چرا برخی از ما رشد در یک بحران

ایده های برای تنهایی و misanthropic این بار را تعجب آور همبستگی. تصویر: Najeebah Al-Ghadban; Celest

توسط NEWS-SINGLE در 21 اردیبهشت 1399
illustration
تصویر: Najeebah Al-Ghadban; Celestina Vaterra / Süddeutsche Zeitung عکس / Alamy

من می دانم که یک زنبسیار نزدیک به یک انسان گریز—من او را Stella—که به تنهایی زندگی می کند و معتقد است که هر کس در این دنیا یک زندگی بهتر از او. استلا روز اغلب مصرف این نوع حسادت افسردگی که تنها انفرادی از خط خطی می تواند تجربه. سال از روان درمانی باید او را متقاعد است که او به تنهایی می تواند او را شکست و انزوا و در عین حال او قادر به عمل به آنچه او می داند. اما چند هفته پیش به عنوان هر کس در همه جا شد و تحت بازداشت خانگی به نام من برای دیدن اینکه او چگونه انجام شد و در یک صدا به عنوان یک زنگ روشن, او گفت:, "خوب, من خوب هستم." مبهوت من پرسید: "چطور؟" به همان اندازه مبهوت او گفت: "از آنجا که ما همه در این با هم."

اهمن فکر کردم که آن را. نابرابری همواره او را موی دماغ. در حال حاضر که ما در مواجهه با یک تهدید از بیماری و مرگ که از آن هیچ کس معاف زمین بازی احساس سطح به او. ممتاز زندگی لزوما نجات یک فرد بیش از هر یک از جان گذشته یکی را محکوم دیگر. من درک. من فکر می کردم که نابرابری های اجتماعی است زهر از وجود انسان است. به من برابری بیش از عدالت یا آزادی چیزی است که ما طلب است.

هنوز هم من فکر کردم آن بود که کنجکاو است که دوست من بود قادر به پرتاب کردن اجبار از او انفرادی وزارت امور خارجه به سرعت اتصال خودش خیلی سریع به بحران در دست است. و به زودی من دیدم پدیده تکرار خود را در دیگران مانند او—loners که با سرعت به خدمات عمومی سریع تر از نوع دوستی می تواند توضیح دهد. این شد افرادی که مورد اعتماد هیچ کس پیوست, هیچ چیز, هیچ چیز امضا و در عین حال در اینجا آنها ایجاد ماسک برای, بررسی, در, همسایه ها, کیسه مواد غذایی. چه شد که انگیزه آنها در حال حاضر به فرض نگرش همبستگی?

در گیج کننده بیش از این سوال من پیدا کردم خودم فکر نویسنده ایتالیایی Natalia Ginzburg بیش از یک بار. Ginzburg آمد از یک خانواده ناکارآمد و بسیار جوان او آموخته است که حفاظت مورد نیاز کشت درونی فاصله از دیگران است. در نهایت آن را در زمان تلفات سنگین. در دوران نوجوانی او یک "stony-faced" (کلام) hauteur ساخته شده است که او احساس غیر واقعی به خودش و به زودی به اندازه کافی از آن ساخته شده هر کس در اطراف او به نظر می رسد غیر واقعی به عنوان به خوبی. در زمان او تبدیل شیشه مهر و موم شده به احساسی آنومی که سخت با سال.

در سال 1938 در سن 21 ناتالیا ازدواج لئون Ginzburg, ضد فاشیستی و در سال 1941 زمانی که او اعلام کرد شخص غیر قابل قبول توسط دولت همراه او به آنچه پس از آن به نام "تبعید"—حذف برخی از مناطق دور از مراکز شهری. در سال 1943 پس از سقوط موسولینی خانواده (سپس آنها سه فرزند بود) تصمیم گرفت آن را امن برای حرکت به عقب به رم—یک پیش بینی غلط که برای آنها خواهد پرداخت صمیم قلب. لئون رفت و پنج ماه بعد ناتالیا و کودکان به دنبال داشته باشد. ظرف 20 روز از خانواده و ورود در شهر لئون دستگیر شد و توسط پلیس آلمان گرفته و به زندان رفت و شکنجه و کشته شدند.

Ginzburg زره او والا آنومی—تا به حال شده است در محل در تمام این زمان. اما در حال حاضر با جنگ در زمین—دست دادن از شوهر جوان, مرگ باران از آسمان بی شماری از کودکان رها شده در آوار—زندگی شوکه او را به یک تجربه او هرگز نمی توانست تصور. ناگهان او احساس سرکوب در داخل جدایی از دیگران او ارزش این همه سال. دیگر حفاظت از این خروج او در حال حاضر به نظر می رسید خطرناک: یک تهدید برای خود او زنده ماندن است. او متوجه شد او باید شروع به احساس متصل و یا حداقل به عمل به عنوان اگر او احساس متصل می شود. او باید آموزش خود را—در حال حاضر!—به تقلید نگاه و احساس از unthinking روزمره رفاقت.

آه او را: "ما یاد بگیرند که" او می نویسد: با چیزی شبیه به تعجب در صدای او "برای درخواست کمک از اولین رهگذر." و پس از آن "ما یاد بگیرند برای کمک به اولین رهگذر." و سپس در آخر او خودش را می یابد و این دقیقا آن: در می یابد خودش احساس نه تنها نجات داد اما جالب زنده از طریق عمل ساده در نظر گرفتن بخشی در یاران رنج می برند.

تجربه led Ginzburg به این بینش است که تحت سلطه او کار را برای بقیه زندگی خود را. در "که مختصر لحظه ای که یک روز از آن کاهش یافت و به مقدار زیادی ما را به زندگی می کنند زمانی که ما تا به حال نگاه این همه چیز از دنیا برای آخرین بار" او "یک نقطه تعادل برای ما سستی زندگی است." از آن پس او می نویسد: "ما می تواند نگاه ما همسایه با یک نگاه که همیشه خواهد بود و نه ترسو و یا تحقیر زل زل نگاه کردن از کسی که هر زمان که او با همسایه خود را همیشه از خود می پرسد اگر او کارشناسی ارشد خود را و یا خود بنده."

من اصلا برای یک لحظه بر این باورند که این به ظاهر epiphanic لحظه به ارمغان آورد در مورد تغییر دائمی در Ginzburg رفتار. اما زمانی که جنگ و یاران رنج سست خود را بر او باقی مانده سپاسگزار برای هر دو, چرا که آنها به حال او را نابود اصلی حس سردی اما از آنجا که آنها تا به حال به او آموخته است که آن را به حال شده است در محل برای خیلی از زندگی او است. او در حال حاضر درک که این همه سال او تا به حال شده یک غریبه به خودش.

یک بار چند سال پیش در اسرائیل, من تو را دیدم چیزی که من را به یاد Ginzburg را در زمان جنگ تغییر و تحول است. در آن زمان, من می دانستم که تعدادی از زنان که جوان در طول جنگ استقلال. آنها تا به حال زندگی می کردند از طریق هر درگیری اعراب و اسرائیل پس; آنها دشوار است. در زمان صلح و من تو را دیدم هرگز یکی از آنها را در آغوش یک دوست و یک فامیل و یا یک همکار بسیار کمتر نمایشگاه یک ذره از محبت واقعی و یا حتی به اشتراک گذاشتن یک رفیقانه خنده. در آن قلدری ترس از حساسیت من فکر کردم من تو را دیدم یک مانع نامرئی عاطفی برداشت که آنها را از هم جدا از همه دیگران است.

سپس یک روز یک جنگ وجود دارد هشدار. زمانی که تانک شروع به رول قابل توجه ترین تغییر آمد بیش از این زنان است. در هیچ زمان و در همه آنها را در خیابان با فشار دادن بسته های غذا و کتاب و لباس سربازان عبور در وسایل نقلیه زره پوش. آنچه مرا شگفت زده شده بودم بود قدردانی در چشمان خود را. آنها بی شک به خاطر ضرب وشتم آمده سپاسگزار است که آن را اجازه می دهد آنها را به فراموش کردن بار خود را در دفاع از خودشان سپاسگزار به ورود به تنها شرایطی است که می تواند در حل کردن پوچی درونی: همیشه مفرح یاران رنج می برند.

من تو را دیدم چیزی در تلویزیون آورده است که بازگشت حافظه از کسانی که در اسرائیل زنان است. در یک ویدئو از فشرده-واحد مراقبت در برانکس بیمارستان که تبدیل شده بود به یک coronavirus مرکز پزشکان و پرستاران و تکنسین های احاطه شده یک بیمار که به وضوح شکست. قابل توجه من فکر می کردم بود شدت تلاش مشترک بودن صرف از طرف هر کس آن را دروغ گفتن وجود دارد در زیر چراغ و ورق. به عنوان اختصاص داده شده به این افراد در ICU بدیهی است که به صرفه جویی در بیمار من تقریبا می تواند در چشم خود را بالاتر از ماسک لذت بخش است که هر یک به نظر می رسید به در تکیه بر دیگران برای انجام آنچه آنها به تنهایی می تواند انجام دهد. و بله من می گویم آن قدردانی است. در اینجا بود یک مشترک وابستگی به اقدام مانند یک اکسیر دفع خستگی که در غیر این صورت قطعا باید قطع بسیاری از. آنچه که گذشت در میان آنها بود حیاتی تجربه در اینجا.

کسی که قطعا باید درک پیچیدگی نیازهای انسان بر روی صفحه نمایش است که در ICU بود که الیزابت کدی استانتون ترین فلسفی فکر فمینیستی. استانتون صرف 50 سال با شکوه در زندگی همیشه به زندگی در یک اوباش صحنه از طرف حق رای برای زنان است. در عین حال او به پایان رسید کار خود را با یک سخنرانی به نام "تنهایی از خود" است که در آن بعد از همه این سالها در سیاست, او گفت که او تا به حال می آیند به درک که همه انسان ها مهر و موم شده به ضروری aloneness که از آن هیچ راه فرار وجود دارد.

خواندن استانتون سخنرانی یکی از حواس است که شاید aloneness ذاتی است. اما دید مردم به یک دیگر—خانواده و دوستان و دوستداران—وجود دارد یک سطح از اعتراف به آن هیچ یک فرود می آید; این سطح است که در آن ترس از تحقیر میباشد. به بزرگترین مدرک ما تنهایی خود ایجاد قفل شده است و همانطور که ما از بدو تولد به یک روانشناسی از شرم.

دقیقا به این خاطر که ما چنین آسیب دیده موجودات فرصتی برای مبارزه با این نیروهای خارجی که منجر به forlornness از حالت طبیعی ما است فوق العاده شگفت انگیزی است. استانتون فکر نمی کنم که حق رای خواهد از بین بردن فرورفته solitariness—اما او فکر می کنم که تعامل ما با علت هر آن ممکن خواهد اجازه دهید هر کس (حتی کسانی که غرق در آنومی) رشد خود به اندازه کافی قوی و مستقل به اندازه کافی برای انجام نبرد با زندگی غیر قابل تقلیل starkness.

نسبت به پایان این ویدئو که ICU در برانکس بیمارستان یک زن که تا به حال شده است معلق در هوا فراتر از لبه تخت از یک داوطلب در سمت چپ کابین با خون spattered حوله در دست او است. به عنوان او راه می رفت از طریق درب های شیشه ای او کشیده کردن ماسک و به حیرت دیدم که او دوست من استلا. او نگاه کرد که من تا به حال هرگز دیده می شود نگاه او در این 30 سال من شناخته ام او: والا.


این مقاله به نظر می رسد در ماه ژوئن 2020 نسخه قابل چاپ با تیتر "یاران رنج می برند."

ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.



tinyurlbitlyis.gdclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب