بیس بال, داستان و زندگی: راجر Angell عصر-پوشا حرفه ای در نیویورکر

عکس با بریگیته لاکومب برای نیویورکرFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستاندر سال 1944 راجر Angell

توسط NEWS-SINGLE در 27 بهمن 1398
Roger Angell.
عکس با بریگیته لاکومب برای نیویورکر

در سال 1944 راجر Angell به فروش می رسد یک داستان کوتاه به نیویورکر. او شاید یک خارجی ایده خودی—مادرش ویرایشگر Katharine سفید مشغول به کار در این مجله. چه به دنبال یک حرفه ای در نیویورکر در حال حاضر در هشتمین دهه به طول انجامید طیف وسیعی از نقش ها و ژانرهای که به نظر می رسید که غیر قابل تصور در سال 1944 برخی از آنها را به خاطر آنها وجود نداشت تا آنجل اختراع آنها. او به زودی رها نوشتن داستان برای ویرایش آن پیوستن به داستان گروه در سال 1956. شش سال بعد پس از یک پیشنهاد از ویلیام شان Angell رهبری به ساراسوتا برای بازی بیس بال, بهار, آموزش; از آن پس نوشتن در مورد ورزش شده است استاندارد بوده است که دیگران را اندازه گیری می شوند. در سال 2014 ملی بیس بال از شهرت به او J. G. Taylor Spink جایزه بالاترین افتخار برای نویسندگان. در Cooperstown او رفت و با جو توره خود دیرین منبع و اچ.

برای سال های بسیاری Angell شناخته شده بود خارج نیویورکر بیشتر به عنوان یک بیس بال نویسنده است. در اواخر دهه نود با تشویق از تینا قهوه ای و پس از آن دیوید Remnick او شروع به نوشتن در مورد خود—در حاشیه, حداقل. مقالات خود را در مورد Martinis طلاق و جنگ جهانی دوم شد و صدا و پر جنب و جوش و خنده دار و گاهی اوقات فقط عمیقا غمگین است. او تا به حال شناخته شده به عنوان بزرگ بیس بال نویسنده—در حال حاضر آن را روشن است که او یک نویسنده. در سال 2014 Angell انتشار یک قطعه به نام "این پیرمرد" یک حساب کاربری از مخلوط نعمت سن. در سال نود و سه رفت و ویروسی.

Angell است که در حال حاضر نود و نه و آن را وسوسه انگیز به نظر او به عنوان یک دروازه بان حافظه سازمانی یک پلاک روی دیوار خواندن "این بود نیویورکر." و در واقع او می توانید بگویید حکایات در مورد نویسندگان و سردبیران از همه دوره ها از مجله. اما او را بیشتر به احتمال زیاد به می گویند: "من یاد گرفتم چیزی واقعا شگفت انگیز امروز!" برای سالگرد موضوع من او را در آپارتمان او سهام با همسرش, پگی Moorman, به بحث در مورد زندگی خود را در مجله.

هنگامی که شما در حال رشد بودند و مادر خود را, Katharine سفید مشغول به کار بود در نیویورکرکه شما را به دفتر ؟

در حال حاضر و پس از آن. من می خواهم به دیدار او و ما اغلب می خواهم برای ناهار بیرون رفتن در speakeasies—آنچه شما می خواهم فکر می کنم در حال حاضر به عنوان یک رستوران ایتالیایی—از آنجا که وجود دارد بهتر مواد غذایی است. وجود دارد یکی در نزدیکی دفتر به نام مینو است که ما گاهی اوقات استفاده می شود برای ناهار.

هنگامی که شما برای اولین بار شروع به دیدن مردم از این مجله چیست ؟

مادر من سردبیر چند ماه پس از این مجله آغاز شده است. من پنج ساله بود. بعد از پدر و مادرم جدا شدند و مادر من ازدواج E. B. (اندی) سفید من تو را دیدم او را در مکرر و طولانی تعطیلات آخر هفته و تعطیلات. مکالمه خواهد بود در مورد هارولد راس و نیویورکرو من مشتاق شنونده.

چیز زیادی در مورد راس که من در طول سال است و میزان قدرت و نفوذ سلیقه و قضاوت او سپرده به زنان مادر من در میان آنها است. در طول جنگ او بود و به خبرنگاران خارجی—Mollie Panter-Downes در لندن و جانت Flanner در فرانسه. این شغل بزرگ است. و مادر من بیشتر و بیشتر در این مجله. او یک شعر ویرایشگر او یک داستان ویرایشگر و در عرض کمتر از ده سال او همچنین یکی از هنر سردبیران نشستن در هنر جلسات.

راس شمارش خود را برای همه چیز. او هیچ چیز مانند او: او می خواهم نه به کالج او رشد کرده بود در اسپن کلرادو و مستقیم رفته به روزنامه ها و پس از آن سردبیر Stars & Stripes در اروپا در طول جنگ جهانی اول. و او مشهور به صحبت obscenely اما بسیاری از این "فحاشی" شد و در امتداد خطوط از "اوه خدای من."

آیا می دانید که چگونه او این کار ؟

من فکر می کنم که راس بود و احتمالا به دنبال کسی با کمی فرهنگ است. او مرد نویسندگان که او می دانست و نوشید و من فکر می کنم او می خواست یک زن و او یکی است. و او واقعا به رسمیت شناخته شده به سرعت چقدر خوب او بود, چگونه قوی و خود قضاوت شد. او اظهار داشت خودش—او وحشت زده بود توسط راس در هر راه.

آیا شما به یاد داشته باشید برخی از اولین قطعه که شما در واقع به عنوان خوانده شده در مجله?

من نمی توانم به یاد داشته باشید قطعات; آنچه من به عنوان یک بچه بود حفظ کارتون. وجود دارد محدود نسخه از تمام مسائل پشت در مادر و اندی را در ایالت مین است. زمانی که من در مورد سیزده یا چهارده من گفت: "من می تواند به عنوان برای هر نقاشی که تا به حال شده در مجله." و گفتند: "بیا به ما نشان می دهد." و من -- من می خواهم به حفظ هر عنوان و از هر کارتون. من همیشه آنها را درک کنید. وجود دارد یک زیبا هلن Hokinson نقاشی از یک میانسال در غرفه یک کتابفروشی در پاریس گفت:"Avez-vous 'Ulysses'?" چون جیمز جویس "اولیس" ممنوع اعلام شد در این کشور است.

هنگامی که شما شروع به نوشتن خود را ؟

خوب وقتی که من نه اندی, سفید ارسال یک آیه از معدن به Franklin P. Adams که "برج Conning" بود که در آن زمان مهم ترین ستون در دنیایقابل توجه روزنامه. من آیه رفت:

اتاق من پر است از آگهی ها
تخت من پر از ورق
پدر من می آموزد من رفتار
و مادر من به من می دهد می خورد.

و که امضا شد "Roger A. نه."

سپس در دبیرستان در Pomfret, من سعی کردم برای روزنامه مدرسه و یکی از اولین کسانی که من مصاحبه شد و بنی گودمن. من چهارده یا پانزده و من رفتم به Madhattan اتاق در هتل پنسیلوانیا که در آن او در حال بازی و یکی از افراد وجود دارد S. J. پرلمن, جوان طنز, نویسنده, مادر من می دانستم و او می دانست که بنی گودمن.

من از بنی گودمن اگر من می تواند از او مصاحبه و گفت: "بیا به اتاق هتل من فردا, در یک بعد از ظهر است." پس من رفتم تا در یکی زنگ زد و او بل و رنگ آن و زنگ زد و پس از آن او به درب آمد پوشیدن, کوتاه, اسب دوانی و عینک بسیار خواب آلود. من می خواهم از خواب بیدار شده و او را تا. من لود در داستان "بزرگ bandleaders به خواب دیر است."

و چند سال بعد—یا شاید بعد از آن سال—یک دوست و رفتم به سالن شهرستان به بازدید Fiorello لاگاردیا در خود ما و گفت: "می تواند ما را در مصاحبه با شهردار؟" و آنها گفتند: "مطمئن است که می تواند O. K., نشستن وجود دارد." و ما نشسته در تمام طول روز در خارج از دفتر خود و مردم آمد و رفت و آنها به ما مواد غذایی و سپس در پایان ما رو در. و به من اشاره کرد که لاگاردیا آنقدر کوتاه است که هنگامی که او نشسته در شهرداری صندلی خود پا نمی لمس زمین. ما آماده کرده بود خوب یک سوال: "آیا شما فکر می کنم که هر بچه در نیویورک مدارس عمومی می توانید یک آموزش و پرورش به عنوان خوب به عنوان ما در حال گرفتن در مدرسه؟" و او رفت و مانند یک موشک! او شروع به فریاد و حمل و سپس او ایستاد و نگاه کرد . . . و او گفت: "شما من را."

بنابراین شما رفتن به دانشگاه هاروارد شما آمده و آن را در زمان جنگ و شما بلافاصله به خدمت ؟

من ارشد که پرل هاربر آمد و در طول تعطیلات کریسمس به من گفته شد وجود دارد باز در نیروی دریایی روابط عمومی یک پرچمدار. اما شما تا به حال به تصویب فیزیکی. من گفتم: "من عینک" و آنها گفتند:, "خوب, شما باید به تصویب آزمون چشم." بنابراین من راه رفتن را به این زراد خانه عظیم پوشیدن من دانشگاه هاروارد tweeds و راحتی دارد و حدود یک هزار برهنه و مردان در آن وجود دارد رفتن به نیروی دریایی است. همه به نظر می رسد به من با نفرت. من عصبی به دلیل من نمی توانستم خیلی خوب است. وجود دارد یک نوار کوچک حدود بیست دور بر روی دیوار با 20/20 دید چیزی. و آنها را دور عینک من, من پوشش بهتر من چشم, و آنها می گویند "راه رفتن تا زمانی که شما می توانید این را بخوانید." بنابراین من خزش به افزایش خنده—تا زمانی که من در مورد یک پا و سپس من آن را بخوانید. و آن مرد می گوید: "آیا شما می خواهید را به چشم دیگر?" و من گفتم: "نه اجازه نیست." بنابراین من تبدیل کردن توسط نیروی دریایی است.

و پس از آن چه ؟

در ماه ژوئن کردم پیش نویس و رفت و به ارتش است. من فرستاده شد به آتلانتیک سیتی که در آن ما همه گیر در هتل ها. ما در آموزش, اما آنها تا به حال هیچ سلاح آنها برای این آماده نیست. ما می خواهم مارس چهار مایل خارج از شهر به یک میدان و انجام ورزشهای سبک بدون وسیله و سپس در پاییز و مه دوباره. و در مورد آن به جز برای برخی از وحشتناک, وحشتناک, آموزش سکس, نشان دادن تصاویر از مردم با فعال بیماری های مقاربتی.

من در حال حاضر در نیروی هوایی ارتش. ما قرار داده شد و در نیروهای نظامی قطار یک قطار با پولمن ماشین که شروع به آرامی رفتن غرب است. آنها نمی خواهد به شما بگویم که در آن شما خواهند شد. من به یاد داشته باشید گرفتن در کانزاس سیتی و انجام ورزشهای سبک بدون وسیله در پلت فرم و پس از آن ما یک روز صبح بیدار شد و ما در ماشین نشسته بود روی یک راه آهن جانبداری از نظر برخی از کوه ها و ما تا به حال هیچ ایده که در آن ما شد. ما خارج از دنور. معلوم شد که ما برای رفتن به روت برای سیزده هفته به عنوان هواپیما-تسلیحات متخصصان بمب قدرت برج اسلحه و ماشین آلات. در نهایت من به عنوان یک مربی در تسلیحات مدرسه. شیفت هشت ساعت توقف در سراسر ساعت.

من شروع به نوشتن برخی از داستانی کوتاه قطعه که نیویورکر خریداری شده است. شما می توانید نوشتن بسیار کوتاه مسائل در آن به وجود سه قطعه از داستان در هر موضوع است. در آن روز شما را به خواندن صحبت از شهر و نکته بعدی بود که یک قطعه از داستان که یک داستان. و وجود دارد می تواند یکی دیگر از قطعه ای از داستان در مقابل magazine, B, داستان, سپس ج, در پشت بسیار کوتاه است. این جایی که من آغاز شده است. یکی از اولین داستان های من فروخته شد یک قطعه B داستانی به نام "کشتار" است که در مورد یک ماهوت فروشنده تماس در یک آپارتمان که در آن دو زنان مستی زندگی می کردند. و او را به صحبت کردن به آنها و یکی می پرسد و به نام او و نام او شوماخر و زن در پشت می گوید: "پرنس چارلز, شاهزاده Hal" و او را برای Hal شوماخر, شماره 2 پارچ برای New York Giants. و او اقدام به خرید مقدار زیادی از برس از این مرد با این تصور که او غول پارچ.

سپس شما را به اقیانوس آرام.

من رفتم به اقیانوس آرام برای کمک به بیش از یک G. I. مجله است که در مرکز اقیانوس آرام, توصیه نیویورکر نویسنده و خبرنگار St. Clair McKelway. سردبیر مجله ما بود سابق روزنامه مرد به نام کلایو هوارد. من سردبیر و وجود یک مدیر هنری و عکاسی مدیر.

ما در زمان بیش از این مجله که ما آن را به نام مختصرو ساخته شده آن را نگاه بسیار شبیه زندگی , مجله عکس با پوشش هفتم نیروی هوایی آرم. و من که برای استراحت از جنگ و عاشق آن سخت کار می کرد نوشت زیادی است. و ما را واقعا خیلی خوب محصول است.

"هر نویسنده در جهان نیاز به یک ویرایشگر و یا بیش از یک" Angell می گوید.عکس با بریگیته لاکومب برای نیویورکر

چه شد شما نوشتن?

من نوشت: یک ستون هفتگی به نام "فایل 13" که بسیار بدبینانه G. I. نوشتن. من برخی از گزارش. یکی از قطعات من گزارش شده بود که این داستان فوق العاده ای است که در زمان قبل از حمله از ایوو جیما. ایوو جیما بود کمی ژاپنی-برگزار جزیره آتشفشانی است که ما با بمباران B-24s در یک زمان. یکی از این B-24s که چهار موتور هواپیما شد و بیش از ایوو جیما هنگامی که آن را به طور همزمان با یک هواپیمای جنگنده, مسلسل و توپخانه ضد هوایی.

بالای برجک کاملا زدم و دو تا از موتورهای زدم شد: وجود چند سوراخ بزرگ در هواپیما. خلبان بود و به شدت زخمی شده و آنها او را خارج از کابین خلبان و او را به دروغ گفتن در حال حاضر انجماد عرشه پرواز. و سپس آنها متوجه این هواپیما در حال سقوط را از طریق هوا و به عقب بر گردیم—پنج ساعت پرواز من فکر می کنم به یکی از Marianas—به زمین با خیال راحت. به طوری که آنها پرتاب کردن ماشین و اسلحه و همه چیز آنها می توانید حرکت به روشن کردن بار.

و چه اتفاقی می افتد در طول راه بسیار سریع است که خلبان عصبی خود را از دست می دهد و نمی تواند پرواز کنه. او فقط می گوید: "من نمی توانم آن را انجام دهد." وحشتناک ترور غلبه بر او را. بنابراین این هواپیما به پرواز در نیم فاصله توسط یکی از توپچی ها که شسته-از حمل و نقل هوایی دانشکده افسری که انجام خواهم کمی از پرواز در آموزش. (نظامی بازرسان در اقیانوس آرام اجازه نمی خواهد این بخش از حساب را شامل می شود در داستان من.) او طول می کشد کنترل و یکی از موتورهای دیگر را نگه می دارد در حال اجرا به دور دور کردن از کنترل خارج و آنها باید برای کنترل آن با تغییر پخش شدن چیزی. به طوری که آنها شاید تنها یک موتور صدا. و آنها پرواز کل این فاصله و زمین تقریبا پس از تاریک اما زمانی که آنها سعی می کنید برای قرار دادن پایین دنده فرود تنها یک چرخ پایین می آید و آنها را بدون ترمز به دلیل سیستم هیدرولیک کشف و ضبط شده است. آنها تا به حال تقلب چتر نجات به تفنگ مانت که ظهور آنها و استفاده به عنوان ترمز هنگامی که هواپیما لمس کردن. بنابراین هواپیما اسلاید تمام طول این باند و در یک تکیهگاه و معافیت های در نیم. همه یازده بچه ها زنده ماندن تمام یازده دریافت Purple Hearts.

من این نوشته به صورت مختصر و سپس من آن را نوشتم برای نیویورکر. من می خواهم مصاحبه این افراد در بیمارستان و من به یاد داشته باشید صحبت کردن به یکی از آنها و گفت: "آنچه اتفاق افتاده است زمانی که شماره 3 موتور نگه داشته در حال اجرا دور؟" و او تبدیل رنگ پریده و او گفت: "آن را انجام داد؟" آنها نمی دانم. به طوری که من برای اولین بار نیویورکر قطعه ای از گزارش.

و پس از آن جنگ به پایان می رسد. من در هاوایی در انتظار به خانه آمده است. مختصری در واقع برخی از پول—چند هزار دلار—بنابراین ما تا به حال دو یا سه افسانه احزاب و نوشید تا تمام درآمد حاصل. من به نام درست قبل از کریسمس و به خانه آمد در حامل ساراتوگا.

و هنگامی که شما هنگامی که شما مرخص آیا شما یک ایده از آنچه شما می خواهم انجام بعدی ؟

من می خواستم به در چاپ و نشر. و این کار من رو با کورتیس چاپ و نشر ناشران از شنبه شب پست و بانوان خانه مجله—شماره 1 ناشر در کشور بزرگتر از زمان زندگی در فیلادلفیا. و برنامه آنها این بود برای شروع یک هفته جدید عکس مجله به رقابت با زندگی—full blast عمده هزینه—نام مجله X.

هفته اول با مجله X, آنها به من بگویید برای رفتن به فیلادلفیا آنها یک کار ویژه برای من است. بنابراین من به پایین بروید و آنها شروع به یک خانه اندام آنها می خواهند منتشر شده حق دور به دلایل آنها کاملا واضح و روشن در مورد. به طوری که آنها با هم قرار داده یک خانه ارگان و من آن نگاه و بیش از آنچه آنها انجام شد copywriting نام آینده عکس مجله. می خواهم به دانستن نام ؟

بله.

مردم. من اولین سردبیر مردم magazine. ما به ارمغان آورد از دو یا سه ساختگی مسائل از مجله X بیش از یک سال و نیم و همه چیز را گران آن به میلیون ها دلار قادر به انتشار هر چیزی. آنها آن را به نام خاموش. میان آنها آغاز شده بود تعطیلات , مجله, جدید, ماهانه, مجله سفر و آن را به خوبی انجام می دهند. به طوری که آنها در زمان سردبیر مجله Xدرخشان پسر به نام تد پاتریک و من فکر می کنم چهار نفر دیگر از ما و ما رفت و پیوست کارکنان از تعطیلاتو من در آنجا کار می کرد برای ده سال بسیار خوشحالی.

و شما هنوز هم نوشتن داستان ؟

من هنوز داستان نوشتن. من داستان در بهترین امریکایی, داستان های کوتاه و چیزهای شبیه به این, اما آن را شروع به سحر بر من که من به هر چیزی می گویند. آن نیاز به یک رمان و آن را نه یک رمان. منظورم این است که من می دانستم که.

آیا شما معنی است که شما لازم نیست هر چیزی می گویند ؟

من تا به حال هیچ چیز -- من تا به حال هیچ رمان در ذهن است. من نمی تواند فکر می کنم بزرگتر از این داستان ها. من افتخار می کنم از برخی از آنها را من و یک کتاب و یک زن و شوهر از آنها بسیار خوب هستند ، من متوقف نوشتن داستان چون من متوجه شدم که من برای رفتن به این رمان نویس است.

و این بود که ناامید کننده?

خوب کار کردن در تعطیلات بود و شادی. من در نیویورک و در هر جمعه من در زمان یک روز صبح با قطار به فیلادلفیا و بازگشت در روز پنج شنبه شب. من تا به حال صرف شام با تد پاتریک هر چهارشنبه شب. او یک الکلی—من می خواهم او را به رختخواب و سپس در صبح او را دریافت و بازی دو مجموعه تنیس. بخش بزرگی در مورد تعطیل شد, مدیر هنری, فرانک Zachary; او بزرگ, بزرگ, بزرگ هنر کارگردان است. فرانک بود که شش سال از من بزرگتر بود و پسر پیتسبورگ steelworker من فکر می کنم. هر چیزی که او را در فضای باز در طرح اتاق. و او می خواهم اجازه دهید هر کسی می آیند و می گویند "چه شما فکر می کنم از این ؟ چه چیزی شما فکر می کنم از این؟" او مرتب از من گرفت ، من باید قوی بصری و ما را نگاه در این مسائل با هم. و ما نزدیک شد دوستان نزدیک. او بهترین مرد هنگامی که کارول دوم من و من ازدواج کردم.

من هیچ آرزوی بزرگ با نیویورکراما مادر من زندگی در, مین, و در نهایت تصمیم او برای رفتن به بازنشسته. و در سال 1956 ویلیام شاون به من پیشنهاد آمده بود هر دو داستان و یک واقعیت ویرایشگر. من برای اولین بار. من نمی دانم اگر من می تواند آن را انجام دهد.

چه شده بود تماس خود را با شاون قبل از آن ؟

بسیار کمی—من واقعا نمی دانم او. او به من نگفت بسیار. من به یاد داشته باشید او گفت: یک چیز تقریبا برای اولین بار بعد. او گفت: "این هیچ ترفند عالی برای گرفتن یک تکه بزرگ از داستان ها و تبدیل آن به بهترین داستان تا کنون نوشته شده است اما هر کسی می تواند انجام دهد. سخت ترین چیزی است که آن را به بهترین داستان این نویسنده را می نویسم." شما باید به ویرایش با این نویسنده و کمک به این نویسنده را قطعه خود را به عنوان خوب به عنوان آن می تواند باشد. که چیزی نیست باید برخی از ایده از آنچه در آن باید باشد.

که غیرداستانی بخشی از این راه به طول انجامید حدود دو هفته.

چرا ؟

من نمی دانم. آن را هرگز نمی آمد تا او هرگز به من یک تکه از غیرداستانی را ویرایش کنید.

چه چیزی شما را به یاد داشته باشید در مورد خود را روز اول در دفتر ؟

خوب من داده شد یک دفتر کوچک در نزدیکی ویلیام ماکسول یکی از داستان ویراستاران. و او به من بسیار جزئی قطعات از داستان را ویرایش کنید. وجود دارد دیگر همکاران در بخش—باب Henderson, Carroll, نیومن, راشل مکنزی کمی بعد.

وجود دارد اول خوانندگان که باد افشان کردن این دسته از چیزهای: "نگاهی به این یک نگاهی به این, نگاهی به این." و من در بر داشت چند نویسندگان پس از یک در حالی که. و من گفتم: "اجازه دهید سعی کنید این افراد منتشر شده" و در تماس با آنها شروع فرایند یادگیری چگونه به ویرایش تخیلی است که همانطور که می دانید مرموز است و اشتباه.

شما چه فکر میکنید اشتباه در مورد آن ؟

من فکر می کنم که اکثر مردم فکر می کنم که چه ویراستاران انجام دهید این است که چیزی است که واقعا خوب و سعی کنید به نوبه خود آن را به یک نیویورکر داستان. در سی سالگی و چهل سالگی یک نیویورکر داستان کمی مضحک داستان با پایان خوش از دست رفته—آنها قطع ، و این به دلیل قدیمی تر مرسوم داستان همیشه یک جمع بندی از برخی از نوع. اما داستان به نظر می رسد که در نیویورکر به سرعت رشد خارج از آن بروسقو جالب گرایش. بنابراین در حال حاضر من نمی دانم چیست یک نیویورکر داستان.

در حال ویرایش است که عمدتا یک فرآیند در نظر گرفتن مسائل که خیلی خوب است—یا شاید فوق العاده و یا به طور بالقوه فوق العاده—و کار با این نویسنده بیش از مشکلات است که می آیند تا: مشکلات لحن مشکلات وضوح مشکلات از ظهر, مشکلات یک بخش اتصالات با یکی دیگر از. چرا آن را به طور ناگهانی و بعد فورا رفت واز خیلی بزرگتر اینجا ؟ چه این فرد گفت: به نظر نمی رسد برای مطابقت با آنچه که او گفت: هنگامی که ما برای اولین بار او را ملاقات کرد. چیزی اتفاق افتاده است وجود دارد یک شره اینجا انرژی رفته از داستان—هر آنچه که وجود دارد هزاران نفر از همه چیز. و نویسندگان جوان وحشت زده بودند از این—آنها فکر شما باعث خرابی زندگی خود را. اما همه نویسندگان آمده کاملا بر روی آن بستگی دارد. همه ما در همه جا نیاز به یک ویرایشگر—هر نویسنده در جهان نیاز به یک ویرایشگر و یا بیش از یکی است.

و هنگامی که چیزی در آمد که شما تا به حال کشت شما می توانید آن را به شاون?

اطمینان حاصل کنید. سه یا چهار نفر دیگر ویراستاران می نوشتن تا نظرات خود را از آن بسیار کوتاه است. و سپس ما می شان بپرسید. او بسیار باز و هیجان زده شده توسط نویسندگان جدید فوق العاده داستان ویرایشگر با علاقه شدید در داستان است. و هنگامی که یک نویسنده جدید آمد که ما آنها را ندیده بود قبل از اینکه او واقعا علاقه مند می شود.

زمانی که شما وارد در مجله بود James Thurber هنوز هم وجود دارد ؟

بله. Thurber جالب بود چون من می دانستم که او از دوران کودکی من; او شده است می خواهم زود صمیمی از دوستان ناپدری من اندی, سفید. آنها نوشت و خنده دار کتاب هم "رابطه جنسی لازم است؟" و من بازی پینگ پنگ با او هنگامی که او جوان بود زمانی که او وحشی و دیوانه و پرواز در اطراف با نوشیدن. اندی سفید بود که ذخیره نقشه های خود را—Thurber استفاده می شود به منظور جلب همه چیز و پرتاب آنها را دور و اندی نگهداری نقشه ها و در نهایت شروع به ارسال آنها را به مجله.

من تا به حال رابطه مادام العمر با Thurber و به پایان رسید تا خود را به عنوان ویرایشگر. او نوشت: "من زندگی و دوران سخت" است که یک کتاب بزرگ است. اما او بعدها با وسواس شهرت و هنگامی که او همسر من شد طنز ویرایشگر و من او را رد و بیش از بیش. او هرگز متوقف نوشتن و من می خواهم برای گفتن "متاسفم جیم این خوب نیست به اندازه کافی." این اتفاق می افتد زیادی با نویسندگان و آن را دلخراش, دلخراش است. مردم را متوقف به عنوان خوب به عنوان آنها شدند و آنها را متوقف منتشر شده و آنها می توانند آن را باور نمی کند. آن را بسیار دردناک همه چیز در اطراف.

چگونه در مورد جوزف Mitchell?

چیزی که در مورد جو میچل است که او همه چیز را می دانست. هیچ موضوع فرار او از جیمز جویس به اسب و پرورش backcountry زندگی و فرهنگ. A. J. Liebling خود را دوست نزدیک و همکار ابراز تنفر از این. بنابراین یک روز Liebling است که سرگردان در اطراف خیابان ششم—آن را هنوز هم در حال بالا آهنگ و وجود دارد کمی taxidermy فروشگاه تحت مترو و او می رود و در می یابد و کمی مجموعه ای از استخوان. مالک می گوید: "این بسیار جالب است. آنها استخوانهای یک مرد جوان opossum است که استخوان در آن آلت تناسلی مرد." Liebling اقدام به خرید این مجموعه از استخوان برای شش دلار و به ارمغان می آورد بیش از آن به دفتر پیچیده در کیسه های کاغذی. میچل در حال تایپ کردن. Liebling می زند بر روی درب می آید در unwraps بسته قرار می دهد و آن را بر روی میز. میچل نگاه می کند و می گوید: "دماغ استخوان از یک مرد جوان opossum—هر چیزی که شما می خواهید به دانستن در مورد آن؟"

آیا نویسندگان مختلف نیاز به ویرایش های مختلف سبک ؟

وجود دارد فوق العاده نویسندگان که نیاز به مقدار زیادی از خط به خط ویرایش و نویسندگان دیگر که شما به سختی باید برای تغییر یک ویرگول. و در گروه دوم من تنها از ویلیام تروور. ما همیشه به داستان های خود را, اما زمانی که ما در زمان آنها فقط در مورد مناسب شما لازم نیست برای انجام هر چیزی. و او را دائما می گویند: "من بر شما تکیه می کنند راجر. من واقعا بر شما تکیه می کنند. به من بگو به من بگو. من واقعا بر شما تکیه می کنند." و ما را تغییر چهار خط.

مقدار زیادی از آن را در نظر من است در مورد مشکل نوشتن از نوشتن خوب انجام چیزی است که به تنهایی روند. شما نشستن وجود دارد و شما باید آن را توسط خودتان, بنابراین اگر کسی می آید همراه است که به شدت علاقه مند در آنچه شما انجام, شما, تصرف در آنها را به شکستن در تنهایی. در زمان نویسندگان یاد بگیرند که خوب داستان سردبیران مراقبت به همان اندازه در مورد داستان به عنوان نویسنده می کند و یا تقریبا هر صورت. و شما واقعا اغلب تا پایان سه شما—نویسنده و ادیتور و ویرایشگر کپی—کار بر روی این سنگ دل, زیبا, چیز این نام تجاری جدید ایجاد. و سردبیر است و نه گفتن به نویسنده "انجام این کار, انجام دهد." این "شاید اگر ما این" و یا "من منظور شما چیست اما اکنون چه؟"

Angell اتصال به نیویورکر گسترش تقریبا به مجله موسس است.عکس با بریگیته لاکومب برای نیویورکر

تا حدودی به دلیل این که شما به من آموخت, این توافق دقیقا با تجربه من.

ما در حال مرتب کردن بر اساس از موجودات نادر, داستان ویراستاران. و هیچ دو داستان سردبیران هستند. ویلیام ماکسول و من هم برای سال بودند و ما دقیقا برعکس است. و من ویرایش شده و او ویرایش شده من. او یک دروازه بان-درونی: او نگه داشته و همه چیز را, هر خط عملا تا به حال در آن وجود دارد. و من یادداشت برداری-بیرونی: بهتر است بدون این—چگونه در مورد شما از اینجا بروید به صفحه 3? و ما در این مورد صحبت شد و گفت: چقدر ما تحسین هر یک از دیگر, اما چقدر تفاوت بود بین ما.

به نظر می رسد مانند یک زمان وجود دارد در دهه شصت یا دهه هفتاد هنگامی که وجود دارد یک گردش مالی در نیویورکر داستان.

آنها برقرار سن بازنشستگی اجباری و ناگهان همه مسن تر سردبیران هر کس بیش از شصت و پنج از کار اخراج شدند در یک سقوط کرد از بین بردن. ماکسول و هندرسون ناپدید شد. البته آن را نمی اعمال شان. و ناگهان من قدیمی ترین داستان ویرایشگر. تراشه McGrath و دن Menaker وجود دارد و سپس ورونیکا Geng در آمد و ما تا به حال بسیار جوان داستان گروه بود که بسیاری از سرگرم کننده است. تراشه کار آمد با درون خطی اسکیت رولر شد و کدو نردبان در بخش داستانی و داستان ویراستاران آن نیست همچنین ویرایش واقعیت قطعات پس از آن فقط داستان است.

زمانی که ان بیتی وارد او شاید در اواسط دهه بیست زندگی با مادر شوهر در جایی در کانکتیکات و نوشتن در مورد افراد جوان نوشیدن, سیگار کشیدن, dope, داشتن آشفته معاصر زندگی متفاوت از آنچه ما می دانستیم که از قبل از. ما تبدیل کردن او اولین هفده داستان فکر می کنم. اما وجود دارد چیزی جدید وجود دارد و ما نگه داشته و گفت: "رفتن نگه دارید نگه دارید در رفتن نگه می دارد." او بسیار سازنده و نوشت: بسیاری است.

و تو خود ویرایشگر ؟

من حدس می زنم من اولین کسی بودم که به او سردبیر مشوق است. اما من دیده بودم مادرم انجام این کار—من می خواهم دیده می شود که رابطه صمیمی او با نویسندگان مانند ژان استافورد یا جروم Weidman. به شدت روابط نزدیک با آنها. اما همه در ارتباط با کار خود را.

به من بگویید در مورد دیگر صدای جدید.

وقتی Donald Barthelme وارد نوشت بسیار هوشمند پر زرق و برق می پوشند گاه به گاه. او شده است می خواهم در دنیای هنر—او می آیند از هوستون بود و عمیقا در هنر معاصر است. ناگهان این قطعه شگفت انگیز از داستان شروع به در آمده و شاون مجذوب شد توسط Barthelme به عنوان من بود. شاون به من گفت: هنگامی که "من نمی دانم آنچه در آن است, اما من می دانم که آن بزرگ است." و من و او شد بزرگ و علاقه مندان در حالی که مردم در همه جا از جمله در کارکنان به سختی در cottoning به Barthelme برای اولین بار در. مردم خشمگین شد: آنچه که ما در حال انتشار ،

و من به این معنی نیست که من پیشگام من فقط اتفاق افتاده است به مانند او. من تا به حال یک ارتباط شخصی با او را از حق دور چون کارول و من تازه ازدواج کرده بودند و ما برای یک آپارتمان. وجود دارد یک آپارتمان در غرب خیابان یازدهم غربی از Sixth Avenue که ما را خیلی دوست داشت— دوم-طبقه طریق رفتن به باغ ، و ما تقریبا آن را گرفت اما نبود فضای کافی برای دو دختر جوان بودند که رفتن به دیدار ما در تعطیلات آخر هفته و بار دیگر. بنابراین ما آن را به پایین. و با یک تصادف Barthelme وارد و اجاره همان آپارتمان زندگی می کردند وجود دارد برای بیست و پنج سال.

در نهایت او شروع به ارسال طولانی تر و طولانی تر از داستان.

او مدت طولانی در مقیاس کامل Barthelme داستان که شگفت انگیز است. به نظر من که مردم تقریبا فراموش شده اما او مثل هیچ کس دیگری. و یکی از دلایل من فکر می کنم او رفته است که داستان پر از علمی و هنری منابع ادبی و فلسفی مراجع, اما همچنین بسیاری از مراجع معاصر که هیچ حس به بسیاری از خوانندگان جوان.

این واقعا خطر ناک برای دریافت این صدای جدید. Barthelme, بیتی, بابی ان ماسون, مریم Robison. وجود دارد بسیاری از مسائل در کشور اتفاق می افتد و آنها نوشتن در مورد افراد جوان و جدید محلات و زندگی متفاوت از راه ما تا به حال زندگی می کردند. وجود دارد یک نوع پشت سر هم از جدید داستان. من فکر می کنم که اتفاق می افتد در زمان های مختلف و اغلب در اطراف یک نویسنده است.

در مناسبت شما ارائه برخی از نظریه ها که چگونه نویسندگان در پاسخ به رویدادهای ملی—9/11, ویتنام, انتخابات است. من فکر می کنم شما وجود دارد گفت: چیزی از یک اثر تاخیر.

خوب با تاخیر اثر من به خاطر این بود که نیکسون در انتخابات و طنز. ما در حال مرگ بودند به صورت طنز بود که همیشه در تامین کوتاه مدت. پس از نیکسون کردم انتخاب یک مکث وجود دارد از حدود شش هفته و سپس یک سیل از چیزهای خنده دار. طنز نویسندگان شد و گفت: من به من دهد! و سپس آنها شروع به نوشتن.

من می خواهم به نوبه خود به ساعت به عقب و حتی بیشتر. چه چیزی شما را به یاد داشته باشید از جان اوهارا?

من او را دوست داشتم خیلی. من یک تحسین اوهارا, عاشق رمان خود "انتصاب در سامراء." اما او مشروبات الکلی و بسیار توهین آمیز و سخت و مردم از او متنفر بودم. او می خواهم در دعوا. سپس او متوقف شد و نمی نوشیدنی دیگر. یک زمان وجود دارد زمانی که او متوقف نوشتن برای نیویورکراو در اعتصاب است.

به خاطر پول ؟

او گفت که او می خواست تضمین کند. هر بار که او را مشاهده کنید چیزی است که او می خواست برای دریافت حداقل, پرداخت, حتی اگر ما آن را پایین. و شاون گفت: ما نمی تواند انجام دهد که او می تواند ارائه لیست لباس های شسته شده و ما مدیون او پول است. پس او را ترک کنید. من او را دیدم بعد از مدتی در Quogue چرا که یک جوان از دوستانم به طور غیر منتظره فوت کرد و ما هر دو در یادبود. او از من دعوت کرد بیش از آن. او بنابراین او بشدت به دنبال مد و او تا به حال در اطراف کمر که به نوعی سه گانه کمربند که پولو بازیکنان پوشند.

به من گفت: "ما واقعا می خواهم به شما بازگشت. ما از دست شما زیادی است." او شده است می خواهم برای ماه. و او گفت: "متشکرم" و من گفتم "می تواند به شما بازگشت؟" و او می گوید: "بله."

من هیجان زده بود من فکر می کنم من قصد دارم به جان اوهارا!

سپس او گفت: "موضوع به شرایط من." من گفتم: "چه شرایطی؟" و او گفت: "عذرخواهی نوشته شده است در مجله. و مقدار پول پرداخت می شود به من برای داستان من قادر به انتشار در نیویورکر."

به طوری که پرواز نمی. بعد ماکسول با او ملاقات کرد و نوعی آشتی.

چگونه شما را تا پایان ویرایش V. S. Pritchett?

من فکر می کنم من به ارث برده Pritchett از مادر من بود که ویرایشگر خود را. اما من عاشق داستان های خود را و او را در یک نقطه که در آن او به نوشتن بسیاری از داستان است. کارول و من زندگی می کردند در یک walkup در نود و چهارم و خیابان و به طور ناگهانی Pritchett و همسرش به نیویورک نقل مکان کرد و تا پایان زندگی حق بر سر ما. آنها اجاره کرده بود از طبقه بالا زن همسایه, Bowden Broadwater, که در یک نقطه به مری مک کارتی. در وسط تابستان ما اغلب شنیده می شود این بسیار کمی تیز کوبیدن سر و صدا در طبقه بالا. آن معلوم Pritchett و همسرش, دوروتی در موج گرما در راه رفتن در اطراف با تنها کفش های خود را در.

به هر حال ما واقعا اعتماد به یکدیگر و از طریق رفت و بسیاری از داستان با هم. و او همیشه شرمندگی اگر ما چیزی را—"من مطمئن هستم که شما راست" او می گویند. اما ما اغلب احتمالا درست نبود.

Pritchett هرگز به دانشگاه رفت. پدر او یک نوع سفر فروشنده. او مدرسه را ترک و شروع به کار به عنوان یک خبرنگار. برای یکی از قطعات اولیه او در مصاحبه W. B. Yeats در دوبلین. و زنگ رو زد و Yeats پایین می آید و او را یکی از کفش و کفش دیگر را در دست خود. او خم در Pritchett شانه قرار می دهد و دیگر کفش ها در. Pritchett به من گفت که این نوع از جزئیات شما می خواهید در یک قطعه از داستان اما این حلقه نیست درست است.

و چه شد روابط خود با John Updike?

اوه فوق العاده است. من فکر می کنم همه در این مجله از جمله شان فکر کرده اید که به طور مداوم از یک قطعه خاص و یا برخی از داستان چه خواهد جان فکر می کنم ؟ چه جان می گویند ؟ این بی پایان نوشتن بیرون آمد از او در همه زمان ها—سیل رمان, انتقاد, طنز, داستان های کوتاه. او متفاوت ماشین تحریر برای کارهای مختلف او در طول روز است.

او را به نوبه خود تا در اتاق کار, اغلب, این, قابل توجه به دنبال مرد با قدرتمند بینی و لبخند پر جنب و جوش صورت. من همیشه فکر می کردم او مانند نگاه کسی از جورج واشنگتن عصر. وجود دارد چیزی ریاست جمهوری در مورد او. و او را در تعامل با ما و بخندی و بخندی و همه—اما شما می توانید ببینید نسبت به پایان روز بود که او کمی ناراحت کننده است زیرا او می خواست به خانه برگشت نوشتن. زمانی که من در حال ویرایش او همیشه می خواستم برای دیدن آخرین مدرک. او باید دو نسخه از همان جمله و در تلفن به او می گویند "که برای تلفن های موبایل بهتر است ؟ که برای تلفن های موبایل بهتر است؟" من او را تحسین بسیار است. در برخی از مهم تولد ما به او یک حزب کوچک در نیویورکرو اصلی هدیه ما به او شد یکی از کسانی که پیچیده reams اعم از تایپ, کاغذ سفید.

من فکر می کنم شما قبل گفت: او رقابتی است.

هنگامی که ما می خواهم نه یک قطعه از او در حالی که برای من گاهی اوقات می گویند: "جان هفته آینده ما در حال انتشار یک فوق العاده, فوق العاده قطعه از نوشتن یک نویسنده جوان من واقعا هیجان زده در مورد." که می تواند درست باشد—برخی از نویسنده جوان تا به حال فقط به نظر می رسد—و او خواهد گفت: "واقعا خوب شانس که!" و حدود دو هفته بعد من می خواهم داستان دیگری از Updike—cross my heart.

بیس بال نوشتن شکل موازی حرفه ای برای شما.

در سال 1962 شان تصمیم گرفت که نیویورکر مورد نیاز ورزشی بیشتر قطعات و دانستن که من یک فن پرسید: اگر من می خواستم برای رفتن به فلوریدا و نوشتن چیزی در مورد بهار, آموزش. من شگفت زده شد او حتی می دانست که چنین چیزی. من هرگز در بهار آموزش, بنابراین من گفت: بله با تشکر از شما و رفت به جوراب سفید اردوگاه در ساراسوتا جایی که من پیدا کردم کمی چوبی ورزشگاه ماجرا با سالمندان طرفداران تماشای ستاره جوان. بعد از آن متوقف می شود در بزرگتر پارک ها در سن پترزبورگ و تمپا تایید این ارام مشاهده و نیز ارائه شده و در اولین نگاه نظر مینمودم نوزاد متس. قطعه "پیر مردمی در پشت خانه" زد و چند هفته بعد در مجله و همه خوشحال به نظر می رسید با آن است. این اتفاق افتاد و بدون هر گونه برنامه ریزی در همه از من است. من نمی بینم که آن را به عنوان یک حرکت حرفه ای من چیست. و دنباله طولانی از آن قطعات و کتاب اتفاق افتاده یکی یکی و رشد تنها از خود من لذت و هیجان بیش بی پایان پیچیدگی و زیبایی از این بازی است.

ما باید با پایان شعر کریسمس?

نوشتن کریسمس آیه "سلام دوستان" به سراغ من آمد و در سال 1976 به دلیل من می خواهم به تازگی ویرایش شده Frank سالیوان شعر را مبتکر در سال 1932. او در سال زندگی می کردند و در ساراتوگا اسپرینگز و او می خواهم شروع به اجرا پایین در سیل از نام او مورد نیاز برای هر نسخه. با اصرار من می خواهم شروع به ارسال پیشنهادات خود را برای این فراوان فهرست همراه با برخی از منظوم از خود من است. در اطراف این زمان فرانک درگذشت, وجود دارد, یک سال بدون "سلام دوستان" در این مجله و پس از آن من عصبی در زمان بیش از, بهره گرفتن هر کس در کارکنان برای من ارسال را به عنوان بسیاری از نام ها و حرفه ها و منظوم به عنوان آنها می توانند. من می خواهم شروع به در چیزی که در اواخر ماه سپتامبر کار من راه agonizingly به اوایل دسامبر مهلت. من پایان من سریال های روز دنیا, بسته بندی تا قطعه در اواخر اکتبر و تا به حال به تغییر به poesy تقریبا یک شبه. من به یاد داشته باشید به جهنم همسر من, کارول گفت: به من یک شب در تاریکی از ما اتاق خواب "راجر شما در حال شمارش ضربان دوباره." من بهتر است در این پس از یک در حالی که اعتبار واقعی متعلق به فوق العاده فرانک که نهایی دوبیتی که برای مراسم تحلیف آیه خلاصه همه چیز کاملا:

من به شما خوش آمد می گوید همه مس infiniment choux,
من خوش آمد می گوید کل goddam که که.

من نوشت: چیزی که برای سال, و سپس آن را تحویل دادند برای من قابل توجه همکاران شنی فریزر که در حال حاضر درخشان از آن ساخته شده خود را. ما به مقایسه یادداشت ها در حال حاضر و پس از آن او به من می گوید که این بالا-اضطراب اما یک ضربه هنگامی که آن را انجام می شود—دقیقا راه احساس کردم در روز است.



tinyurlbitlyis.gdv.gdv.htu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.detny.im
آخرین مطالب