نجات آغاز خواهد شد و در زمان خود

تصویر توسط مت Willeyیک افسانه است که تلاش برای توضیح غیر قابل توضیح; در حال ظهور به عنوان نشانی از آن را از اس

توسط NEWS-SINGLE در 2 تیر 1399
kafka
تصویر توسط مت Willey

یک افسانه است که تلاش برای توضیح غیر قابل توضیح; در حال ظهور به عنوان نشانی از آن را از اساس حقیقت آن است که محدود به پایان رسید در غیر قابل توضیح.

ما چهار افسانه در مورد Prometheus. با توجه به اولین از آنها برای خیانت خدایان به انسان او دستبند به یک قله در قفقاز و خدایان فرستاده عقاب خوردند که در کبد به عنوان آن را نگه داشته و در حال رشد.

با توجه به این درد سیخ زنی منقار سوار Prometheus همیشه عمیق تر به سنگ تا زمانی که او با آنها.

با توجه به سوم, خیانت او به فراموشی سپرده شد در این دوره از هزاره: خدایان فراموش عقاب را فراموش کرده و او خودش را فراموش کرده است.

با توجه به چهارمین همه رشد خسته از این روش که تا به حال خود را از دست داد علت وجودی. خدایان بزرگ شده, خسته, عقاب, بیش از حد. حتی زخم خسته میشد و بسته شده است.

معما واقعی بود و کوه.

زیادی قرص نان دراز روی میز. پدر در آمد و با چاقو آن را برش در نیمه. اما حتی اگر چاقو و تیز و نان نه خیلی نرم و نه خیلی سخت و چاقو نمی تواند به آن را قطع. ما فرزندان تا در نگاه پدر ، او گفت: "چرا باید به شما تعجب ؟ آیا این تعجب آور تر اگر چیزی موفق تر اگر آن نتواند ؟ رفتن به رختخواب شاید من مدیریت آن را بعد از آن." ما به رختخواب رفت اما در هر حال حاضر و دوباره در همه ساعات شب به یک یا یکی دیگر از ما و craned گردن خود را به نگاه پدر که ایستاده بود وجود دارد یک مرد در کت بلند, پای راست خود را محکم پشت سر او به دنبال درایو چاقو به نان. هنگامی که ما از خواب بیدار در صبح زود پدر بود فقط تخمگذار چاقو کنار و گفت: "شما ببینید, من موفق نشده است که چقدر سخت است." ما می خواستیم به تشخیص خودمان و او به ما اجازه امتحان کنید اما ما به سختی می تواند بلند کردن چاقو که رسیدگی هنوز هم تقریبا درخشان از پدر تلاش ها; به نظر می رسید به عقب تا از ما درک. پدر خندید و گفت: "اجازه دهید آن را برو. من قصد دارم در حال حاضر. من دوباره سعی کنید امشب. من نمی خواهد اجازه دهید یک قرص نان را یک میمون از من. آن را محدود به اجازه خود به خود قطع می شود در پایان; البته این اجازه را به مقاومت در برابر آن را مقاومت در برابر." اما حتی به عنوان او گفت که نان به نظر می رسید به چروک های مانند دهان یک ظالمانه فرد تعیین می شود و در حال حاضر آن را بسیار کوچک نان در واقع.

یک کشاورز متوقف شد من در بزرگراه ها و التماس من برای بازگشت به خانه خود را با او. شاید من می تواند کمک کند -- او می خواهم در حال سقوط بود با همسر و استدلال آنها این بود مخرب در زندگی خود. او نیز تا به حال برخی از ساده فکر کودکانی که تا به حال معلوم هست; آنها فقط ایستاده بود و به اطراف و یا رو به فساد می باشد. من گفتم: من خوشحال خواهد بود برای رفتن اما تردید بود که آیا من یک غریبه خواهد بود قادر به کمک به او را در هر راه من ممکن است قادر به قرار دادن کودکان به برخی از کار مفید, اما من می خواهم احتمالا درمانده با احترام به همسر خود, چرا که quarrelsomeness در یک, همسر معمولا منشاء آن در برخی از کيفيت و پس از او ناراضی بود با این وضعیت او احتمالا در حال حاضر گرفته شده درد به تغییر خودش اما تا به حال موفق, پس چگونه می تواند من احتمالا بیشتر موفقیت است ؟ در بسیاری از آنچه که من می تواند انجام دهد منحرف کردن خشم به خودم. در ابتدا من صحبت شد بیشتر به خودم نسبت به او اما پس از آن من او را خواسته آنچه او خواهد پرداخت من برای من مشکل است. او گفت: ما به سرعت در حال آمدن به برخی از توافق; اگر من معلوم بود از استفاده از, من می توانم به خودم کمک کنم به هر آنچه که من می خواستم. که در آن من را متوقف کرد و گفت که این نوع از وعده مبهم بود و نه رفتن به برآوردن من—من می خواستم دقیق توافق به عنوان به آنچه که او را به من در هر ماه. او شگفت زده شد که من می خواهم خواستار چیزی مانند یک دستمزد ماهانه از او. من به نوبه خود شگفت زده شد که او شگفت زده شد. آیا او گمان من می تواند در رفع یک زن و شوهر از ساعت چه دو نفر انجام داده بود اشتباه بیش از این دوره از زندگی خود را و او انتظار دارند من در پایان آن دو ساعت را یک کیسه نخود فرنگی خشک شده, بوسه دست خود را, قدردانی, بسته نرم افزاری خودم در من ژنده پوش و حمل در پایین جاده یخ زده? مطلقا نه. کشاورز در سکوت گوش با سر کاهش داد اما تنش. راه من آن را دیدم به او گفتم: من را مجبور به ماندن با او برای مدت زمان طولانی به تبدیل شدن به آشنا با این وضعیت و فکر می کنم در مورد امکان بهبود و پس از آن من را مجبور به ماندن و حتی دیگر برای ایجاد نظم مناسب اگر چنین چیزی بود و حتی ممکن است پس از آن من خواهد بود و خسته شده و نمی خواهد رفتن در هر نقطه اما می خواهم استراحت و لذت بردن از با تشکر از طرفین درگیر است.

"که نمی شود ممکن است" کشاورز گفت. "در اینجا شما مایل به نصب خود را در خانه من و شاید حتی درایو من از آن در پایان. پس از آن من خواهد بود حتی مشکل تر از من در حال حاضر."

"مگر در مواردی که ما به یکدیگر اعتماد ما نمی خواهد آمد به یک توافق" به من گفت. "من نمایش داده نمی شود, من با اعتماد به شما ؟ همه من باید کلمه خود را و می تواند شما شکستن ؟ پس من می خواهم همه چیز مرتب مطابق با خواسته های خود را نمی تواند شما را به من ارسال و بسته بندی برای تمام وعده های خود را?"

کشاورز نگاهی به من کرد و گفت: "شما هرگز نمی خواهد اجازه دهید که اتفاق می افتد."

"آیا آنچه شما می خواهید" به من گفت: "و من فکر می کنم شما لطفا اما فراموش نکنید—من و گفت: این به شما در دوستی به عنوان یک انسان به دیگری—که اگر شما من را با شما, شما نمی قادر خواهد بود به آن را برای زمان بسیار طولانی در خانه خود را. چگونه شما می رویم به رفتن در زندگی با همسر خود و کسانی که کودکان ؟ و اگر شما نمی توانید یک شانس و من را با خود به خانه شما پس چرا همه چیز را رها کرده و تمام مشکلات شما را در داشتن در خانه و با من بیا. ما در جاده ها با هم, و من نمی خواهد نگه داشتن سوء ظن خود را در مقابل شما است."

"من در آزادی برای انجام این کار" کشاورز گفت. "من شده است به زندگی با همسر من در حال حاضر به مدت پانزده سال آن را دشوار است من حتی نمی دانند که چگونه من آن را انجام داده اما با وجود که من فقط نمی تواند او را رها بدون داشتن سعی کردم همه چیز را که ممکن است او را قابل تحمل است. سپس من تو را دیدم شما در جاده ها و من فکر می کردم ممکن است یک نهایی تلاش با شما. با من بیا و من شما را به هر آنچه شما می خواهید. شما چه می خواهید؟"

"من نمی خواهم زیاد" به من گفت. "من نه برای بهره برداری خود را از مخمصه. من می خواهم شما را به من به عنوان کارگر برای زندگی است. من می توانید انجام تمام انواع کار می کنند و بسیار مفید خواهد بود برای شما. اما من نمی خواهم به درمان می شود مانند دیگر کارگران—شما به من سفارشات من باید مجاز به انجام چه کار کنم لطفا در حال حاضر این شرکت که در حال حاضر هیچ چیز در همه, فقط به من لطفا. شما می توانید از من بپرسید برای انجام کاری به عنوان طولانی به عنوان شما بسیار ملایم در مورد آن, و اگر شما می بینید که من نمی خواهم به آن را انجام دهد و سپس شما را مجبور به قبول این واقعیت است. من نمی خواهد نیاز به پول اما لباس و منسوجات و چکمه های تا به استانداردهای موجود و جایگزین در صورت لزوم; اگر چنین چیزهایی unobtainable در روستای خود را و سپس شما باید برای رفتن به شهر برای خرید آنها. اما نگران نباشید که من در حال حاضر لباس های گذشته باید من برای سال. خوشحال میشم با استاندارد کارگران' کرایه فقط من اصرار داشتن گوشت در هر روز است."

"هر روز" او interjected به عنوان اینکه راضی با تمام شرایط دیگر.

"هر روز" به من گفت.

"من توجه داشته باشید دندان های خود را غیر معمول هستند," او گفت: تلاش برای بهانه من غیر معمول شرط و او حتی رسیده به دهان من به آنها احساس. "بسیار شدید" او گفت: "مثل یک سگ."

"خوب به هر حال, گوشت هر روز" به من گفت. "و به همان اندازه در راه آبجو و ارواح به شما."

"که بسیاری" او گفت:. "من مقدار زیادی نوشیدنی."

"بسیار بهتر" به من گفت. "پس اگر شما سفت کمربند خود را, من سفت معدن. احتمالا شما تنها نوشیدنی مانند که چون از خود ناراضی زندگی در خانه."

"نه" او گفت: "چرا باید به آن متصل می شود ؟ اما شما باید تا آنجا که من می کنیم نوشیدنی با هم."

"نه" گفتم. "من حاضر به خوردن یا نوشیدن در شرکت. من اصرار بر خوردن و نوشیدن به تنهایی."

"تنهایی ؟" کشاورز خواسته در حیرت. "همه این آرزوها در حال ساخت چرخش سر من."

"وجود دارد نه آنقدر" به من گفت: "و من تقریبا رو به پایان است. من می خواهم نفت برای یک لامپ است که به نگهداری سوزاندن در کنار من تمام شب. من لامپ در اینجا فقط یک بسیار کوچک است که قابل اجرا بر روی بعدی به هیچ چیز. آن را واقعا به سختی به ذکر و من فقط به ذکر آن به خاطر کامل بودن مبادا وجود برخی از اختلاف بعدی بین ما; من دوست ندارم چنین چیزهایی وقتی که می آید به پرداخت می شود. در تمام زمان های دیگر من خفیف ترین مردان اما اگر شرایط پس از توافق در حال نقض من قطع کردن خشن به یاد داشته باشید که. اگر من همه چیز داده شده من را به دست آورده اند را به آخرین جزئیات, من قادر به تنظیم آتش به خانه خود را در حالی که شما خواب. اما شما بدون نیاز به انکار آنچه که ما به وضوح توافق, و سپس, به خصوص اگر شما را به من گاه به گاه حاضر از محبت—آن را ندارد به ارزش بسیار, فقط کمی عجیب و غریب بازیچه—من خواهد بود وفادار و مقاوم و بسیار مفید به شما در همه شیوه ای از راه. و من باید می خواهم به چیزی فراتر از آنچه به من گفته اند شما فقط در حال حاضر به جز در اوت 24, من نام بعد کمی بشکه از دو گالن رم."

"دو گالن!" کشاورز گفت: کف زدن دست خود را با هم.

"بله دو گالن" به من گفت. "این بسیار است. شما احتمالا فکر می کنم شما می توانید ضرب و شتم من پایین. اما من در حال حاضر کاهش می یابد من نیاز به استخوان لخت, از توجه شما البته من خواهد بود شرمنده اگر برخی از غریبه بودند به ما می شنویم. من احتمالا نمی تواند صحبت می کنند که ما فقط در حال حاضر باید در مقابل یک غریبه. بنابراین هیچ کس به شنیدن در مورد ما. که آن را باور دارند در هر صورت؟"

اما کشاورز گفت: "بهتر است که شما را از راه خود را. من را در خانه و سعی کنید تا همه چیز را با همسر. درست است من را مورد ضرب و شتم بسیاری از دیر—من فکر می کنم من اجازه دهید تا کمی شاید او خواهید بود ممنون من—و من مورد ضرب و شتم کودکان بسیاری نیز هست; من همیشه شلاق بیرون از اصطبل و ضرب و شتم آنها. من سهولت در که کمی و شاید همه چیز را بهبود بخشد. مسلما من آن را سعی کردم در گذشته بدون کمترین بهبود است. اما خواسته های خود را بیش از حد و حتی اگر آنها نبودند—اما آن را بیش از کسب و کار خواهد شد و نه امکان پذیر است و گوشت هر روز دو گالن رم و حتی اگر آن را ممکن است به جهنم همسر من هرگز آن را اجازه می دهد و اگر او اجازه نمی دهد که آن را پس از آن من نمی تواند آن را انجام دهد."

"پس چرا این مذاکرات طولانی" به من گفت.

برای اینکه کاملا صادقانه, من بسیار علاقه مند در کل مهم نیست. من دروغ گفتن در یک گوشه, تماشای, تا آنجا که شما می توانید هر چیزی از یک موقعیت خوابیده, گوش دادن آنجا که من قادر به درک هر چیز دیگر از آن من شده اند زندگی در یک نوع گرگ و میش برای ماه ها در انتظار شب به سقوط. من از همبندان آن در وضعیت های مختلف یک سخت و درخشان شخصیت یک کاپیتان. من می توانید تصور کنید وضعیت خود را. او که خود را در مخمصه است که از یک قطبی اکسپلورر که یخ زده است در برخی تلخ ضایعات اما که قطعا نجات, یا, نه, در حال حاضر نجات شده است به عنوان یکی خواهد بود قادر به خواندن در برخی از حساب های قطبی اکتشاف. و در حال حاضر وجود دارد به شرح زیر است شکاف: این واقعیت است که او را نجات داده است برای او فراتر از شک بدون در نظر گرفتن خود را به سادگی با فضیلت از وزن خود را ویکتور شخصیت. در حال حاضر باید او آرزو برای آن ؟ او مایل یا نه-که مایل تاثیر می گذارد هیچ چیز او را نجات دادند اما این سوال که آیا او باید به آرزو آن را به عنوان به خوبی باقی مانده است. آن است که با این به ظاهر پیچیده سوال که او مشغول است: او فکر می کند آن را از طریق او می گذارد آن را قبل از من ما بحث در مورد آن با هم. ما اصلا بحث در مورد نجات خود است. برای نجات او ظاهرا محتوا برای پین و تمام امید خود را در یک چکش کوچک او را به نحوی به دست آمده از نوع کمی چکش استفاده می کنید به درایو thumbtacks به یک تخته رسم; او می تواند هر چیزی اما او نمی کند از آن استفاده کنید یا آن را صرف در اختیار داشتن و لذت او. گاهی اوقات او زانو زده در کنار من و دارای چکش من دیده ام هزاران بار در مقابل چهره من یا او طول می کشد من دست گسترش آن را بر روی زمین و چکش تمام انگشتان من به نوبه خود. او می داند که این چکش است به اندازه کافی برای دست کشیدن حداقل splinter از دیوار و او ندارد و به دنبال انجام این کار است یا نه. گاهی اوقات او اجرا می شود چکش خود را در امتداد دیوار به عنوان هر چند به سیگنال به انتظار ماشین آلات امداد و نجات به نوسان به بهره برداری. آن را نمی خواهد اتفاق می افتد دقیقا در این راه—نجات آغاز خواهد شد و در زمان خود بدون در نظر گرفتن چکش—اما آن باقی مانده است چیزی, چیزی قابل لمس و graspable یک رمز چیزی یک بوسه می تواند به عنوان یکی نمی بوسه نجات.

البته یکی ممکن است می گویند که کاپیتان رانده شده است mad توسط اسارت. دایره تفکر خود را بسیار کاهش یافته که آن را به سختی به اتاق فکر واحد. ♦

(چهار داستان ترجمه شده از آلمانی توسط مایکل هافمن.)



tinyurlbitlyis.gdu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن