این مولکول RNA که باعث COVID-19 شامل فقط 15 ژن و مسئول خاموش کردن مدارس کسب و کار مراسم عروسی و مجالس ترحیم. که زندگی ما می تواند پرتاب وارونه با چیزی بسیار کوچک به نظر می رسد پوچ. اما من عادت به دنیای من گرفتن طرح میتوانست توسط یک تعداد انگشت شماری از ژن. هشت سال پیش این بهار من گفت: من نه ماهه نوزاد خواهد شاید پیاده روی روزی یا شاید نه. او ممکن است صحبت روزی و یا او ممکن نیست. دختر من گرگ-Hirschhorn سندرم یک بیماری نادر ناشی از حذف ژنتیکی در چهارم کروموزوم یک nonhereditary می-افتد-به-کسی سکسکه در سطح سلولی. در بالا بردن او به من آموخته ام به آغوش عدم قطعیت است. و در حال حاضر من آن را اطلاع در همه چیز. به عنوان همه گیر در افغانستان آنچه که ما فکر می کنیم می دانستم که در مورد آینده ما از ما دعوت به تسلیم شدن به یک زندگی عاری از انتظارات است.
چون دختر من از دست رفته است فقط بریدن از ژن های او را دنبال نمی کند نوعی مسیر رشد به عنوان نقشه برداری توسط متخصصان اطفال و چه به انتظار وب سایت. هنگامی که او نوزاد بود, من و همسرم گفته شد مغز او در خطر بود از تصرف در ریه ها او را می aspirate و کلیه ها ممکن است شکست بخورند. شانس خود را از راه رفتن حدود 50 درصد و شانس خود را تغذیه خودش شد 10 درصد است. او به احتمال زیاد هرگز در زندگی خود.
بخوانید: پدر یا مادر بودن ساخته شده است که من همه گیر زندگی ساده تر اگر شما می توانید آن را باور
من می دانستم که هیچ یک از این زمانی که من باردار بود. زمانی که او بود کوه در می رم در رحم, من تعجب با جدا کنجکاوی که آیا او یک دختر یا پسر. هرگز من از خودم Hmm خواهد عزیزم من یکی از کسانی جامد-مواد غذایی-جویدن مردم و یا وعده های غذایی از طریق یک لوله دستی? او را به راه رفتن و یا استفاده از صندلی چرخدار است ؟ من تا به حال banked در دختر من توانایی راه رفتن و صحبت در جملات کامل و یک روز به طور مستقل زندگی می کنند. من نه تنها معتقدم که او می تواند قادر به این چیزها. در ذهن من آنها حقایق هیچ قابل انعطاف تر از یک تخته چوب.
در ژانویه سال 2020 همه ما فکر می کنیم می دانستم که چیز خاصی در مورد آنچه که در سال خواهد آورد. ما شاهد جلسات, سفر, فارغ التحصیلی, کوتاهی مو و paydays در سراسر تقویم ما مربع. ما چشم رویدادهای کلیسا جشن تولد و جزئی ما در افق. ما می تواند نگاه به آینده در زندگی ما و مانند یک متخصص اطفال اسکن رشد و نمو نمودار پیش بینی. سال تحصیلی به پایان می رسد با یک کلاس وداع, اتوبوس بود ما را به ما خرده کار این پروژه بزرگ را به اوج رسیدن در یک سخنرانی در ماه ژوئن و تابستان گردشگران به زودی خواهد بود مشابه به مغازه بر خیابان اصلی.
در حال حاضر تنها چیزی که پیروی از یک الگوی قابل پیش بینی است که چه چیزی رشد می کند در زمین است. در اواسط اقیانوس اطلس که در آن من زندگی می کنند, لاله ها را تحت فشار قرار دادند از طریق خاک. لخت اوکس در حال ترکیدن به سایبان. بهار آمد. آنچه که ما انتظار می رود از زندگی ما نیست.
ما پارگی جهان به ارمغان می آورد به من سال اول با دختر من. من هرگز می خواهید به بطور منظم احساس آن سال و در عین حال من هرگز آن را به عقب. در آن زمان من به تماشای یک پرستار سعی کنید به یک موضوع بیش از حد بزرگ لوله از طریق عزیزم من به میزراه. من گوش به عنوان یک متخصص ژنتیک به من گفت که دختر من می تواند به آرامی چوک در خود بزاق. من کودک من خرمن کوبی بدن به عنوان یک دکتر snaked سیاه و سفید tube تا بینی خود را و پایین گلو او. هنگامی که او تا به حال تشنج گراندمال من به تماشای او لب به نوبه خود آبی.
Caitlin فلاناگان: من فکر کردم مرحله IV سرطان به اندازه کافی بد بود
در نور روز من تحریک سیستم عصبی خود را با حلقه های پلاستیکی و خوش مشرب آهنگ coaxed خود را از طریق ساعت از شکم و او را سوار هفتگی به تغذیه درمانگر بنابراین او می خواهم شاید یادگیری به بلع غذاهای جامد. در تاریکی شب به پرستاری من فکر آنچه در زندگی او خواهد بود و من نگران در مورد آنچه بدن نیاز خواهد بود.
و در عین حال این شکنندگی کشف تندرنس درد درون من در اعماق قلب من در زیر دنده من زیر من قبلا برگزار اعتقادات در مورد چه چیزی مهم و چه چیزی باعث زندگی ارزش زندگی است. من تا به حال قبل از هرگز احساس خیلی نزدیک به یک هسته حقیقت زندگی: همه چیز زودگذر است. هیچ چیز خاصی است.
من به شدت عاشق یک کودک من می تواند در از دست دادن تعدادی از هولناک در راه است. اما حساسیت من احساس ارائه شده تا خود عقل است. آیا هدر دادن این, آن را گفت. شما می خواهید با همه ممکن است خود را به این آرزو دور. اما چیزی وجود دارد حیاتی در اینجا این همه ناشناخته است. آن را به شما یاد می دهد که چرا شما واقعا زنده است. من یاد گرفتم که عدم قطعیت بود نه مایه می گیرد. آن را به جای آن چیزی است که من می تواند به سقوط و برگزار شد. من می توانم تسلیم شدن به آن است.
قبل از من تا به حال دختر من, من فکر کردم من زنده بود به طور کامل برای رسیدن به جوایز تمجید پیروزی. و سپس من موردنیاز زمانی که من تا به حال یک کودک زیبا که هرگز نسیم گذشته نقاط عطف رشد. این امر می تواند بزرگ feat اگر او می تواند یاد بگیرند که به جویدن مواد غذایی خود را.
جزئیات: خانواده من نیاز به یک تنظیم مجدد. قرنطینه به ما یکی است.
روز او قرار داده و فلفل قرمز را به دهان خود را با یک پلاستیک نوزاد قاشق شوهر من در زمان یک ویدیو. او سه ساله بود. لوبیا چکیده پایین چانه خود را و ما hurrahed. پیروزی از خوردن و تنفس. پیروزی زندگی و شادی. وجود دارد هیچ چیز روزمره در مورد هر استنشاق. ما زنده هستند من متوجه شدم برای دریافت هر لحظه برای آنچه در آن است: یک هدیه ای به یاد ماندنی.
ما همه وارد با زمان تحول. من وقتی دخترم به دنیا آمد و من گمان می کنم بسیاری از ما در حال حاضر در طول بیماری همه گیر. این است که ما مقدار زیادی در حال حاضر. این نمی دانستند که بدن را تحمل بسته های کوچک از ژنها و بدن است که نمی خواهد. این پناه در محل. یا بسته به جایی که ما در این باز کردن همه چیز در معرض خطر است. در این حالت عدم اطمینان ما وحشت زده شده توسط ما کوچکی و فروتنی ما عدم توانایی در کنترل هر چیزی. و برخی از ما ممکن است احساس تنها غم و اندوه. اما ما نیز آماده برای بیداری. ما می تواند درک نسبی وزنی از چیزهایی که غرور ما هنگامی که به اعتقاد ما مورد نیاز است. و ما می تواند تبدیل به هماهنگ هدیه از ما زندگی میلیون ها نفس ما هرگز می تواند بر روی تعداد.
در نزدیکی زمان خواب بعد از پیمایش از طریق به روز همه گیر اخبار, من احساس می کنم دوباره حساسیت در سینه ی من شنیدن دوباره صدای کوچک من شنیده هشت سال پیش: نمی اسراف این است. اجازه دهید آن را به شما حساس تر است. اجازه دهید آن را بازنویسی آنچه مهم. اجازه دهید آن را به شما نزدیک تر به همه شما عشق را به همه شما می تواند از دست دادن. اجازه دهید آن را به شما به زانو خود را.
به تازگی دختر من بود قدم زدن آشپزخانه در یک صبح او می خواهم به طور معمول در مدرسه با همکلاسی های او, ویژه مربی او گفتار و دستیار او. او ضربه زدن او دست راست را به سمت چپ او به عنوان عادت خود را و درخواست من در تکرار "آنچه ما انجام می دهند؟"
آنچه ما انجام می دهند ؟ ما در حال تلاش برای بازیابی جمعی در سطح جهان از چیزی 100 نانومتر اندازه دارد.
ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.