خود را. من به سختی پذیرش من ایستاده در یک زمینه است.

مادر بزرگ: Bessie, تشکر از خدا.

نوه: من به صحبت چارلی و تمام خرس hibernating.

مادر بزرگ: که یک اسطوره است. آنها از خواب بیدار و می خورند.

نوه: شانس من در حال حمله یک خرس بسیار کوچک است. صحبت از حیوانات فردا ما در حال سوارکاری با اسب! اسب گیاهخوار هستند.

مادر بزرگ: اوه Bessie. اوه من.

نوه: چه بگویم ؟

مادر بزرگ: آیا من به شما گفته در مورد مادر خود را دوست لیزا Belski?

نوه: بله. زنی که نمی پوشیدن کلاه ایمنی—

مادر بزرگ: او در ماه عسل خود را در جنوب فرانسه. و او و شوهر جدید فکر این امر می تواند یک ایده خوب را به یک عاشقانه سوار بر اسب از طریق برخی از تاکستان و یا دیگر. و آنها سوار همراه و مادر خود را دوست لیزا اسب رو spooked—چه کسی می داند چرا ؟ شاید زنبور عسل وجود دارد! و اسب او پرتاب کردن او فرود آمد و بر سر او و او فلج شده بود و بلافاصله. و سپس شما می دانید چه اتفاقی افتاده است ؟

نوه: چه اتفاقی افتاد ؟

مادر بزرگ: شوهر او را رها او را برای یک مهماندار هواپیما.

اکتبر, 2011

مادر بزرگ: من بسیار نگران دوستان خود امیلی.

نوه: چرا شما نگران در مورد امیلی?

مادر بزرگ: به دلیل پسر او را برای رفتن با. یکی که با این نسخهها کار در نه برای سود در بروکلین.

نوه: شما به یاد داشته باشید که ؟

مادر بزرگ: البته من به یاد داشته باشید که من یک ادم سفیه و احمق!

نوه: این را من می دانم.

مادر بزرگ: او باید شکستن تا با او.

نوه: چرا ؟

مادر بزرگ: چرا که اگر او را به حرکت به سان فرانسیسکو برای او آن را فراموش کرده ام.

نوه: او یک شغل!

مادر بزرگ: که نه یک شغل. و شما همیشه در شب او را تسلی و این خوب نیست برای رابطه خود با چارلی.

نوه: چارلی مهم نیست.

مادر بزرگ: او کند ذهن است. هر کسی خواهد ذهن. شما باید پرداخت توجه به او.

نوه: من با پرداخت مقدار زیادی از توجه به من ،

مادر بزرگ: و او می مانم دوست پسر خود را!

نوه: شما چه معنی است ؟

مادر بزرگ: هیچ چیز.

نوه: مادر بزرگ!

مادر بزرگ: فراموش نکنید من چیزی گفت. آنچه من می دانم?

نوه: چارلی و من با هم زندگی می کنند ما همه چیز را با هم او را حمایت و من او را دوست دارم.

مادر بزرگ: پس چرا او را به شما پیشنهاد ؟

نوه: از آنجا که آن را تنها دو سال بوده است!

مادر بزرگ: آنچه که مهم است ؟

نوه: از آنجا که آن را درست می کند!

مادر بزرگ: Bessie, شما باید به طبخ برای او را حداقل به مدت پنج شب در هفته.

نوه: من آشپز تمام وقت.

مادر بزرگ: دو شب در هفته. آن را نمی تواند صدمه دیده است.

نوه: خوب خوب. حق با شماست.

مادر بزرگ: من همیشه راست.

نوامبر, 2012

نوه: سلام مادر بزرگ.

مادر بزرگ: Bess! چه چیزی اشتباه است ؟ آنچه مهم است ؟

نوه: هیچ چیز مهم! من فقط تلفن شما. من فقط گرفتن از کار.

مادر بزرگ: آن را هفت شب وقت خود را!

نوه: نمایش نوار در شش و من ماند به تماشای آن. من تا به حال یک بیت ، با بچه ها—آن را زیبا. من برای شما ارسال لینک.

مادر بزرگ: شما کار خودتان را بیش از حد سخت است. شما و چارلی باید لذت بردن از مشغول بودن.

نوه: من با بهره گیری مشغول بودن با زندگی کردن در زندگی من و کار من.

مادر بزرگ: تو مانند مادر خود را. شما صدای بسیار مضطرب است. این تمام چیزی است که شما به قتل. شما می دانید آنچه شما باید انجام دهید ؟ شما باید تبدیل به یک معلم است.

نوه: مادر بزرگ.

مادر بزرگ: شما مانند کار کردن با بچه ها بسیار است. و شما می توانید یک معلم در هر نقطه. شما می توانید یک معلم در نیویورک است.

نوه: من فکر می کنم دو دلیل که چرا من نباید تبدیل شدن به یک معلم: من نیاز به یک مدرک کارشناسی ارشد و من هیچ علاقه ای به تبدیل شدن به یک معلم است.

مادر بزرگ: من به سه دلیل که چرا شما باید.

نوه: سعی کنید به من.

مادر بزرگ: ژوئن, ژوئیه و اوت.

ژانویه 2013

نوه: مادر بزرگ. خبر بزرگ. من لباس عروسی.

مادر بزرگ: من فکر کردم شما در حال حاضر خرید لباس عروسی خود را!

نوه: من فروش یکی از طولانی و من یکی کوتاه—چای ظهر.

[سکوت]

نوه: مادر بزرگ ؟

مادر بزرگ: من اینجا هستم.

نوه: شما ناراحت هستید.

مادر بزرگ: چرا من ناراحت می شوند ؟ این عروسی خود را.

نوه: من فقط احساس نمی مانند خودم در یکی از New York. من احساس مانند یک نوعی کیک کوچک.

مادر بزرگ: همه حق است.

نوه: و آن را واقعا سنگین است. من نمی توانسته اند به رقص است.

مادر بزرگ: همه حق است.

نوه: مادر من عینک چای و طول لباس.

مادر بزرگ: این دومین عروسی Bessie.

نوه: آن زیبا بود. من می خواهم آن را می پوشند اما من نمی تواند پوشیدن یک قطره دور کمر به دلیل—

مادر بزرگ: از آنجا که شما باید باسن من! با تشکر از شما مادر بزرگ!

نوه: با تشکر از شما مادر بزرگ.

مادر بزرگ: فقط به من بگو آن سفید است.

نوه: آن سفید است. این همه در یک توری ظریف با نصب bodice سینه و طل زیر دامن. آن را احساس می کند مانند یک رقاصه ،

مادر بزرگ: خوب است.

نوه: من واقعا آن را دوست دارم.

مادر بزرگ: شما نیاز به پوشیدن سینه بند.

نوه: این در واقع حتی نمی نیاز به یک بند به دلیل ساختار bodice.

مادر بزرگ: پوشیدن سینه بند. شما به من تشکر می کنم.

نوه: من همیشه با تشکر از شما.

مادر بزرگ: درست است.

نوه: به هر حال چه شما در حال رفتن به پوشیدن ؟

مادر بزرگ: من فکر کردم من زرد بپوشید. من تو را دیدم یک زرد آرمانی قنتد, ژاکت در bouclé خواهد شد که مناسب برای ماه ژوئن.

نوه: این برای تلفن های موبایل بسیار ظریف است.

مادر بزرگ: خوب من بسیار ناراحت نمی توانم پوشیدن دامن. پاهای من این وحشتناک رگ!

نوه: بنابراین پوشیدن شلوار! آن را سرد در ماه ژوئن به هر حال! شما نگاه بزرگ در شلوار.

مادر بزرگ: خوب است.

[ضرب]

مادر بزرگ: Bessie?

نوه: بله مادر بزرگ ؟

مادر بزرگ: شما در حال رفتن به نگاه خیره کننده.

پست صوتی ممکن 2016

مادر بزرگ: آره سلام Bessie. این مادر بزرگ. من خواندن نیویورک تایمزو من تو را دیدم یک مقاله در مورد گربه ها. آیا شما نشسته ؟ وجود سم در مدفوع خود را. آن می رود به طور مستقیم به مغز خود را و آن را ظاهرا بسیار خطرناک است. به هر حال آنها می گویند این بد برای بارداری. وجود زنان در بروکلین دور دادن گربه خود را به پناهگاه که بسیار هوشمند است. من می دانم شما را دوست دارم اما اگر شما در حال دست زدن به آل مدفوع و تغییر جعبه بستر شما خطر انواع مشکلات رشد و که می داند چه. مادر شما می گوید شما و چارلی نیست, تلاش برای یک نوزاد هنوز, اما شما هرگز نمی دانید چگونه این چیزها و شما نمی خواهید به پیچ خود را در پیشبرد. به دور گربه. من ایمیل شما مقاله است. شما می دانید چه ؟ من ایمیل آن را به گربه.

از "هیچ کس نمی خواهد به شما بگویم این اما من: درست (به من گفته) داستان" توسط Bess Kalb منتشر شود توسط ناف.



tinyurlbitlyis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.detny.im
آخرین مطالب