در داستان خود را در این هفته موضوع "شفاف زن" یک زن جوان است که ناخواسته استخدام به عنوان یک استاسی informer در برلین شرقی در اوایل دهه هشتاد. آنچه با الهام از این ایده ؟
چند سال پیش من به مدت شش ماه زندگی در برلین و در آن زمان من بسیار علاقه مند به استاسی نظارت از صحنه فرهنگی در نوزده-دهه هشتاد. در ابتدا من علاقه مند به هنرمندان و روشنفکران اما من به این درک رسیدم که آنچه اتفاق افتاده بود به نوجوانان-سن پانک بود فقط به عنوان شدید. بر خلاف روشنفکران این بچه ها تا به حال هیچ واقعی سیاسی حساسیت حداقل در ابتدا. آنها فقط می خواستم به ایجاد سر و صدا و از آن لذت ببرید. در برخی موارد آنها رادیکال خود را در تماس با پلیس مخفی. من مصاحبه یکی سابق پانک بود که بازداشت شده تقریبا به صورت روزانه. او به من گفت که او با استفاده از نگاه کردن منابع ساخته شده توسط خود بازجویان به آنارشیسم به عنوان مثال—به طوری که قادر به بهتر استدلال هنگامی که او در آینده مورد سوال است. در این راه استاسی کمک آموزش یک نسل از معترضان.
ما دنبال داستان از طریق Monika افکار و مشاهدات اما روایت است, نوشته شده در سوم شخص. چه شما نمی خواهید به آن را در اول شخص ؟
داستان بسیار صمیمی است. آن را در مورد تخریب یک فرد بی گناه از حس خود را از خود او تشخص. البته چیز طبیعی خواهد بود به آن را در اولین فرد, اما این احساس مهم نشان می دهد که این فقط یک تصور ذهنی است که این واقعا چگونه او را تحت درمان قرار گرفت. فاصله سوم شخص می دهد وزن به تجارب خود را.
شما را به مقدار زیادی از جزئیات در مورد زندگی در برلین شرقی در این دوره زمانی است. چگونه نگران بودند شما با ساخت این داستان از لحاظ تاریخی دقیق است ؟
من بسیار سخت است سعی کنید به عنوان دقیق که ممکن است. من احساس مضطرب نوشتن در مورد مردم و تنظیمات هستند که دور از زندگی خود من مگر من سخت کار کرده ام به درک نیروهای در بازی. این فقط یک سوال از توصیف چیزهایی دقت—دانستن اینکه چه چیزی یک خیابان به نظر می رسد و یا چه چیزی را برای فروش در یک فروشگاه. کسانی که همه چیز برای من مهم است اما تنها به عنوان وسیله ای برای پایان دادن. از طریق تحقیقات من می آیند به درک که چگونه آن را ممکن است احساس می کنید در یک محل خاص در یک زمان خاص و در شرایطی که معدن نیست. که هسته اصلی داستان و هدف از پژوهش است.
"شفاف زن" اقتباس شده است از فصل آینده خود را با رمان "قرص قرمز." آن را بیشتر و یا کمتر خودمختار بخش از کتاب است که در آن مونیکا می گوید داستان به راوی کتاب است که یک نویسنده آمریکایی در سال 2016. چرا شما شامل این روایت در کتاب, و چگونه آن را جا به بزرگتر داستان شما در حال گفتن?
آن وجود دارد به عنوان یک نوع از گوه, برای باز کردن اصلی روایت کتاب به چیزی فراتر از خود است. من می خواهم به انجام این کار در داستان به استفاده از گذشته به عنوان یک راه برای روشن کردن در حال حاضر. من می توانم راه رفتن در اطراف برلین و خوردن یک döner و یا نشستن در یک پارک بدون فکر کردن در مورد تاریخچه یک بار (هر چند مسلما آن را سخت تر برای انجام این کار در برلین نسبت در برخی از مکان های دیگر) اما گذشته است که همیشه در حال حاضر به عنوان یک نوع از خارج از کشور ، گاهی اوقات من گرفتن یک نگاه اجمالی از آن و در آن لحظه من حس روشنی از خودم به عنوان اگر در یک فاصله. کسانی که در یک نگاه اجمالی احساس بسیار عمیق به این معنا که خود زندگی است و محصول دیگر زمان-مقیاس های بزرگتر و سیستم های. من سعی می کنم برای قرار دادن این احساس به من داستان است. شاید برخی از خوانندگان را تجربه خواهید کرد این "داستان در داستان" را به عنوان یک حواس پرتی و یا انتقاد از آن به عنوان یک پارگی در رسمی وحدت, کتاب, اما, حتی اگر آن را تنها به طور غیر مستقیم مربوط به travails از من راوی آن را احساس می کند کاملا مرکزی به آنچه که من در تلاش برای انجام و کتاب ناقص خواهد بود و بدون آن.
چه جلب شما به طور کلی به موضوع نظارت و (اغلب توجیه) پارانویا آن بوجود می آید?
"قرص قرمز" 's راوی نویسنده است که نه راضی ایده یگانگی خویشتن و از آنچه در آن به معنی یک نویسنده است. او فکر می کند خود را به عنوان کسی که با عمیقی ذهنیت و او فکر می کند کار خود را به عنوان در درجه اول کاوش که ذهنیت کشف تمام تفاوت های ظریف از تجربه خود را. او در تلاش برای نوشتن و نه سنگین کتاب در مورد آلمان عاشقانه شاعران و تجربه خود را از یگانگی خویشتن. برخی از چیزهایی که اتفاق می افتد به او و او شروع به شک در این تصویر است. زمانی که او به نظر می رسد در داخل خود چه نشانی از او پیدا کنید ؟ او غنی عمیقا احساس خود و یا او فقط یک آشفته بازار از برداشت? او مختار است یا او شکل گرفته و از کنترل خارج نیروهای ؟ آیا او را به حریم خصوصی و یا خود را روانی و عاطفی داخل "نشت"? است او به طور مداوم خیانت خود را ؟ من علاقه مند به ایده های در مورد صحت و در مورد ما چگونه رفتار کنند اگر ما احساس می کنیم ما در حال تماشا. حریم خصوصی در مفهوم سنتی است که تقریبا غیر ممکن است تا مطمئن شویم که در حال حاضر. ما همیشه حداقل به طور بالقوه تحت نظارت است. چه این کار را انجام دهید تا احساس ما از خودمان است ؟ ممکن است برای مقاومت در برابر چیزی بسیار عمیق و فراگیر? و اگر ما ایده های قدیمی در مورد انسان یگانگی خویشتن محو تاریخ چه اتفاقی می افتد به این ایده از کرامت انسانی و حقوق بشر است که به طور سنتی با آنها برود ؟
آیا شما فکر می کنم وجود دارد که درس معاصر آمریکا می تواند و یا باید یاد بگیرند که از شرق آلمان ،
در طول جنگ سرد آرمان آزادی و استقلال فروخته شد به آمریکایی ها در صریح مخالفت با استبداد استالینیستی. پیروزی در جنگ سرد بود ظاهرا یک پیروزی نهایی برای آزادی است. اما آمریکایی ها آموخته اند که حتی بدون حزب کمونیست و یا استاسی آزادی هنوز هم می تواند لغزش دور. در برخی از راه های امنیت داخلی دستگاه در جای خود قرار داده در طول جنگ با ترور است به مراتب بیشتر و فراگیر شکل از نظارت و کنترل بیش از هر چیزی که ما دیدم در شرق آلمان است. و در حال حاضر همه ما حمل دستگاه های ردیابی در جیب ما است. دیگر درس های نهفته در راه آلمان شرقی از بین رفت. تقریبا یک شبه با سقوط دیوار همه آن سازه ها و موسسات متوقف به وجود داشته باشد. ما باید به یاد داشته باشید که امپراتوری سقوط دولت ندارد اما قدرتمند و تضمین شده است تداوم.