دیگر صبح از خواب بلند شدم در تاریکی وحشتناک با سند چشم انداز است. به آرام خودم تصور راه رفتن به بزرگ لابی موزه متروپولیتن—صدها مایل دورتر از من در اتاق تاریک در شیکاگو است. وجود دارد خواهد بود شکوفه های گیلاس در گلدان شاید زغال اخته. من صعود سنگ پله ها رو به سمت راست و انداخت پایین قبل از Nicolas Poussin را "کور اوریون جستجو برای برآمدن خورشید" از 1658. من می خواستم به دیده بان اسطوره ای Orion, چشمان خود را بسته و دست دراز ساخت راه خود را در امتداد خاک نرم مسیر به سمت درخشنده پس از رسیدن به بعد.
رفتم به ملاقات هر شب جمعه برای شانزده سال تا زمانی که من سمت چپ نیویورک در سال 2011. من در بازدید از "کور جبار" و بیش از بیش. در نقاشی شکارچی غول پیکر است. او کور شده است توسط یک شاه عصبانی و در حال هدایت Cedalion یک شکل کوچک بر روی شانه خود را به سمت نور خورشید است که به عقب خواهد آورد خود دید. این یک نقاشی در مورد چشم انداز و تعجب: نگاهی به دنیای او در مورد برای دیدن دوباره.
زمانی که من با اکراه سمت چپ من درون چشم انداز برای شروع یک روز دیگر از پناه در محل با ما دو فرزند جوان من خندید کمی تفکر که همه کار در این ملاقات من می خواهم انتخاب به یاد داشته باشید این نقاشی که در آن آسیب تعمیر و همه چیز است که از دور گرفته شده بازسازی خواهد شد در صبح است.
من تقریبا هیچ چیز ملموس در اینجا در شیکاگو به من یادآوری از سال نشستم با Poussin و آثار دیگر من را دوست داشت. در این ملاقات من هرگز در زمان یک عکس. اگر کسی دیگری را به خصوص با یک فلش من hissed در آنها مانند یک duenna: بدون عکس! اگر من می خواستم برای نوشتن در مورد یک نقاشی من به سادگی رفت و برگشت به موزه دوباره به آن نگاه کنید. مشاوره تولید مثل—تخت آشکار تقلیل مزاحم—فقط اجازه دهید هوا از احساس. من متوجه شده ام که حتی خانواده عکس گاهی اوقات شکست در این راه آنها را به عقب از یک لحظه پس از آن به نظر می رسد به آن را دور.
در سال های من صرف بازدید از "کور جبار" من آمد به احساس می کنید که نقاشی شده بود نیز مورد را لمس کنید. جبار دست آموخته اند که جهان در راه خود را. من صرف مقدار زیادی از زمان به دنبال در خود را بزرگ پا, هم, پاشنه را برداشته و در مورد به گام رو به جلو است. منطقه رنگ بین پاشنه و روی زمین به نظر می رسد, مناقصه های رنگ به آرامی مخلوط.
بخشی از دلیل من احساس گیجی در حال حاضر زمانی که من از خواب بیدار در شب راه ساعات روز را فاقد لمس است. با کودکان در خانه ما روز من حتی در انزوا پر از برخورد است اما من از دست رفته دیگر تجربه. من از دست عبور مردم در خیابان مسواک زدن در برابر یک پرچین در پارک و یا یک قفسه در فروشگاه مواد غذایی. من از دست ایستاده در یک موزه که در آن شما قادر به خود را غرق در حسی جهان است. من به یاد داشته باشید "کور جبار" در بدن من: نقاشی های محیطی آرام آبی-سبز باور است که جهان وجود دارد و خواهد بود را به ما نشان داد.
وجود دارد راه های بسیاری برای از دست دادن یک نقاشی. نقاشی به سرقت نابود deaccessioned به فروش می رسد به مجموعه های خصوصی که از آنها هرگز reëmerge. موزه ها شده اند تاریک برای هفته و در حال حاضر یک ون گوگ—از خاکستری مایل به سبز در اوایل روز بهار در پدر و مادر خود را' باغ—دزدیده شده است از توقیف یک موزه در هلند. اغلب شما دیدن یک نقاشی هنگامی که شما در یک شهر خارجی و یا زمانی که آن سفر برای نمایشگاه و شما هرگز آن را دوباره ببینید. گاهی اوقات شما به سادگی به حرکت به دور. این ملاقات در نظر گرفته شده برای جشن یک صد و پنجاه سال تاریخ با یک ساختمان-نمایشگاه گسترده ای آغاز مارس 30th, اما من نمی بینم "کور جبار" در هر نور جدید آنها در حال برنامه ریزی برای آن است.
من بعد از ترک نیویورک و زندگی من تغییر کرده من متوقف صدای خش خش در افراد دیگر در موزه ها. من شروع به گرفتن عکس. بیش از نه سال گذشته من گرفته اند هزاران نفر. در هفته های اخیر در حالی که موزه درها بسته شده اند, من شده اند در تلاش برای ایجاد یک شخصی, به یاد موزه. هر روز من با استفاده از چند عکس از آثار هنری برای نوشتن یک مطلب به صورت آنلاین نوت بوک. من شده است با نگه داشتن نوت بوک روشن و خاموش برای سال, اما در حال حاضر من آن را به فوریت ارسال پیام در بطری به دوستان و غریبه ها در تلاش برای ارائه آنچه در من ذخیره شود, آنچه که من را از دست ندهید. من این روزانه نوشته فردریک پروژه پس از ماوس در لئو Lionni داستان برای کودکان است. همه تابستان در حالی که دیگر موش ذخیره دانه فردریک فروشگاه تا برداشت خود را از رنگ. هنگامی که در زمستان می آید دوستان خود را در حال نشسته اند و کسل کننده و انتظار و فردریک تلاش می کند برای به اشتراک گذاشتن آنچه که او می تواند از رنگ او به یاد می آورد.
مطالب من در موزه تاریخ به سال 2011 زمانی که من و همسرم مستقر در کمبریج ماساچوست است. خانواده ما دو شد, سه, شد چهار. من در موزه ها برای چند دقیقه در هر ماه یا دو برگزاری یک نوزاد یا یک کودک چسبیده در پاهای من. من متوجه چیزی که آنها متوجه یک آبرنگ, قایق, زیبا, سنگ, پوما. من هرگز هنوز. پس از سالها امتناع من تا به حال به دست آورد و یک گوشی هوشمند است. هنگامی که من تو را دیدم چیزی که به من علاقه مند بودم هول هولکی عکس. "من در این نگاه بعد": این که چگونه از آن آغاز شد.
به تدریج یک روش پدید آمده است. اول یک عکس از دیوار متن و سپس از کار خود را در قاب خود را و یا در مورد آن و یا در آن پایه. سپس نزدیک تر است تا یک دنباله از شش یا هفت جزئیات پس چه کشید چشم من. در این ثانیه من چشم و دوربین هم قادر به یادگیری نقاشی تقریبا که من استفاده می شود به انجام بیش از چند ساعت و بازدیدکننده داشته است مکرر. عکاسی شتاب دیدن ذره مناطق رنگ, برش دور زمینه و با تمرکز بر جزئیات. زمانی که من پا را به یک تاریخ و زمان آخرین شات من دیدگاه های مختلف نقطه, نقاشی حل و عکس بهبود یافته است.
در تمام طول این سالها در حالی که ما مانند بسیاری از پدر و مادر شده اند و بی وقفه عکاسی از کودکان ما در تلاش برای تصرف ناپایدار زیبایی رو به رشد خود را تا من نیز بی وقفه گرفتن عکس از هنر من هرگز نمی تواند کاملا هنوز هم می شود با دیگر. بیشتر و بیشتر من را از طریق عکس, پس از واقعیت—یک مورخ از تجربه خود من. چه زیبا ترین در عکس هستند جدا, جزئیات: لبه آبرنگ آبی که در آن فیلتر را از طریق خوشنویسی سیاه درختان; پیوستن به در یک مجسمه که در آن زاویه دار ناخن وارد پارچه; منحنی, میوه, هنوز هم زندگی, زرد-سبز در برابر کبوتر خاکستری است.
مدت کوتاهی پس از ما به شیکاگو نقل مکان کرد در سال 2016 رفتم به موسسه هنر برای دیدن که من اصحاب جدید خواهد بود. وجود دارد Berthe Morisot را "زن در یک باغ" از 1882-83.
Morisot به کار گرفته شده با رنگ فوق العاده ای آزادی. او رنگ ضخیم است; آن بافت را می توان جشن و یا سودایی; او brushstrokes جسورانه هستند و تعجب آور است. کیفیت رنگ او به در کار خود را در میان رادیکال ترین از همه اساسا بافت امپرسیونیست نقاشی.
زن در مرکز Morisot نقاشی نیست تزئینی: او فکر است. من می دانستم که آنچه در آن بود به یک زن مانند او از داخل است. در این نقاشی وجود دارد شکل پشت کاری که من فکر می کنم به عنوان یک کودک احتمالا Morisot دختر جولی که به نظر می رسد در حدود یک سوم از نقاشی های او اغلب در یک باغ. زمانی که من برای اولین بار دیدم نقاشی فرزندان خود من بودند چهار و یک و نیم. من هرگز از آنها را حتی زمانی که من به موزه رفت به تنهایی برای یک ساعت. ما به دنبال یک خانه; من می خواستم یک باغ—جایی منزوی اما پیوسته با جهان یک محل است که می تواند ما را با دست ما اما که هنوز به سوی آسمان برسد. "زن در یک باغ" مانند "کور Orion" یک نقاشی از حساسیت و جای تعجب نیست که در یک بزرگ اسطوره ای در مقیاس اما در صمیمی داخلی راه است.