در درخواست خود را از من پنهان شدن در پارکینگ. هر بار که چراغ های نشان می دهد در این جاده من پرش در پشت یک درخت یا دولا شدن در کنار یکی از سرد اتومبیل های پارک شده. من واقعا نمی مراقبت که آیا من دیده یا نه اما من قصد ظهور مرموزی که او همواره ، تحت تاثیر قرار دادن او را با من به اختیار من دانش پنهانی. اما این باران است که باعث خرابی اثر است. من شروع به عصبانی. که آیا او فکر می کنم می بینم ما ؟ یا مراقبت ؟ به نظر من رفتن به اتاق من و یک علامت به نگه دارید تا در عبور اتومبیل: "من منتظر به پیچ آقای لوکاس ساکن شاعر!"
من ریمل در حال اجرا است به کیسه زیر چشم من. من می توانم احساس نازک گل از پودر بر روی پیشانی و گونه ها شروع به اسلاید.
چراغ از خوابگاه و سالن غذاخوری و تاب بودن بر روی تپه. هیچ اشکال اطراف آنها تنها سیاهی و moonless تاریکی در من و در اطراف من. یکی دیگر از اتومبیل خاموش جاده اصلی. من پشت یک درخت تا زمانی که از بین می رود تا طولانی در جلوی خانه به کالج. من را فراموش کرده به درخواست چه نوع از ماشین او درایوهای.
جاسوس بازی palls. من ازدحام زیر درخت و آرزو می کنم خودم را به پشت در بستر با یک کتاب و یک منبع پایان ناپذیر از سیگار است. تصویر من گرم و نرم خود را در یک نرم گودال دودی lamplight بدحال من.
من می توانستم برداشت کمتر پارانوئید استاد. اما خواهد که استاد برداشت ؟ خوشبختانه ساکن شاعر احساس وظیفه محدود به نوازش کردن دانشجویان سال اول و من تنها پیش بینی که تا کنون شده است که در معرض خود را سر پا و شعر. و او تنها پیش بینی مستعد ابتلا به من. مگر اینکه او مرغ و من سمت چپ خیساندن تمام شب. اگر او اینجا نیست زمانی که ماه می آید تا من تصمیم من قصد دارم در.
نور از جاده ، یک puttering از سبک پیستون است. یک فولکس واگن نفس نفس زدن و تکان دادن به بسیاری. چراغهای جلو پرتو در فرد جهت و عینک درخشش از طریق تار شیشه جلو اتومبیل. من اسلاید را از زیر درخت و خرد کردن suavely به سمت ماشین. چهره اش به رنگ خاکستری و اضطراب نرخهای یک لبخند در من. من در سمت مسافر آوردن رطوبت با من است. با شدت بهم زدن درب. او چرخ ماشین در اطراف و ریپ کردن از زیادی پایین جلوی خانه و بر روی جاده بدون نگاه کردن به من.
زمانی که من برای اولین بار او را ملاقات کردم من فکر می کردم او نگاه مانند Ulysses S. Grant. همه که موهای سیاه مجعد و فرفری, سیاه, ریش ضخیم صورتی و مربع پیشانی. من بیشتر از دیدن او صحت شباهت به نظر می رسد. نور از لامپ های خیابان است که کاهش باران و امواج بیش از چهره اش. گسترش رگهای خود را در سراسر گونه های عجیب و غریب چاله در پوست خود بینی آبکی چشمان آبی, راز ضعف چانه اش. او محصولات ریش خود را به طوری که آن را juts به جای کشویی به سمت خود آدم اپل همراه با چانه اش. نگرانی خود را در حال مفتول در کویل در توده های همه را بر پیشانی خود را. در چراغ ترمز او به من می دهد سریع يبوست پوزخند.
"هیچ کس را دیدم شما؟" چهره خود را تبدیل به خیابان اما من می توانید چشم خود را کشویی در من در تالارهای منتظر جواب من.
"تنها سازمان آتش نشانی و همسر خود را."
خود خندیدن است یک زمان طولانی. او گوشتالو پنجه ها سبز کم رنگ در حال حرکت نور است.
"آیا شما ذهن خیزان در صندلی خود را تا زمانی که ما خارج از شهر؟"
او شرمندگی دندان. سوهان در نفس من است. من قطره بر روی کف و سرپا نگه داشتن چانه من روی صندلی. سعی کنید به نگه داشتن چکمه های خیس من از دست زدن به الاغ من. عجیب و غریب وجود دارد پیش نویس در اینجا زمزمه از طریق چارچوب جت سرد انزال زن من در پشت و مو.
او به نظر می رسد بسیار بزرگ است. او گردن کلفت کفش پمپ و حرکت بیش از پدال در پایان خود را قابل اعتماد پشم ، خاکستری پارچه swags بیش شکم droops از سلاح های خود را.
"آیا شما فکر می کنید من دیوانه هستم؟".
چربی خود را ، این شفاعت ، او می خواهم و نه خانه با نرم و یک بطری آبجو. من نوک سر به طوری که او می تواند دیدن من لبخند در تاریکی زیر داشبورد.
"البته شما یک دیوانه است."
او خوشحال است. بسیار مهم است به عنوان مثال اگر شما یک شاعر است. او می رسد را در جیب سینه اش. "من چیزی برای شما."
یک بسته کوچک سیگار برگ.
"آیا این زحمت شما ؟ آسم خود را? من که قرار بود به دود در همه." من آماده شده بود و باطل به مدت دو روز.
"نه. من از ذهن نیست سیگار دود. من می دود این خودم. آن را فقط سیگار که من خفه."
در کلاس های خود ما نشستن با تمام پنجره های باز باران باد است. ما نمی را خاموش ما کت. او همیشه می پوشد همان کت و شلوار. به نظر می رسد به عنوان اینکه او ذخیره شده سیب زمینی در جیب برای چند فصل است. همان جامه فلانل یا پشمی شطرنجی پیراهن بیش محتمل لایه های زیر و یا شاید که نرمی است که گوشت او اشک در زیر پارچه. برخورد شطرنجی کراوات است که همیشه فقط به اندازه کافی چپ چپ اجازه می دهد تا خود را سفت چسبیده مو قفسه سینه به جوانه زدن از طریق یقه.
"شما خورده شام ؟ من نیست. چگونه در مورد یک همبرگر؟"
"بزرگ!" من جیر جیر.
پرتاب چند ولت به لبخند کمی بیشتر از حد معمول در واقع به دلیل تاریکی در زیر داشبورد. ماشین wheezes به توقف. او حذف کلید و به نظر می رسد در اطراف چشم خود را منعکس کننده نور است. سپس او لبخند در من و ورقه. او خم در برای یک لحظه قبل از حرکت درب بسته است.
"پنهان شدن فقط در حالی که کمی طولانی تر است. بسیاری از دانش آموزان به اینجا می آیند."
خود را مضطرب چهره از بین رفته است با یک قاب عینک. من من سر بالاتر از سطح پنجره و سازمان دیده بان خود را شکسته و لب و صدای یورتمه رفتن اسب در سراسر درخشان تار. بزرگ نئون دهان نشانه آماده به chomp کردن, واژن, چاق و چله روغن زیتون با یک obscenely گرا فلفل شیرین. او به من چپ در تاریکی انتهای پارکینگ منطقه. من واقعا رفتن به غلتیدن و سکته مغزی و شرشر و آه بیش از این شخصیت ؟ بله. چه چیزهای کسل کننده من به خاطر هیجان. من می توانید ببینید که او را از طریق کافه پنجره به عنوان او کست دزدکی نگاه به ragtag مجموعه ای از مشتریان غرغر سفارش خود را در پیشخدمت به طوری که هیچ پتانسیل blackmailers یا squealers می تواند او را بشنوند درخواست دو قهوه و دو تا همبرگر و دو دستور سیب زمینی سرخ کرده.
با هم او را به ماشین من giggling. او دست من سرپوشیده قهوه. من تعادل و آنها را از صندلی به عنوان او می کشد.
"من متاسفم در مورد این همه. شما می توانید در حال حاضر."
الاغ من است بی حس و پاهای من درد. سرما نفوذ به کلیه ها و تنظیم کردن یک واکنش است. من خودم را بر روی صندلی و باز کردن قهوه. بقیه فنجان در چرخش داش. Rip باز داغ چرب کاغذ در اطراف مواد غذایی است.
"من امیدوارم که شما مثل پیاز."
"چه شما بگویید خود را؟"
دست او را به یک همبرگر اسمیر یک کپسول از سس گوجه فرنگی روی سیب زمینی. او chomps و chews. "یک آخر هفته کنفرانس با یک ناشر است."