که می تواند مقاومت در برابر به عنوان? László F. Földényi کتاب جدید از مقالات است که به نام "داستایوفسکی می خواند هگل در سیبری و انفجار به اشک" (Yale). آن را برای تلفن های موبایل مانند چیزی است که اتفاق می افتد ممکن است در یک داستایوفسکی رمان: علت و معلول درهم دلیل لغو توسط اندام های غرش رعد از بی خردی تولید مذهبی طوفان از گریه و سكوت كردم. و در پشت آن تمام چیزی کمرنگ مسخره عمدا اغراق آمیز—یکی دیگر از داستایوفسکی را خود آگاهانه رسوا "صحنه است." پس از همه, که در تاریخ جهان است تا به حال خوانده هگل و پشت سر هم به اشک ؟ جز نا امیدی ؟
معلوم است که ما نمی دانیم که اگر داستایوفسکی پشت سر هم به اشک, یا; Földényi است punting اینجا. اما داستایوفسکی ممکن است به خوبی به عنوان خوانده شده هگل در سیبری است. آمریکایی اش شرح حال یوسف و فرانک, به ما می گوید که در سال 1854 او نوشت و به برادرش در سن پترزبورگ التماس او را به ارسال کانت ویکو, Ranke, و, پدران کلیسا و "به لغزش هگل در بدون شکست به خصوص هگل در تاریخ فلسفه است. من کل آینده گره خورده است تا با آن است." در 1849, داستایوفسکی, دستگیر شده بود در اتهامات ساختگی از انقلاب توطئه در سن پترزبورگ و محکوم به چهار سال از کار سخت در یک اردوگاه زندان در سیبری شهر اومسک. در آزادی او در بهار سال 1854 او فرستاده شد به Semipalatinsk در شرق سیبری که در آن او شروع به چندین سال خدمت. در اثر این بود که بیشتر قسط تبعید: محموله به "Asiatic" oubliette محل خود خسته شده اید و فراموش کرده اید دور از "اروپا" روسیه است. Földényi در عنوان مقاله از مجموعه خود به وضوح طرح شهر استارک مغایرت—خاکستری treeless پاسگاه احاطه شده توسط بی ثمر شنی دشت با جمعیت بین پنج هزار تا شش هزار "نیمی از آنها عشایری قزاق ها برای ترین بخش زندگی در خیمه." یک روزنامه نگار آمریکایی از بازدید در سال 1885 اصابت نزد شتر و "سیاه و سفید turbaned و سفید ریشو آخوندها" تشبیه محل به "یک مسلمان شهر ساخته شده و در وسط یک ضميرت."
هگل به نظر می رسد که مشاهده سیبری به طور مشابه, به جز که او احساس نیاز به در واقع محل. فلسفی سیبری بود روگذر کشور از هیچ جهانی-تاریخی واردات. در "سخنرانی در فلسفه تاریخ" منتشر کرد و برای اولین بار در سال 1837 هگل آغاز می شود بحث خود را از آسیا با یک سلب مسئولیت: "ما باید اول از همه از بین بردن سیبری شمالی شیب آسیا است. برای آن نهفته است خارج از محدوده ما پرس و جو. کل شخصیت سیبری قوانین آن را به عنوان یک محیط برای فرهنگ تاریخی و جلوگیری از آن را از رسیدن به شکل مجزا در جهان-تاریخی روند." این چیزی است که مجذوب Földényi. اگر چه او فرضیه, داستایوفسکی, خواندن هگل سخنرانی در فلسفه تاریخ جهان در حالی که در Semipalatinsk? چگونه آن را احساس به شنیدن بزرگ, آلمانی, فیلسوف خردگرا مصاحبه شما از اطلاع از تاریخچه (و در نتیجه از روایت از توسعه اروپا به عنوان او آن را می گوید) حتی به عنوان کشور خود را به حال به طور مشابه بازیگران شما ؟ چگونه ممکن است که مرکب داستایوفسکی را عذاب و رنج است ،
Földényi با استفاده از مقاله خود را به مرحله گسترده متافیزیکی ملودرام بین اضداد است که او به دنبال در سراسر این شدید تحریک مجموعه (ماهرانه ترجمه شده توسط Ottilie Mulzet). او را دوست دارد به راه اندازی روشنگری سنت به عنوان overweeningly منطقی و سپس به استفاده از یک انتخاب حریف (داستایوفسکی, Heinrich von Kleist, Antonin Artaud, the Marquis de Sade, Mary Shelley) به عنوان یک antirational و یا در غیر این صورت "رمانتیک" تبر. Földényi باعث هگل خود را شاهوار روشنگری نماینده. و هگل بود و در واقع استدلال کرد که جهانی, تاریخچه هنگام بازدید از نظر فلسفی گویا است: "هر کس به نظر می رسد در جهان عقلانی را پیدا خواهد کرد که آن را به نوبه خود فرض منطقی جنبه; دو وجود داشته باشد در یک رابطه متقابل." هگل تصدیق میکند که در سطح خاص از تاریخ است که یک ظرف غذا خونین حتی آنچه که او خواستار یک Schlachtbankیک کشتارگاه; اما او معتقد است که بازدید از سمت راست فلسفی, ارتفاع, تاریخ جهان نشان می دهد خود را به عنوان در حال حرکت با هدف به سمت تحقق و تحقق یک روح جهانی ایده آزادی است. "دلیل نمی تواند متوقف به در نظر گرفتن آسیب های پایدار توسط تک افراد به صورت خاص به پایان می رسد مستغرق در جهانی پایان," او نوشت. در این معنا, تاریخچه است که نه تنها منطقی بلکه خوشبخت: طراحی هدفمند, ارتباط قابل.
در سیبری, اما, داستایوفسکی, سقوط در عشق با چیزی شبیه به مخالف: با بی خردی از معجزه با غیر ممکن است نمونه ای از عیسی مسیح و در یک معنا با درد و رنج خود را. در "یادداشت های از زیر زمین" (1864), داستایوفسکی, به نظر می رسد قطعا تفکر هگل که خود راوی زیرزمینی مرد آمده است که هر چیزی را می توان گفت: در مورد قتل عام و ضرب وشتم از تاریخ به جز که در آن گویا است: "شما در خفه کردن کلمه." یکی از بزرگ داستانی ranters زیرزمینی مرد مانت یک جنگ تمام در برابر ایدئولوژی غالب از قرن نوزدهم اروپا: فایده گرایی, علم گرایی لیبرال progressivism, کمونیسم اتوپیسم و بالاتر از همه اعتبار از عقلانیت. تاریخچه منطقی نیست داستایوفسکی را راوی می گوید: از آنجا که انسان نیست. علوم انسانی قادر به حساب ما بی خردی چرا که آنها قادر به حساب خواسته های ما. ما می خواهیم بیش از حد بسیاری از چیزهای عجیب و غریب (ما "های مختلف کمی خارش" را به عنوان داستایوفسکی, زیبا و توصیف آنها) اغلب در سرپیچی از ما آشکار منافع: ما می خواهیم به رفتن به جنگ شهید خودمان را برای مذهبی علل مواد مخدر را صعود شیب دار, سنگ, چهره ها را خطر ناک امور. برای داستایوفسکی آزادی پر پیچ و خم و پر در بخشی به دلیل آن را نیز شامل آزادی به سوء استفاده از آن.
Földényi یک پژوهشگر و منتقد که به تدریس تئوری هنر در بوداپست شدید tendentious اغلب دیوانه کننده حضور. چند کتاب را به عنوان کاملا مجذوب و قدرت از خود بیگانه من به این یکی. او کشیده شده است برای همه بود که خشونت و متافیزیکی ارتجاعی در داستایوفسکی; او را تحسین مذهبی مشت برگزار شد تا به آرامش مطلق اروپایی دلیل و پیشرفت است. چه هیجان انگیز در مورد عنوان مقاله راه او ساکن داستایوفسکی در بسیار از بی خردی. چیزی است که وجود دارد در این ventriloquism. با در نظر گرفتن مبارزه به هگل Földényi حدس است که شاید تاریخ نشان می دهد خود را به منطقی مردم "اما به کسانی که آن را بیرون از خود." در درخشان لحظه بحرانی تصور—من فکر می کنم Földényi به عنوان انجام یک نوع از روش اقدام—او این jeers در هگل پیشنهاد که هر کس به نظر می رسد منطقی در تاریخ را پیدا خواهد کرد که آن را به نظر می رسد منطقی پشت در او را. خوب Földényi می پرسد: زمانی که داستایوفسکی نگاه به آینه کوچک در سیبری آنچه او را ببینید به دنبال بازگشت ؟ نه منطقی ، شاید حتی نه یک مرد بلکه یک بیگانه دیگر: "هیچ کس به نظر می رسد در ما از یک آینه است. ما می توانید سعی کنید به شجاعت چهره خودمان: ما نگاه کاملا اشغال شده در کره چشم یک غریبهکه خیره fixedly به نیستی. نه تنها این غریبه نه نگاه به بیرون او حتی نگاه به درون. او مرده است numb—اگر ما پرداخت توجه طولانی—حتی فراموش نشدنی."
مشکل این است که Földényi است نه محتوا به مرحله صرفا خیالی مبارزه است. او لبه سمت تمام brawls به طور کلی بین شدت مسلح آسانی. در یک طرف وجود دارد هگل است که در اختیار داشت توسط Földényi به عنوان غلط خدا از همه چیز بیشتر پیروزمندانه دافع مورد روشنگری عقلانیت; و در طرف دیگر وجود دارد داستایوفسکی اعمال صالح رنج می برند و به درستی rebuking سنت اروپایی برای آن secularizing استکبار. Földényi می بیند هگل و با فرمت هجدهم و اوایل قرن نوزدهم روشنگری پروژه به عنوان گسترده disenchanting بولدوزر خرد کردن خدا و راز تحت آلات آن عقلانیت. هگل را روایت تاریخ Földényi می گوید: ممکن است در نگاه مذهبی اما در واقع خدا سرنگون شده است. "در Hegelian تفسیر تاریخچه, همه چیز تعیین شده "الهی" است که تابع به چیزی تحت نظارت انسان" او می نویسد. روشنگری عقل اقدام "به نام خدا, اما فاقد تمام روح الهی." اعتماد به نفس است که آن می تواند همه چیز را حل کند آن را به دنبال توضیحی برای همه چیز است که می تواند هرگز نمی توان توضیح داد و موفق به احترام رمز و راز از آنچه Földényi تماس "الهی unboundedness" و در جای دیگر "نامحدود و متعالی."