آن ساده—بیمارستان نمی خواهد اعتراف من مگر من می تواند شروع یک آتش بدون مطابقت با. من خونریزی فراوان پس از محاکمه و شکست خورده به استفاده از یک ابزار قدرت. من آرزو می کنم من می دانستم که نام ابزار یا آنچه من اشتباه است. زمانی که پدرم به من آموخت در مورد ابزار قدرت من توجه نیست. در عوض من به تماشای ویدئوها از مردم کنده کاری میله صابون.
"لطفا" من خواهش کرد که اعتراف افسر. "من احساس ضعف—"
"خانوم ما ارائه سنگ چخماق و فولاد است. فرض کنید شما به گوش پدر خود را هنگامی که او به توصیه های ارزشمند و تدریس مهارت های ضروری زندگی شما باید خوب است."
من بلد به مرگ در اتاق انتظار طبقه.
این proctors مشاهده رفتار من در ماکت حیاط پشت کامل با یک AstroTurf چمن مصنوعی پاسیو و نور فلورسنت شبیه سازی خورشید است. در این جامعه یک فرد ارزش آب پز کردن به یک چیز: چگونه سرگرم کننده آنها در کباب کردن ممنوع است.
خوشبختانه من در خرد کردن آزمون.
"مقدس schnikes! من عاشق Yuengling!" من گفتم با استناد به یک کلاسیک "Tommy Boy" نقل قول برای ابراز محبت برای یک آبجو محبوب در میان مردان متولد بین سال های 1946 و 1964. که می خواهم به من برخی از نقاط. "یکی نیس" یک ناظر گفت: در نظر گرفتن یادداشت ها. "در حال حاضر کوره تا برخی از دنده."
"G-g-جلو پنجره؟" من gulped. بین حفظ "Tommy Boy" نقل قول مایک Ditka چیزهای بی اهمیت و منشاء داستان Tommy Bahama, برند, من می خواهم به طور کامل فراموش کرده به یاد بگیرند که چگونه به کوره.
"هی" به من گفت: دعا یکی دیگر از "Tommy Boy" نقل قول آنها را فراموش کرده ام در مورد کباب در دسترس نباشد. "اگر من می خواستم یک بوسه من می خواهم به تماس مادر خود را!"
این proctors خاموش شد.
"به یاد داشته باشید؟" به من گفت. "از" تامی پسر؟' "آن سال خانواده من نزدیک به مرگ گرسنگی.
من ایستاده بود رشته پس از بارها و بارها سعی کردم و موفق به تغییر پنچر در وسط صحرا. گرگ ها شلیک jeering در انسان به زبان انگلیسی به نحوی.
"شما تا به حال شده است قادر به تغییر تایر شما ما را ترک کرده ام شما به تنهایی" یک گرگ در شیک Under Armour چوگان گفت: در حالی که gnawing در یک تایر-تعویض-دستگاه-کهکشانی ها. "ما نمی خورند مشارکت اعضای جامعه که لذت بردن از زنده بودن. و اگر شما لذت بردم زنده بودن نمی خواهد شما آموخته اند که چگونه برای تغییر تایر?"
"ما دریغ شما تحت یک شرط" یک گرگ که کار را برای همان شرکت برای پنجاه سال و شکایت در مورد عدم self-actualization اضافه شده است. "توضیح تفاوت بین یک آچار لوله گیر و یک پس زدن دهنه اسب آچار. این قابل ملاحظه ای ساده است و پدر خود را راه می رفت شما از طریق این هزار بار. اگر شما نمی توانید ما را در حال حمله با چنگال."
من نمی توانستم. آنها pounced.
"با تشکر از شما برای موافقت با بحث در مورد پدر نابغه گرانت با من گفت:" من هنوز هم مطمئن نیستید در مورد اینکه چرا این معتبر کمک هزینه تحقیقاتی به حال چنین احمقانه نام تصادفی.
"البته" Ted Danson پاسخ داد. "من اجازه می دهد به جست و خیز به اخبار خوب است. کار خود را بسیار چشمگیر و من نود و نه درصد مطمئن شوید که شما سزاوار عطا کند که مستلزم شما را به یک میلیون دلار به تحقیق هر آنچه شما می خواهید. من را سریع به جلو به سوال آخر. طنز من—چه شما فکر می کنم کار من در 'سلامتی'?"
"صبر" به من گفت. "شما در 'سلامتی'?"
آقای Danson چشم رشد گسترده است.
"این است . . . هرگز اتفاق افتاده است قبل از" آقای Danson گفت. "اما درخواست خود را آنقدر قوی است که من مایل به چشم پوشی است که فاحش جرم. فقط" او آهی کشید. "فقط نام Rodney Dangerfield شخصیت در سال 1980 کلاسیک 'Caddyshack'—چیزی است که شما باید بدانید اگر شما توجه خود را به پدر مطالب در مورد فیلم است."
سرما زد پایین ستون فقرات من.
"من دیده نمی شود 'Caddyshack,' " به من گفت.
"به خاطر خدا" آقای Danson گفت. "فقط توصیف چگونه 1993 را 'سنگ قبر' به پایان می رسد در director's cut."
"است که یک فیلم؟" از من خواسته.
"بیا!" تد فریاد زد. "من فرض کنید شما می خواهم انتظار من به این باور که شما را دیده اند 'میدان رویاها" یا? در حال حاضر هر دو تلاوت معروف ترین خط از آن منی سینمایی کار یا بیرون از خانه من!"
وقتی فکر می کنم در آن روز من به یاد یک محل که در آن هر کس می داند که من شرم آور است.
روی نیمکت فروشنده به من نگاه کرد با چشم های رنگ روغن من کاملا می دانست که چگونه برای قرار دادن به خودرو.
"خنده دار" من اشاره کرد. "پدرم به من گفت نه به صرف تمام پول خود را در یک مکان."
"آیا او ؟" فروشنده گفت نرم. "در آن صورت نام قیمت خود را! من احترام مسئولیت مالی بالاتر از همه چیز."
درست جایی که من او را می خواستم. در حال حاضر من می توانم به یاد او پدر من درس بعدی: چگونه برای مذاکره. "من شما را به پرداخت یک پنی" به من گفت.
من بدبختانه یک پنی در هوا. او شیرجه برای آن است. آن سخت بود گرفتن مبل در خانه خود من اما من نمی خواهم که آن را در هر راه دیگر. پدر من همیشه می گفت برای پرداخت مبلمان محرک, محرک سر و صدا بود.