"ساکن شاعر" کاترین دونن

عکس توسط اوا اولری برای نیویورکرFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستانصرفه جویی در این داستان برا

توسط NEWS-SINGLE در 16 اردیبهشت 1399
Silhouetted person in front of light.
عکس توسط اوا اولری برای نیویورکر

در درخواست خود را از من پنهان شدن در پارکینگ. هر بار که چراغ های نشان می دهد در این جاده من پرش در پشت یک درخت یا دولا شدن در کنار یکی از سرد اتومبیل های پارک شده. من واقعا نمی مراقبت که آیا من دیده یا نه اما من قصد ظهور مرموزی که او همواره ، تحت تاثیر قرار دادن او را با من به اختیار من دانش پنهانی. اما این باران است که باعث خرابی اثر است. من شروع به عصبانی. که آیا او فکر می کنم می بینم ما ؟ یا مراقبت ؟ به نظر من رفتن به اتاق من و یک علامت به نگه دارید تا در عبور اتومبیل: "من منتظر به پیچ آقای لوکاس ساکن شاعر!"

من ریمل در حال اجرا است به کیسه زیر چشم من. من می توانم احساس نازک گل از پودر بر روی پیشانی و گونه ها شروع به اسلاید.

چراغ از خوابگاه و سالن غذاخوری و تاب بودن بر روی تپه. هیچ اشکال اطراف آنها تنها سیاهی و moonless تاریکی در من و در اطراف من. یکی دیگر از اتومبیل خاموش جاده اصلی. من پشت یک درخت تا زمانی که از بین می رود تا طولانی در جلوی خانه به کالج. من را فراموش کرده به درخواست چه نوع از ماشین او درایوهای.

جاسوس بازی palls. من ازدحام زیر درخت و آرزو می کنم خودم را به پشت در بستر با یک کتاب و یک منبع پایان ناپذیر از سیگار است. تصویر من گرم و نرم خود را در یک نرم گودال دودی lamplight بدحال من.

من می توانستم برداشت کمتر پارانوئید استاد. اما خواهد که استاد برداشت ؟ خوشبختانه ساکن شاعر احساس وظیفه محدود به نوازش کردن دانشجویان سال اول و من تنها پیش بینی که تا کنون شده است که در معرض خود را سر پا و شعر. و او تنها پیش بینی مستعد ابتلا به من. مگر اینکه او مرغ و من سمت چپ خیساندن تمام شب. اگر او اینجا نیست زمانی که ماه می آید تا من تصمیم من قصد دارم در.

نور از جاده ، یک puttering از سبک پیستون است. یک فولکس واگن نفس نفس زدن و تکان دادن به بسیاری. چراغهای جلو پرتو در فرد جهت و عینک درخشش از طریق تار شیشه جلو اتومبیل. من اسلاید را از زیر درخت و خرد کردن suavely به سمت ماشین. چهره اش به رنگ خاکستری و اضطراب نرخهای یک لبخند در من. من در سمت مسافر آوردن رطوبت با من است. با شدت بهم زدن درب. او چرخ ماشین در اطراف و ریپ کردن از زیادی پایین جلوی خانه و بر روی جاده بدون نگاه کردن به من.

زمانی که من برای اولین بار او را ملاقات کردم من فکر می کردم او نگاه مانند Ulysses S. Grant. همه که موهای سیاه مجعد و فرفری, سیاه, ریش ضخیم صورتی و مربع پیشانی. من بیشتر از دیدن او صحت شباهت به نظر می رسد. نور از لامپ های خیابان است که کاهش باران و امواج بیش از چهره اش. گسترش رگهای خود را در سراسر گونه های عجیب و غریب چاله در پوست خود بینی آبکی چشمان آبی, راز ضعف چانه اش. او محصولات ریش خود را به طوری که آن را juts به جای کشویی به سمت خود آدم اپل همراه با چانه اش. نگرانی خود را در حال مفتول در کویل در توده های همه را بر پیشانی خود را. در چراغ ترمز او به من می دهد سریع يبوست پوزخند.

"هیچ کس را دیدم شما؟" چهره خود را تبدیل به خیابان اما من می توانید چشم خود را کشویی در من در تالارهای منتظر جواب من.

"تنها سازمان آتش نشانی و همسر خود را."

خود خندیدن است یک زمان طولانی. او گوشتالو پنجه ها سبز کم رنگ در حال حرکت نور است.

"آیا شما ذهن خیزان در صندلی خود را تا زمانی که ما خارج از شهر؟"

او شرمندگی دندان. سوهان در نفس من است. من قطره بر روی کف و سرپا نگه داشتن چانه من روی صندلی. سعی کنید به نگه داشتن چکمه های خیس من از دست زدن به الاغ من. عجیب و غریب وجود دارد پیش نویس در اینجا زمزمه از طریق چارچوب جت سرد انزال زن من در پشت و مو.

او به نظر می رسد بسیار بزرگ است. او گردن کلفت کفش پمپ و حرکت بیش از پدال در پایان خود را قابل اعتماد پشم ، خاکستری پارچه swags بیش شکم droops از سلاح های خود را.

"آیا شما فکر می کنید من دیوانه هستم؟".

چربی خود را ، این شفاعت ، او می خواهم و نه خانه با نرم و یک بطری آبجو. من نوک سر به طوری که او می تواند دیدن من لبخند در تاریکی زیر داشبورد.

"البته شما یک دیوانه است."

او خوشحال است. بسیار مهم است به عنوان مثال اگر شما یک شاعر است. او می رسد را در جیب سینه اش. "من چیزی برای شما."

یک بسته کوچک سیگار برگ.

"آیا این زحمت شما ؟ آسم خود را? من که قرار بود به دود در همه." من آماده شده بود و باطل به مدت دو روز.

"نه. من از ذهن نیست سیگار دود. من می دود این خودم. آن را فقط سیگار که من خفه."

در کلاس های خود ما نشستن با تمام پنجره های باز باران باد است. ما نمی را خاموش ما کت. او همیشه می پوشد همان کت و شلوار. به نظر می رسد به عنوان اینکه او ذخیره شده سیب زمینی در جیب برای چند فصل است. همان جامه فلانل یا پشمی شطرنجی پیراهن بیش محتمل لایه های زیر و یا شاید که نرمی است که گوشت او اشک در زیر پارچه. برخورد شطرنجی کراوات است که همیشه فقط به اندازه کافی چپ چپ اجازه می دهد تا خود را سفت چسبیده مو قفسه سینه به جوانه زدن از طریق یقه.

"شما خورده شام ؟ من نیست. چگونه در مورد یک همبرگر؟"

"بزرگ!" من جیر جیر.

پرتاب چند ولت به لبخند کمی بیشتر از حد معمول در واقع به دلیل تاریکی در زیر داشبورد. ماشین wheezes به توقف. او حذف کلید و به نظر می رسد در اطراف چشم خود را منعکس کننده نور است. سپس او لبخند در من و ورقه. او خم در برای یک لحظه قبل از حرکت درب بسته است.

"پنهان شدن فقط در حالی که کمی طولانی تر است. بسیاری از دانش آموزان به اینجا می آیند."

خود را مضطرب چهره از بین رفته است با یک قاب عینک. من من سر بالاتر از سطح پنجره و سازمان دیده بان خود را شکسته و لب و صدای یورتمه رفتن اسب در سراسر درخشان تار. بزرگ نئون دهان نشانه آماده به chomp کردن, واژن, چاق و چله روغن زیتون با یک obscenely گرا فلفل شیرین. او به من چپ در تاریکی انتهای پارکینگ منطقه. من واقعا رفتن به غلتیدن و سکته مغزی و شرشر و آه بیش از این شخصیت ؟ بله. چه چیزهای کسل کننده من به خاطر هیجان. من می توانید ببینید که او را از طریق کافه پنجره به عنوان او کست دزدکی نگاه به ragtag مجموعه ای از مشتریان غرغر سفارش خود را در پیشخدمت به طوری که هیچ پتانسیل blackmailers یا squealers می تواند او را بشنوند درخواست دو قهوه و دو تا همبرگر و دو دستور سیب زمینی سرخ کرده.

با هم او را به ماشین من giggling. او دست من سرپوشیده قهوه. من تعادل و آنها را از صندلی به عنوان او می کشد.

"من متاسفم در مورد این همه. شما می توانید در حال حاضر."

الاغ من است بی حس و پاهای من درد. سرما نفوذ به کلیه ها و تنظیم کردن یک واکنش است. من خودم را بر روی صندلی و باز کردن قهوه. بقیه فنجان در چرخش داش. Rip باز داغ چرب کاغذ در اطراف مواد غذایی است.

"من امیدوارم که شما مثل پیاز."

"چه شما بگویید خود را؟"

دست او را به یک همبرگر اسمیر یک کپسول از سس گوجه فرنگی روی سیب زمینی. او chomps و chews. "یک آخر هفته کنفرانس با یک ناشر است."

تاریکی حرکت می کند و محدودتر است و از بین می رود به تاریکی است. هیچ اتومبیل. هیچ چراغ. خاکستری جاده نخ ریسی در زیر ما. چراغهای جلو گرفتن لغزش اشکال است. من از تو نخواهد پرسید که آیا او بر این باور او است. که باز کردن بیش از حد بسیاری از nasties. یا او می تواند از خود راضی و می گویند او اهمیتی نمی دهند و یا او می خواهم به من بگویید همه چیز در مورد او.

رودخانه مرده خاکستری در کنار ما است. کوچک سخت نور را نشان می دهد به طور خلاصه در طرف دیگر. بهتر بود شاعرانه برای او. او خاموش فکر عواقب.

"من آمد در اینجا اغلب در تابستان گذشته به ماهی" به من گفت. "من می خواهم کنسرو ذرت و ماهی کپور وجود دارد و توسط کارخانه های تولید آرد در صبح زود. سپیده دم را شکستن و نرم کردن تمام اسکله ها و پل ها, خیس کردن همه چیز را در روغن. سپس من می خواهم جلو بزرگ طلا ماهی از آب بنفش و مقیاس خواهد آمد و من ناخن مانند گرد و غبار طلا."

من نگاهی به رودخانه و حس او را خندان.

"شما واقعا باید بنویسید شعر," او می گوید.

او غواصی دست کورکورانه برای سیب زمینی سرخ کرده و مواد آنها را به داخل دهان او. دستمال مرطوب گریس در پشم شلوار خود می رسد و برای قهوه است. من بیش از او را به عنوان هر چند کمی شگفت زده. من یک متفکر نیش برگر و جویدن تا آویزان گوجه فرنگی باعث می شود آن را به دهان من.

"من فکر می کنم شعر می کشد انواع احساسات از مجموعه ای که من کردم."

آن را به یک پیاده روی در خط برای او. او fastens در یک پف پوزخند و آن ورقه به من با یک استاندارد بی تکان دادن سر خود را.

"شاعر" او می گوید. او بلند سبک سری بنابراین بدیهی است. همه ما چنین بد بازیگران. "یک شاعر است که اجرا می شود برهنه به هر رعد و برق امید به رعد و برق زده شود."

او هل همبرگر به دهان خود و juts خود امده گونه در من. بسیار از خود راضی. کردنی-به نقل از زمان. باران sprawls. هیچ قطره تنها ثابت در حال حرکت ورق از آب و در مقابل چراغهای سقوط از سوزن است. من به نوبه خود در حال حاضر. او منتظر و chews.

"من حدس می زنم که باعث می شود من این هفته رعد و برق."

"نه عزیز من رعد و برق. رعد و برق."

"من احتمالا می تواند نگه داشتن خانه تکانی درفصل بهار تا زمستان آینده."
کارتون توسط Carolita جانسون

من بیش از حد قابل پیش بینی است. او آماده بود برای آن یکی. من به او نگاه کنید. او به نظر می رسد در من. استریپتیز لبخند به معنای متقاعد کردن من از برق کیفیت.

من هرگز نمی تواند یک حرفه ای ، نه برای مدت طولانی. این امر می تواند چنین کار سخت است. هر چند ممکن است پول آن را جالب تر است. آن را به اندازه کافی برای میانگین طول عمر برای شکستن یک مرد در به راه اندازی خود را انتخاب رفتار خود را ردیابی susceptibilities و تجزیه و تحلیل ترفندهای خود را اما مجبور به رفتن را از طریق آن زمان پس از زمان احساس در اطراف نقاط نرم به دقت تعیین ظواهر شیر و اذیت کردن صدها یا هزاران بار ؟ و نه قادر به انتخاب کنید ؟ نه که من خیلی در انتخاب آن را به عنوان است. من پرداخت eked در بد همبرگر و ارزان متل تعطیلات آخر هفته اما حداقل من می توانم به خانه و فرزند قبل از من بی قراری درایوهای من به کار دوباره.

اما این همه در حال حاضر. با هر مایل او می شود برخی از آب میوه برگشت فکر می کند کمتر در مورد گرفتار شدن و بیشتر در مورد آنچه که او خیالات.

دست خود را اسلاید بر روی زانو و فشار. من لغزش یک دست بیش از پشت صندلی و اجرا انگشتان من از طریق مو خود را. آن را احساس می کند مانند یک قطعه ارزان اثاثه یا لوازم داخلی.

"شما باید خسته" من می گویند. "شما خسته شود در زمان ما به ساحل."

من احساس توده استخوان پشت گوش خود را.

"نه" او می گوید. "من در آتش است."

شخص فقیر در تلاش برای کار خود را. او را می کشد من دست خود را بر روی ران. درست است که من همیشه به حال یک ضعف برای ظرافت از ران. مانند داخلی, پاهای, از, اسب, باور نکردنی نرمی از یک سگ در آن پشت عریان حلقه و توپ به نشانه تسلیم است. اما باید به نوعی برای ظرافت به استراحت در. این ران پودینگ. یک پودینگ با یک استخوان در آن است. قاشق ،

او تغییر چرخ دنده به یک به نوبه خود. ما در حال بالا رفتن از در حال حاضر. این رودخانه از بین رفته است. تپه ها و درختان. جدا ایستگاه های گاز در دردناک نور است. دست خود را قطره روی دست من و کشش آن به سمت محل انشعاب بدن انسان خود. همین حالا به من بگویید. ما واقعا می خواهید به انجام این کار ؟ با یکی دیگر از کامل درایو ساعت جلوتر از ما ؟

من زیر و رو کردن وحی در پشم پوشیده پودینگ. شکم خود را نیز در راه است. که در آن چیزی است ؟ دکمه و زیپ و پشم بیش از پودینگ. دست در دست من آسانسور و گرداگرد سر من در اطراف می رسد و تلاش می کند به منظور جلب ، او رویا پردازی در مورد این ؟ یا آیا او فقط فکر می کنم این یک بخش ضروری از برنامه ؟ او اجازه رفتن از سر من به تغییر دوباره. ماشین careening بیش از جاده های باریک که به نظر می رسد سفید در چراغ. دست خود را به عقب می آید تا به جلو و سر من پایین است. اگر من مجبور به تکیه بر gearshift به او ضربه آن را به بدبختی همه تنگ شده. من می خواهم به آن را انجام دهد وری و احتمالا یک کوک. من عشق و با من دست راست? پرتاب آن را بین صندلی ؟ هیچ. من صبر کنید تا متل. او در حال حاضر استفاده می شود تا تمام ناراحتی او با خرید یک همبرگر. من به او نرم و خنده. یک nuzzle در گوش به نیش از بالا انداختن. او دارای موهای ضخیم در گوش خود را.

"بیایید صبر کنید. اگر ما به یک دست انداز من نیش آن را خاموش."

خود را تیز خنده تقریبا طبیعی با تعجب. او باریک چشم خود را در جاده ها است. او باید به قهر که بیش از یک بیت. من به او پودینگ آخرین دوستانه پت و استراحت دوباره به صندلی من. Rip باز بسته سیگار برگ. خر خر کردن با صدای رسا در پلاستیک بیت به طوری که او نمی خواهد فکر می کنم من گرفته شده کیفیت خود را.

"دوست دارید؟"

او به من می دهد یک استعفا داد و لبخند. "بله. ممکن است به عنوان به خوبی."

من نور آنها را برای هر دو ما. سوزاننده بوی بازدید بینی من قبل از من می تواند پر کردن ریه های من. من سرفه. یک بار من پر از بوی من آن را متوجه نمی. او دارای خود مانند یک مداد و nips ظریفانه در دود پر کردن دهان خود را و سپس تنومند آن را.

"آیا شما فرض کنید سیگار برگ نمی تحریک آسم خود را?"

همه خوب است دوباره. او به من می گوید در طول چگونه آسم خود صرفا بیماری روانی آغاز شد که خود به خود زمانی که در بیست و شش او خواندن مقاله اول خود در آلودگی هوا در اتاق انتظار بیمارستان که در آن او در حال مرگ از سرطان دهانه رحم.

پس او رها او واقعا می خواهید من به خورد دیک خود را در حالی که او تغییر چرخ دنده ها و پمپاژ پدال و فرمان یک جعبه تخم مرغ پایین مرطوب جاده در وسط شب پس از کار در تمام طول روز و conniving در برابر همسر و تپنده بیش از امکان کشف و احتمالا حتی با داشتن یک حمام.

در حال حاضر که من از آن فکر می کنم که اولین بار بود که ما یکدیگر را لمس. آن بوده است به شدت کلامی لاس زنی در درجه اول من فرض کنیم چرا که هیچ کدام از ما در می یابد که دیگر جذاب است. ما در اینجا در اطاعت از ما جدا اصول است.

او ازدواج کرده و دو بار به چاپ کتابی از اشعار و پس از رشد ریش خود را و حاضر به توده یونجه یا کاه چمن خود را داشتن موفق در تبدیل یک صفحه از روزنامه لیبرال به یک بیماری مزمن, داشتن فرض همه این اشکال و سرگردان hatless در باران امید به رسمیت شناخته شود و گفت که او باید ادامه طرح او برای طراحی خود را کامل طراحی.

و من سالی شده mooed در توسط همسالان من داشتن skulked در برابر دیوار و تا شنبه شب جستجو از طریق خواننده را هضم برای جوک برای قرار دادن به مکالمات روز بعد داشتن شده است برای بیش از حد طولانی و غیر ارادی خوب باید به شنود گذاشته باشند ناپیدا انرژی در پروژه های فعلی. من راه من از طریق تمایلی نوشابه تالارهای بالقوه نقاشان پیانیست خوب است که مطالعه برای تبدیل شدن به یک بد روانشناس یک سفر نرگس فروشنده و در حال حاضر در اینجا امشب من برای جستجو اگر نه دقیقا واقع شده که از رزیدنت شاعر است. شاید او به نوشتن شعر در مورد من و یا من یک نمره قبولی در انگلیسی. نقاشان آیا پرتره از من اگر آنها فقط نقاشی با مداد رنگی طرح مناسب برای یک شب می ایستد. من در زمینه آنها را در سمت چپ کشو میز من جدا با دستمال کاغذی. پیانیست, باکره تا زمانی که او به دادگاه تجدید نظر به من نوشت: لحن و بازی آن را برای من در نمازخانه. بد شعر را به جا این مجموعه به سادگی.

متل در اطراف یک حیاط. آقای لوکاس می رود به دفتر و ثبت و نژادها با کلید از ترس مدیر می خواهد برای نشان دادن اتاق به ما. وجود دارد بدون تصادف گشت و گذار. اقیانوس است که ادعا می شود در خارج وجود دارد در جایی. ما اجرا را از طریق ابر. من بزرگ کیف پول. او یک کیسه پرواز. اتاق سوئیت ارزان در خارج از فصل هستند. یک اتاق نشیمن و یک اتاق خواب و یک آشپزخانه و یک حمام تمام تمیز.... تنها هوایی است که کپک زده. من خودم بسته در حمام و اسکراب صورت من برس سختی از من مو خشک لکه سیاه در اطراف چشم. من چهره پف کرده و رنگ پریده, با کک و مک ایستاده مانند سر سوزن. واقعی فلوتر در حال حاضر در شکم من. چگونه می توانم شما در مورد این ؟ چه چیزی شما را بکنید هنگامی که وجود دارد بدون ضربه به راهنمای شما ؟ من این اجازه دریافت بیش از حد سرد و دور اما من باید قدم زنی با تبختر به دیدار آن.

او پهن روی مبل با کفش و ژاکت ، یک بطری ویسکی در آرنج خود را در یک لیوان از این مایع لغزنده تاب در دست خود را. من دیده ام هرگز او را بدون کت خود را قبل از. او به نظر می رسد چاق ناسالم. من باید به حلقه کردن در کنار او و شروع به نوازش و غلغلک. من نشستن بر روی فرش در نزدیکی پای خود و تکیه در برابر پاهای خود را. شاد چهره بر روی صفحه تلویزیون. من باید تا روی نیمکت تسکین دهنده این نرم همکار. زانو های خود را بیشتر انبوه و خالی از معدن. بوی پشم های خیس خود را. من را خاموش چکمه های من و بلند کردن یک پا به خر خر کردن در آن. آن آغاز نشده به گند نشده است. دست خود را لمس گردن من. او می تواند بعد از این همه اختفاء فقط به عنوان به راحتی کشتن من به عنوان من پیچ.

"را خاموش لباس های خود را."

صدای او توسط فرمانده در حال حاضر. این بازی به طور رسمی آغاز می شود. من ایستادن و جلو من بلوز کردن بر سر من. ایستاده به دنبال به دور از او در لباس تنگ سیاه و سفید و سیاه و سفید نیوجرسی. خجالتی تر از من می تواند به یاد داشته باشید. این باید راه است. یک سردی در شکم من. یک نفس عمیق بکشید و من نوازش در کنار او و برای رسیدن به شیشه ای خود را. احساس شسته و رفته روح افتادن به من بدون اثر است.

"شما حتی زیباتر از تصور من بود."

این بدان معناست که او فکر نمی کنم من تا به حال هر دور کمر در همه. من خسته هستم. بیش از حد خسته به تظاهر هست. من اجرای من دست بر روی قفسه سینه خود و در داخل خود دکمه.

زمانی که شیشه خالی است ما مثل حلزون حرکت کردن در بطری. پس از یک در حالی که ما رفتن به اتاق خواب و بقیه از ما ، من یک نوع شوک ، او نمی ختنه. او بزرگ و موهای زائد شکم و افتادگی, مودار, ران و, این نرم کمی احساسات بیش از حد از یک کیسه به جای یک خراش. من هرگز متوجه این تفاوت که ختنه می سازد. این اسلاید در اطراف به راحتی در دست من است. من نمی توانم در آن گرفتن. او هرگز می کند بسیار سخت است. من نمی دانم که کدام یک از ما مقصر است که برای. ما برآمدگی در اطراف تخت ، او سنگین در من. من نمی توانم نفس بکشم خیلی خوب و بریده بریده نفس کشیدن در واقع. من می خواهم آن را توصیف همه, اما این فقط یک درد است. Drab بی مهارت مانند هیچ چیز به اندازه ضعیف وعده غذایی پخته شده است که تا ostentatiously خدمت که شام موظف به اظهار نظر و فوران به صورت دوره ای با overenthusiastic "من"و "فوق العاده"است.

هنگامی که او انجام داده من اشتباه است. من تنومند و عرق کردن از کمبود اکسیژن. من بی حوصله و خسته و آرزوی خودم را دوباره در من هوشیار کمی تخت. من اجازه دهید چند اشک نشت. او خم شد و خیره.

"آنچه مهم است؟"

او به نظر می رسد تقریبا می ترسم. من نیاز به یک پاسخ سریع. که تنها بهانه من می توانم برای چه می آید بعدی. من بیش از حد تنبل و خسته به آمده تا با یک مناسب, بنابراین من با استفاده از خط من استفاده از برای مردان جوان که فاقد اعتماد به نفس است. من می گویم "من حدس می زنم شما اولین انسان. من حدس می زنم من تنها شده است با پسران قبل از." گنگ خط اما بدتر از بسیاری از چیزهایی که گفت: بیش از نان تست یا چای. آن همه را در خدمت به گریس چرخ و نگه داشتن دستگاه نورد همراه است. اما آن را به سمت راست خط برای این مرد. من آن را بپذیرد.

او را می کشد دور از من, نفس, گونه خود برافروخته است. او می خزد تا بالش و به نظر می رسد در من. من اول واضح و روشنی از او. خود را سینه آویزان. تعداد زیادی از موهای خود را بی رنگ پوست است. او را به دنبال خود راضی در حال حاضر.

"این عجیب و غریب است. من فکر کردم شما بسیار با تجربه بودند و رفتن به من یاد می دهد چیزهای وحشی."

من درک می آید به طور ناگهانی. دروغ گفتن وجود دارد با تفاله متلاطم در, ران در فوم در چین کمی خراش و تماشای او بزرگ باد کردن شکم به سمت بالا تا زمانی که ناف خود را تهدید به پاپ. خود را به طور ناگهانی برق زده چشم ضعیف, چشمانتان من بدون لنز. من به یاد داشته باشید که نگاه از کلاس های خود هنگامی که او فکر می کند او می داند که چیزی به ما نمی کنند. وقتی کسی چیزی می گوید احمق به خصوص که "اما نظر این دوست جوان من" نگاه کنید. کاملا واضح و برای اولین بار می بینم که او شده است toadying تا به من. او از ترس من, اما در حال حاضر او به انتظار من برای بازی کردن به او به حنایی و نوازش کردن. چربی لبخند در ریش خود را. من می توانم احساس خودم خیره بیش از حد طولانی در او. به قدقد اعتقاد من است. بهتر است او باید عصبانی شده اند در استفاده از چنین یک خط بر روی او. من بیش از رول و رفتن به حمام.

در حالی که وان در حال اجرا است, من از رفتن به اتاق نشیمن و یک سیگار است. او است که فرو بردن انگشت به داخل آب وقتی که من به عقب بر گردیم. پای خود را در حال چربی, نزدیک به مربع با ضخامت پد تنها و یک لایه از نرمی حرکت هموار بیش استخوان قوس. هیچ افسردگی فقط یک ورید های واریسی در حال اجرا در داخل یک چله گوساله. او نشسته در پشت وان و برگ من این لوله ها به تکیه دهید. آب سفید و سفید پوست و سفید وان همه حساسیت به نور در من است. من قرار دادن یک حوله در اطراف مو صعود و ناب پشت سر من تلاش برای نشان دادن که من دو کروم دستگیره سیخ زنی در ستون فقرات. من رسم عمیقا در سیگار توجه او را از طریق نیمه چشمان بسته.

من پا چربی بیش از حد. من موز امواج بالا و پایین در زیر آب است. او بطری ویسکی.

"آیا شما تا به حال رفته ؟" او می گوید.

من باید برای گرفتن پلک من برای نگه داشتن آنها را از تنگی. "چرا؟"

"آن را به شما خواهد آمد." او complacence بیشتر تهوع از خود ضعف است. من ممکن است شروع به دوست نداشتن او است. "این چیزی بود که به من اطلاع شما در ابتدا. من تو را دیدم که چگونه است که خمیری رو دختر در کلاس تا به حال چنین شور و شوق برای شما."

"خمیری رو?"

"پس از هفته اول و یا پس او شروع به پوشیدن موهای خود شماست و او گوشواره های بزرگ. او شروع به قرار دادن در ریمل مژه و ابرو و آمد به کلاس در leotards به جای چوب پیراهن."

"سلام."

من تا به حال متوجه شده است که. او از من دعوت کرد به اتاق او یک بار برای یک نوع مردیا جوان زن صفت چای. او در مورد صحبت مطلق حقیقت و زیبایی در حالی که من خوردم کیک. یکی دیگر از دراز کشیدن در سیگار در حالی که او کشش در بطری. ناف خود را بالای آب لبخند toothlessly و غرق دوباره.

"به من بگویید آیا شما تا به حال هرگز افکار خود را در مورد هم اتاقی."

"سرخس?"

"او آنقدر بزرگ و افسانه. یک اسطوره ای زن. پاها و بازوها به عنوان بزرگ به عنوان یک مرد قد بلند. شما می خواهم صعود خود را مانند یک درخت است."

این است که هیچ وقت برای بی دقتی و واکنش; من از دست رفته به اندازه کافی زمین که در راه است. قرعه کشی عمیقا در سیگار گسترش سوراخهای بینی را در اکسیژن برسد به آرامی بر طرف وان به تلنگر خاکستر به توالت. یکی دیگر از پف از دود برای پر کردن فضای بین ما. سر او است و پنج فوت دور از معدن در انتهای دیگر از وان و ما و torsos درهم و برهم کردن و شناور در میان است. او nips در بطری و دستمال دهان خود را با دست مرطوب.

"آیا شما همیشه به راه است که در پیژامه احزاب؟"

کارتون توسط گلن باکستر

عبارت dispels شوم تنش من می خواهم احساس شده است. آن است که تنها در باز gambit (سخنرانی شماره 10 در مردان جوان آرسنال مجموعه: "رسوم جنسی هستند ریاکارانه بورژوا طرح" تحویل داده می شود به تنگ-assed خانم های جوان بیش از همبرگر, استیک شیفت یا دوم نوشیدنی از هر شب.

و بنابراین من نشستن در scummy آب و تماشای چشمان خود را دریافت روشن تر و کوچکتر به عنوان او می نوشد. او فکر می کند او به من ساخته شده اند و در حال حاضر او می تواند انجام آنچه او می خواهد با من. بله.

من می توانید ببینید که او در وان خود را در خانه, زیر شلواری خود را در یک گودال در زیر سینک. "به خاطر مسیح از کجا صابون" او shrieks و می شود تا به درب خود را سه سال پس از او دیگر نمی تواند پر کردن لیوان های کاغذی با آب از توالت بریزید و آنها را بیش از سر خود را. و من می توانید ببینید که او به عنوان یک مرد دروغ گفتن در برابر بالش در حالی که همسر خود را ضخیم تر در حال حاضر و حتی بیشتر خسته آثار در او انتزاعی, تا زمانی که او در نهایت هل دور در خشم و رویاهای از دختران جوان با تکه های پوست است که می تواند به او را فقط با یک لبخند. همان پیر مرد سینه خود را نزدیک تر از همیشه به آن ناف افزایش شلوار خود را تا بیش از شکم خود می پرسد و همسر خود را به ارمغان بیاورد قهوه برای مهمانان به طوری که او می تواند عاقلانه و مهمان نواز در خانه خود. او را دعوت از شاعران جوان به نشستن در پای او و شنیدن درحال تن از ناشناخته نابغه است. او آن را انجام دهد بد و تنها احمق ها را فریب خورده می شود. ما هوشمند-سنجش فقط تظاهر به فریب خورده به دلیل انجام این کار متناسب با برخی از عملکرد خود ما است.

"من فکر کردن در مورد آنچه شما می گویید. برو جلو" من می گویند.

نور سفید قوی کردن وان هیچ کاری نمی کند برای splotches در گونه خود. او تساوی در بطری و من در قرعه کشی من سیگار. او اسلاید پای خود را به من فاق و wiggles آن را کمی. انگشتان خود را در حال چروکیده از خیساندن ،

"این فقط شگفت انگیز من که همه شما زنان که در خوابگاه با هم به تماشای یکی دیگر از لباس و حمام و خواب احتمالا می تواند مقاومت در برابر زیبایی از دختر گوشت. تصور کنید که همه کسانی که, قابل ازدواج و همسری بدن خود را با tousled مو دروغ گفتن در خود کمی تخت را جداگانه کمی cubbyholes جلق زمانی که آنها می تواند لذت بردن از یکی دیگر." خود را دوست داشتنی ، این باید واقعی ، او بیش از حد مست به وظیفه رویاهای.

"که" من لگدمال. نکته سر من به طوری که من می تواند نگاه او را از طریق شکاف. "نر همجنس گرایی همیشه به نظر می رسید بنابراین کاملا قابل درک برای من. کسانی که پیر و جوان, ران در اتاق قفل است. مناقصه napes از قدرتمند گردن برام کمی سنجش و . . . "

او اخم غلیظ و سنگین. چهره اش سیفون کردن ریش.

"آیا نمی شود چنین احمقانه گه. من در تلاش برای باز شما را به یک بعد جدید در خودتان. استفاده نشده آگاهی است."

او بیش از حد مضطرب کمی ترسناک است. من نشسته تا من فاق را از زیر خود را غیر دوستانه ،

"آنچه در آن است که شما در حال فکر کردن در مورد؟" من می گویم آن را به راحتی و فقط از روی کنجکاوی روی صفحه نمایش از خشم.

خود را شل و ول پوزخند. "من می تواند به شما کمک کند برای قدردانی از زنان است." او برای من واکنش.

"اوه! منظور شما از سه راه چیزی! من و دختر دیگری و شما ؟ چرا همه ضرب و شتم در سراسر بوش در مورد آن ؟ که هیچ معامله بزرگ است." خرد کردن او را کمی. هیچ چیز کاملا مانند در اختیار داشتن خود را wildest توهمات خوار به اهلی.

"من فقط می خواهم آن را مگر اینکه شما واقعا آن را می خواستم." او smirks.

من ایستاده و برای رسیدن به یک حوله. من بیش از حد خواب آلود با این, اما من رها برای پیدا کردن که در آن هر چیزی شبح وار, بعد از همه, فقط, پیر فاز 3 خط 2:

خط 2:
فاز 1—اگر شما نمی من شما کوته فکر بورژوایی خوک.
فاز 2—اگر شما اجازه دهید من شما دمار از روزگارمان درآورد تا الاغ شما کوته فکر بورژوایی خوک.
فاز 3—اگر شما نمی توانید بهترین دوست خود را به تخت با ما شما یک کوته فکر ،

او پد چکیدن به اتاق خواب بعد از من. او به نظر می رسد بدتر ایستاده تا آنجا که چوب droops. او را نوازش خود را رضایتمندانه با یک حوله. که کلاسیک ژست خشک کردن قفسه سینه مو, بخشنامه مالش از فضای بین نوک پستان. آتن پسران باید انجام شود که پس از حمام کشاورز swabbing خود را در تغار و بادمجان از رودخانه—همه با همان مناقصه ماساژ جناغ سینه. آن رخ می دهد به من به خنده. من اصرار از او بپرسم چه چیزی باعث می شود او فکر می کنم او می تواند احتمالا دسته دو. اما البته او واقعا فکر می کنم بیش از هر من فکر می کنم, من اعلام خطر از دانشکده سالن. آن را فقط وانمود.

من حتی نمی سعی کنید به برازنده صعود به بستر سرد. او بیش از حد شلوغ توصیف خود را با حوله به اطلاع, به هر حال. می تواند او احتمالا احساس می کنید که او را به موفقیت شده امشب ؟ شاید من باید ذکر همسر خود را به او را عصبی دوباره. او پرتاب حوله بر روی زمین و جهش در کنار من. او احتمالا برای آویزان کردن حوله در خانه. یا شاید او چیزهایی مانند آن برای او. خود را گرم خپل برای رسیدن به من. یک spoony نوازش. یکی چاق و چله بازوی gropes برای لامپ و خاموش ما را با هم در تاریکی.

"چه شما فکر می کنم که ایده ؟ چیزی دیگر است؟" صدای او مشتاق پسرانه.

"مطمئن" می گویم. "در هر زمان شما می توانید آن را ترتیب."

او در آغوش من و می گوید: "این دختر."

فقط قبل از خواب, من فکر می کنم در مورد اینکه چرا او نمی تواند یک گزاره مانند که به همسر خود. من احساس بسیار متاسفم برای خودم به هر حال. من اهمیتی نمی دهند. من ناتوان بودن توهین. من عاشق کسی پس از اولین آبدار جهش از جوانان و من بیشتر یا کمتر تصمیم گرفت که حتی که صرفا یک فروش موفق کمپین انجام شده توسط نمایندگی مجاز و فروش در jukebox سوابق و دهان شویه. هیچ کس نمی تواند به من صدمه دیده است. من ممکن است خسته یا بی حوصله اما من نمی تواند صدمه دیده راه یک همسر می تواند. همه این است که فقط بحث کثیف, به من, تفریحات عجیب و غریب برای دوستش و unloving. و است که خوب تنگ فکر می کردم که من گرم من خیس قسمتهای داخلی با قبل از خواب.

من از خواب بیدار ناراضی به پیدا کردن او وجود دارد و در کنار من. پس از یک شب که من ترجیح می دهم به تنهایی به شستن خودم و خواندن به دود در یک گوشه ای و نقد و بررسی زوایای گفتگو. اما شکم و سینه در برابر فشار پشت من و خود نرم بازوی حلقه بیش از شانه من. تلاش برای لغزش به ادرار من او را از خواب بیدار. خود را مست چنگال سفت و او را می کشد ، ضرورت یک مثانه پر است عادلانه تقلید از شهوت است. ما در چکش زدن یا کوبیدن یکدیگر بسیار به شدت در حالی که برای. من عجله کسب و کار و سپس با عجله به حمام. من صرف برخی از زمان قرار دادن خودم را به عقب با هم دوباره قبل از بیرون رفتن.

او هنوز هم دروغ گفتن در بالش. هنوز هم از خود راضی. با bacchanalian پوزخند ، من باید از او بخواهید برای پول است. که می تواند او را به یک سطح قابل کنترل. من می توانم نشان می دهد همه چیز به عنوان یک کلاهبردار را روش و از بین بردن خودم از ارگاسم فاحش از شب قبل. اما من ترسو. از او بخواهید برای صبحانه به جای. اندک اندک خوردن انگشتان خود را از طریق تظاهرات.

"من گرسنه هستم!"

او می خواهد به رانندگی تا ساحل برای دیدن یک عمارت تاریخی پس ما را از متل و دریافت در ماشین و رفتن به دنبال یک کسی که شام میخورد. پوست خود است shabbier در نور روز. این تابش خطوط اطراف چشم خود را از سال مجبور به لبخند. من احساس آرامش در اطراف او در حال حاضر. من اهمیتی نمی دهند چه او فکر می کند از من است.

توقف ما در یک کافه نشسته بیش از یک اسکله ماهیگیری و یک غرفه احاطه شده توسط قدرتمند پیر مردانی که فقط می آیند و پس از یک predawn سفر به دریا. لباس های خود را در حال مرطوب و آنها در حال خوردن voluminously و صحبت کردن با خوشحالی به یکدیگر و به ترد-فر که منتظر آنها است. به نظر می رسد آنها صادقانه در کنار آقای لوکاس.

او افکار خود را در غرفه خود شانه تا ناگهان وحشت زده دوباره به ملاقات او می داند. او دستور قهوه و یک رول از آنتی اسیدها قرص. من سفارش بیشتر از این منو با شوق و ذوق برای وجود. ما نشستن در سکوت تماشا و گوش دادن به مشتریان دیگر احساس اسپری در باد وقتی کسی در را باز کند. او خم به سمت من و mutters conspiratorially "این کور هسته ای از این قاره است. قلب تاریکی!"

پیشخدمت خود به ارمغان می آورد قهوه و تبلت در یک دست و من ماکارونی و تخم مرغ و شربت افرا با منظور طرف از سوسیس در دست دیگر. بو و چشم از مواد غذایی بدیهی است که ناراحتی او.

"من فرض کنید شما در حال رفتن به یک سیگار پس از که ؟

من پوزخند در او شربت بریزید بیش از همه چیز و شروع به پهلو در. او chews morosely در دانشگاه علوم پزشکی تهران و تبدیل راه های دیگر. بیشتر من نگاه سالخورده ماهیگیران بیشتر من تعجب می کنم که چگونه بسیاری از آنها موفق به دزدکی حرکت کردن به دور چگونه برای بسیاری از تعطیلات آخر هفته با دختران آنها را دوست ندارم.

ما رانندگی تا ساحل و بررسی به یک clapboard, هتل, با, روشن, عجیب به شکل اتاق و درخشان برنج تخت. ما را بشویید و سپس در پایین مزین آسانسور. دختر در حال اجرا آسانسور خیره در من آرایش چشم و ریش خود را و ما می پرسد اگر ما با یک گروه راک.

"مطمئن" او می گوید: خوشحال.

"هلو و کرم" من می گویند. "گرفتن ما در دب اکبر."

"از کجا است ؟" او می پرسد: اما ما در حال حاضر شناور از طریق لابی ها رو در چاپلوسی از او اشتباه است. آن ساخته شده و ما هر دو احساس خوب است. او طول می کشد بازوی من به عنوان ما پیاده روی تا تپه به سمت عمارت. او حتی متوقف می شود در یک داروخانه برای خرید من یکی دیگر از جعبه کوچک سیگار برگ.

مراقبان زندگی در زیرزمین خانه. آنها قدیمی هستند و مشکوک خاکستری و افتخار. زن شروع گرد لحظه ای که ما می رسند. مرد می ایستد نگهبان در پای راه پله اصلی که ما پرسه زدن از طریق اتاق. مبلمان تیره فنجان و قاشق که نمی لمس لب از صد سال است. یک پلاک در پرتو پشت ایوان شناسایی نقطه ای که در آن مبلغ به دار آویخته شد توسط خود سرکش گله. ما با نفس بریده بریده راه ما گذشته سرپرست و از پله ها بالا. اتاق خواب سرد مبلمان ایستاده در اطراف دیوار در بزرگ سیاه و تکه های.

"من می خواهم این اتاق!" آقای لوکاس می گوید. "من می توانم نوشتن شعر در یک اتاق شبیه به این."

او حرکت می کند به سنگ مرمر نزول در گوشه و تلاش می کند به ضربه بزنید. در حالی که آب اجرا می شود, او خنثی خود را پرواز.

"نگه داشتن یک چشم را برای این پیر مرد," او می گوید: winking.

من به نوبه خود من و به تماشای او ایستاده آینه بین ویندوز. او می ایستد در نوک پا راه رفتن, hauls خود dowdy کمی دماغ و دهن آینه به جریان از شیر آب.

"حداقل یک بار در زندگی هر انسان او باید شاش در یک مخزن," او می گوید. او فشرده خود را در و ما stolidly طبقه پایین و تشکر از سرپرست برای اجازه دادن به ما در بررسی خانه.

"این زیبا نگه داشته تا" آقای لوکاس می گوید.

"بله" پیر مرد می گوید: او لاک پشت چهره هرگز تغییر آن هواپیما و یا توبه پذیر در آن سوء ظن است که ما در حال راه رفتن با چیزی تحت پوشش.

آقای لوکاس yawns. "من برای یک چرت," او می گوید.

"چرت زدن?"

"من یک مرد شما باید به یاد داشته باشید."

بنابراین ما راه رفتن به هتل بازگشت. او نهفته در بالا برنج تخت و مشت یک سوراخ در بالش برای سر خود را. من نمی خواهم به تماشای او را از خواب. برای دیدن ضعیف jointure از ران و خود را سر پا. به دیدن او کمی چاق پا در جوراب نازک دزدکی از شل شلوار پاها و یا خود را ضعیف شکستن کفش های دروغ گفتن در زیر تخت. او نمی خروپف. اما او چهره کودکان به ارمغان می آورد به ذهن من و غم و اندوه از دیدن گوشت تازه به پایان می رسد که در یاوه سرایی کردن و پوسیدگی. من هرگز نمی خواهم به تماشای مردم خواب. آنها پس کل و آسیب پذیر است. این غیر ممکن است به نفرت آنها را زمانی که آنها خواب اما دیدن بدن ناخودآگاه با دیدن توپ از قصد پنهان پلک خود و شوخ طبعی و ضعف رفته از چهره خود ترسناک است. این باعث می شود من فکر می کنم از مرگ است.

من یک سیگار و نشستن در اعماق پنجره به دنبال در تنها خیابان شهر. من تماشای خانمها, خرید و دو مشغول سگ توسط درب از طعمه برش در سراسر راه است. گفتن خودم من گرفتن نمره خوب از این حداقل و رویای کوچک من در اتاق خوابگاه خود را خصوصی تخت خواب و کتاب و درب.

من باید بخوانید یونانیان زمانی که من به عقب بر گردیم من حل و فصل. تصویر شب های طولانی در گرمای lamplight با دیوانگی آب و خاموش کردن و حتی صدای در راهرو فراتر از توجه من. من نمی خواهد به بیرون رانده می شود به تاریکی در جستجوی هیجان دیگر. من باید آن را در این زمان. نگاه در چهره.

اما من در نگاه آقای لوکاس روی تخت و ببینید که او از ترس بیش از حد. که با تمام این سالها جلوتر از من من نیاز به انتظار برای پیدا کردن پاسخ یا آرامش قبل از او می کند.

چشمان خود را باز کنید و سپس. او احساس می کند در اطراف برای عینک خود قرار می دهد و آنها را در. او با لبخند به من و pats تخت کنار او. من در خرد کردن سیگار و رفتن و خزیدن در کنار او. قرار دادن دست بر روی قفسه سینه خود قرار می دهد و او را gawpy اسلحه در اطراف من و می گوید: "به نظر نمی آید خیلی غمگین سالی." و من را به راحتی از خود را گرم گوشت و نوازش آن را به من از ترس همه در حالی که او فکر می کنم ما باید به پیچ, اما او نمی کند.

ما درایو را به J. C. Penney دلیل است که او می خواهد برای دریافت یک هدیه برای دختر کوچک خود را. من ایستاده در اطراف در حالی که او پنجه طریق kiddie لباس با نگرانی و می آید تا با یک لباس ملوان.

"چه چیزی شما را از فکر می کنم این یکی ؟" او خواست نگه می دارد.

"من نمی دانم هر چیزی در مورد آن" من می گویند.

من تعجب می کنم اگر همسر باردار خود را از طریق رفته هشت سال mauling کردم و زدم تا دو بار تا کنون که بدون داشتن ارگاسم. او باید بچه در حالی که او را در حمام, من فکر می کنم. یا شاید او طول می کشد ، من تقریبا می گویند که به او, اما او در حال صحبت کردن به طور جدی به saleslady در مورد اندازه های کودکان, بنابراین من صبر کنید.

او قرار می دهد در صندلی عقب و ما سوار کردن ساحل به دنبال یک محل که در خدمت نوشیدنی و شام. غروب در حال سقوط است در حال حاضر روز های خاکستری رخنه کردن زمانی که ما عبور یک ماشین لباسشویی. آن می ایستد همه توسط خود را در جاده های خارج از شهر است. خشن, ساحل, چمن سوت می زند در برابر بلوک های خاکستر از ساختمان و یک پنجره بزرگ به نظر می رسد در سراسر جاده به مارش که منجر به دریا. ما در حال رفتن بسیار سریع است. نور سفید داخل glares بیش ردیف سبز, ماشین آلات و شکل انفرادی و با دستهایشان تاشو حوله را در یک سبد پلاستیکی. او بیگودی مانند یک هاله صورتی در اطراف چاق و چله چهره او می پوشد, رنگ پریده, fuzzy, ژاکت, شلوار تنگ کشیده بیش از سخاوتمندانه haunches. پس ما گذشته اما ماشین رو به کاهش است. او را می کشد به سمت جاده ها و متوقف می شود. با موتور معطل ماندن بخاری بهتر کار می کند. او افکار خود را بر روی چرخ و تبدیل صورت خود را به من.

"آیا شما می بینید که؟"

"دختر؟"

"کمی ساده خانه دار," او می گوید. "شوهرش احتمالا آثار نوسان shift و او منتظر به انجام لباس های شسته شده تا زمانی که او رفته به کار می کنند. ما در رفتن و شروع یک گفتگو با او را برای یک نوشیدنی و سپس او را به اتاق هتل با ما."

خود را منقبض و صدا حل و فصل تلخ زمستان در قفسه سینه. تلخ بادها در حال حرکت از طریق ریه ها. مرداب است که گسترش در خارج وجود دارد با مرغان بافی سیاه و سفید در برابر آسمان. شین خرد شده پر آب من و من خسته خسته.

"من شده فکر کردن در مورد آن. آن را واقعا کار می کنند ممکن است." خود را شدت موجب تحریک من نامعقول. "با یک زن و شوهر" او می گوید: "او نمی تواند ترس. زنان هرگز ترس از یک مرد اگر او را با زن دیگری. آنها کشف او به عنوان یک دیوار حاکم بر این محدودیت که هر چیزی می تواند انجام شود."

"Huh. با توجه به این من وارد شده بیشتر صفحه ساعت از واقع وجود دارد در یک روز است."
کارتون توسط امیلی پوسته پوسته شدن

عینک خود را سوسو زدن در آخرین نور. آیا ما واقعا باید به این طریق ؟ من نمی خواهم به انجام این کار. من باید می خواهم ؟ آیا این رفتار من عقل را نمی خواهید ؟ آن را نشان می دهد روح خود را کوچک و وابسته به اگر من را نمی خواهید ؟ من نمی خواهم به انجام این کار.

"او نمی خواهد می خواهید به بیرون رفتن نوشیدن" من استهزاء. "او موهای خود را در بیگودی. آن را فقط می تواند بی فایده و بدون هیچ زحمتی. زنان مانند که هرگز احساس تا زمانی که رو موهای خود را خار و آرایش خود را،"

"اما شما نمی بینید ؟ او هرگز گمان. چرا که او احساس نمی سکسی او هرگز فکر می کنم ما نزدیک شدن به او بر این اساس است. یک دختر هوشمند مانند شما می تواند بحث خود را در اطراف به راحتی. اجازه دهید فقط به عقب بروید و نگاه کنید. آیا شما می خواهید؟"

چشم من پور خود را به تیره شدن مارش. من نمی خواهد به او نگاه کنه.

"همه حق" من می گویند.

او قرار می دهد و خودرو را در دنده و نوسانات آن را در اطراف. ما به جلو و بر روی شن در جلوی ماشین لباسشویی و او را می کشد موتور.

او در صورتی اسفنجی کلاه درخشد در نور فلورسنت. او را نشسته بر روی یکی از ماشین آلات در حال حاضر تکیه بیش از یک مجله. شلوار توقف شش اینچ از مچ پا و خود پا مالش یکدیگر در خمیازه کفش.

"او tits," او می گوید. او را بغل کردن فرمان و چشمانتان را از طریق عینک خود را در او.

"همچنین روده و کون" من mutter.

"چه؟" او تبدیل می شود به من.

"من می گویند او مرد. او کردم یک حلقه مانند یک کیسه زباله و یک الاغ مانند کامیون برای حمل آن است."

دست خود را از امواج از طریق پنجره.

"او یک تیتان! نگاه کنید که در آن پوست است. من هرگز ویدیو جنس نامناسب یک زن در بیگودی قبل از. این همه آزاد زنان با مو است."

است و درهم کوبیدن دو نفر شما را دوست ندارند ذاتی لذت بخش تر از درهم کوبیدن یک نفر شما را دوست ندارم ؟

دختر در jiggling ماشین لباسشویی تبدیل یک صفحه در مجله او می رسد و به کیف پول خود را برای یک سیگار. او jabs آن را به داخل دهان او و گیر میکنه در اطراف برای مسابقات قبل از او می تواند نور آن است. او در ادامه خواندن. او دارای سیگار مثل زمان فیلم ملکه, بمکد در آن و ضربات دود از طریق بینی خود را بدون استنشاق.

نور روز است که تقریبا رفته است. چراغهای جلو شلاق بر ما و آمدن به توقف خیره در ماشین لباسشویی درب. یک مرد در یک جعبه مانند پشم ونخ راه راه کت صعود از یک استیشن واگن و قدم به داخل ساختمان. دختر در ماشین لباسشویی به نظر می رسد و ضربات دود و شروع به صحبت کنید. زن مسن تر بازیابی سبد پلاستیکی از لباس. دختر گره ای پایین باز می شود و ماشین او نشسته است در شروع تخلیه تمیز کردن ورق در خاکستری armloads. او شما آنها را در یک جعبه مقوا نوسانات کیف پول خود را بند بیش از شانه خود را و آسانسور جعبه بر روی ران او.

این دو حرکت در خارج از روشن راهرو به ماشین. درب را با شدت بهم زدن. موتور شروع می شود. چراغهای جلو گسترش گسترده ای را در یک استخر در اطراف ما و سپس ناپدید می شوند به شب.

آقای لوکاس است به من نگاه کن با یک چشمک زدن در عینک خود را. لب های او هستند و قرمز ولی آنها پوشش بسیار کوچک ، یک مردیا جوان زن صفت Kewpie-عروسک دهان. من نمی خواهم دهان خود را در تمام. من نور یک سیگار و نشستن و خیره شدن به خالی ماشین لباسشویی خود را خاموش ماشین آلات در gaping, ردیف, در انتظار است.

"خوب," او می گوید. "خب. چه در مورد یک نوشیدنی؟"

من دیگر پف در حالی که من فکر می کنم در مورد آن و سپس رسیدن دوباره به صندلی عقب و جلو و پنجم از زیر دختر خود را در لباس های جدید. او شروع به موتور و بخاری می آید دوباره. من تا به حال متوجه آن سرد بود. من برای باز کردن بطری و فرو کردن و خفه کردن و فرو کردن کمی بیشتر است. به عنوان به زودی به عنوان من می توانید مطمئن باشید که آن را نمی خواهد به من قی آن خواهد شد که شانس خود را برای گرم من.

"من معنی نیست که" او می گوید. "من به معنای با برخی از شام."

"من واقعا نمی خواهید هر شام" من می گویند با بطری لبه پنجره رساند تا در دامان من. "من فکر می کنم آن زمان من قصد بازگشت."

او به نظر می رسد در من شگفت زده با احتیاط. "بازگشت به مدرسه؟"

"بله." من یکی از نوشیدنی های گذشته از آن به نظر نمی رسد منجر به مرگ با قرار دادن درپوش بر روی و کشیدن در سیگار است. من قصد ندارم به او نگاه کنه. او اسلحه ماشین بر روی جاده و قوچ و آن را وحشیانه در مرکز خط.

من می توانم احساس گیر خزنده یک پا از من بلند, لباس تنگ. صدای او در حال انجام است ساختگی خنده بالاتر عجله از ماشین سر و صدا.

"به طوری که آنچه در آن است به سختی پهن!" او snorts. او مومبلس برای مدتی و سپس افزایش می دهد صدای خود را دوباره. "شما فرو ریختن هنگامی که شما در عرض نیم مایل از مقابله با خودتان!"

من کشش پاهای من به عنوان دور به بخاری انفجار به عنوان امکان پذیر است و تکیه در برابر صندلی. سیگار برگ می درخشد روشن در تاریکی از دامان من. باز کنم پنجره کرک و پرت کردن آن را. از جرقه رفته در یک لحظه. من گرم است. من می خواهم به خانه من هنوز هم تخت. من می تواند خواب.

من از خواب بیدار نمی تا زمانی که او می لرزد من. ما در مدرسه پارکینگ. چراغهای جلو تابش خیره کننده بر روی پنجره ها از خوابگاه. این باران. من خمیازه می کشند و برای رسیدن به کیف پول من.

"سالی." دست خود را بر بازوی من. "من فرض کنید من می توانم به شما اعتماد? من همیشه فرض بر این است که."

خلق و خوی خود را بیش از. او می ترسم دوباره. من می توانید ببینید خود من پنجره. من خشم می آید تا دوباره امن و ثابت است.

"نگاه" من می گویند. "شما یک دو بیتی گه و من یک دو بیتی گه. اجازه دهید ترکیب تعفن با صحبت کردن به یکدیگر ندارد."

من صعود کردن و راه رفتن را از طریق باران به ساختمان و پایین بلند سبز راهرو. گرم در اینجا. تمیز.... اتاق من بوی از دود. درب به سرخس اتاق بسته است. من نمی خواهد که به چهره او تا صبح. من به پنجره و نگاه کردن در پارکینگ سوسو زننده ، "من هرگز به ترک این اتاق دوباره" من خودم بگویم. پنجره یک تصویر از اتاق. جدول لامپ و قفسه کتاب ها به وضوح معکوس در آن است. این دستگیره glints در شیشه ای سیاه و سفید. اما من بیش از حد نزدیک به پنجره و من انعکاس یک شبح اطراف پارکینگ با سفیدی چشم من نورد در سیاه و سفید.

"آه فقیر سالی" من mutter در چشم تیره و تار. حتی زمانی که هیچ جای از چپ به صدمه دیده است به نظر می رسد وجود دارد چیزی است که می تواند کاهش محدودتر هم دور. آن را احتمالا هفته قبل از من حتی می تواند به لاف زدن در مورد این. ♦



tinyurlbitlyis.gdu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب