هر قسط از دوستی فایل ویژگی های یک مکالمه بین اقیانوس اطلس's جولی بک و دو یا بیشتر از دو, دوستان, بررسی تاریخچه و اهمیت خود را در ارتباط است.
این هفته با دو زن در انگلستان که شد بهترین دوستان است زمانی که آنها باردار و دختران خود را که بهترین دوستان بیش از حد. آنها "اساسا یک خانواده شد واحد" به عنوان یکی از مادران قرار داده و آن را—دختران بزرگ مانند خواهر و برادر و برای چندین سال آنها حتی در زندگی بعدی به یکی دیگر. مادران در حال سقوط بود برای یک زن و شوهر از سال, اما حتی در آن زمان آنها وجود دارد برای هر دو خود را "دختران"—و دختران باقی مانده دوستان است. در جداگانه مصاحبه های ویرایش شده با هم در اینجا از مادران و دختران مورد بحث آنچه در زندگی خانوادگی است مانند زمانی که آن را شامل دوستان خیلی نزدیک.
دوستان:
لیزا پرستون, 39, تغییر مدیر در مک دونالد که در Grimsby, انگلستان
شانون پرستون, 19, صعود دانشجوی سال دوم در لیدز بکت دانشگاه مطالعه و طراحی محصول
ساندرا Ritchie, 43, خانواده هماهنگ کننده برای گیریمزبی تاون باشگاه فوتبال
Alisha Ritchie, 19 در حال حاضر مصرف یک سال فاصله
این مصاحبه ها ویرایش شده اند و برای ظهر و وضوح.
جولی بک: لیزا و ساندرا چگونه شما را ملاقات کند و تبدیل به دوستان ؟
ساندرا Ritchie: من تا به حال مشغول به کار در محلی ما ماهی کارخانه. Grimsby یک بندر ماهیگیری به طوری که در یک سن خاص, بسیاری از ما به پایان رسید تا کار در یک خط. آغاز کار من با لیزا دوست پسر اما دوست پسر او را نمی خواهد با من صحبت کند. او نمی خواهد جواب هر زمان که من از او پرسیدم چیزی, بنابراین من استفاده می شود به رفتن "لیزا چرا او صحبت کنید؟"
لیزا پرستون: آره او هرگز واقعا صحبت بسیار است. من باردار بود, در آن زمان, بنابراین من تا به حال یک صندلی برای نشستن بر روی [در کارخانه]. پس از آن افراد دیگر که با استفاده از این صندلی هم به پایان رسید تا باردار یکی از آنها که ساندرا. ساندرا دختر چند سال جوان تر از من ، بنابراین ساندرا مقصر من برای بارداری.
ساندرا: در Grimsby هیچ کس به ما گفت که چگونه به نوزادان بنابراین ما فقط آنها را در صندلی.
لیزا: Grimsby شناخته شده است به عنوان باسن پایان از هیچ جا.
ساندرا: من آن را دوست دارم!
لیزا: ساندرا بسیار افتخار Grimbarian و من در واقع love my little town.
بک: شانون و Alisha چه چیزی شما بچه ها می دانید در مورد داستان خود را مادران' دوستی ؟
Alisha Ritchie: من می دانم که مادران ما با هم کار می کرد به اعتقاد من در یک کارخانه و هر دو آنها نشسته در این بارداری صندلی.
شانون پرستون: من به یاد داشته باشید مادر من به من گفتن داستان است که آنها استفاده می شود به رفتن در شب ، این کلاسیک دختر چیزی که در آن آنها استفاده می شود برای آویزان کردن از قبل و انجام آرایش خود را گوش دادن به موسیقی و باید قبل از نوشیدنی است. سپس آنها می خواهم به بیرون رفتن چماقی با هم.
Alisha: من نمی دانم که.
شانون: آیا شما نه ؟ من شنیدن در مورد آن در همه زمان ها.
بک: بنابراین لیزا بود و در حال حاضر باردار هنگامی که شما ملاقات کرد و سپس ساندرا باردار شدم کمی بعد از آن بود های که تجربه چه ساخته شده شما را تبدیل به ؟
ساندرا: ما در حال حاضر دوستان ما از طریق بارداری ما شد کمی نزدیک تر; و پس از آن زمانی که ما تا به حال دختران ما که در آن بود. ما اساسا شد واحد خانواده است. ما می گویند که ما باید دو دختر. آن را عجیب و غریب, راه اندازی, اما آن کار می کند.
لیزا: زمانی که آنها بچه ها را مطرح کنیم و آنها را با هم. ما همیشه در خانه های یکدیگر و دختران همیشه با هم بودند. ما تا به حال بسیاری از مشترک پدر و مادر تجربه است. ما هر دو شد تنها پدر و مادر هنگامی که این دختران هر دو بسیار جوان و پیمایش از طریق والدین تنها با هم نیز هست.
ساندرا: ما هر دو را از طریق رفت واقعا بد breakups با پدران دختران ما. آن دستی که لیزا وجود دارد برای حمایت از من و Alisha و سپس بدیهی است که من وجود دارد به حمایت از لیزا و شانون. ما استفاده می شود به گزاف گویی بسیاری از ایده های دیگر. شاید برخی از ایده های بهتر.
بک: مانند چه ؟
ساندرا: ما با استفاده از به بیرون رفتن نوشیدن با هم در محلی بارها. و ما فقط تصمیم گرفت یک شب که آن را ساده تر خواهد بود اگر ما رفت و ما در خواب بنابراین ما نمی باید به تغییر زمانی که ما به خانه. بنابراین ما رفت و نوشیدن در خواب.
بک: که سطح بعدی.
ساندرا: همچنین نوزاد-پاک کردن رقص موریس که ما سعی کردیم ، هنگامی که شما کردم نوزادان شما همیشه دستمال مرطوب بچه بدیهی است و من اعتراف کنم ما مقدار زیادی نوشیدنی زمانی که دختران جوان بودند. شما موریس در امریکا ؟
بک: من فکر نمی کنم.
ساندرا: آن را مانند یک رقص سنتی. گاهی اوقات آنها با استفاده از قطب ها با زنگ و آنها مرتب کردن بر اساس از جست و خیز در اطراف. اما ما سعی کردیم آن را با دستمال مرطوب کودک مانند hankies بنابراین ما تکان دادن نوزاد دستمال مرطوب در اطراف.
لیزا: با تکان دادن آنها را در اطراف مانند ما فکر کردیم که ما پوره. ما قطعا به نظر نمی آید مانند پوره.
بک: به من بگو در مورد دختران خود را' دوستی. آن را پخته و در از آغاز ؟
لیزا: بسیاری مانند عموزاده آنها نمی باید یک انتخاب در آغاز راه است. دوستی خود را مجبور شد بر آنها به خاطر من و ساندرا دوستی. Alisha توازن شانون به شانون می تواند بسیار عصبانی و یا احساسی کودک و Alisha بود واقعا دلپذیر است. آنها هنوز هم بسیار نزدیک در حال حاضر. من می دانم که Alisha بسیار ناراحت شد که شانون رفت به لیدز برای رفتن به دانشگاه.
بخوانید: چگونه دوستی, تغییر در بزرگسالی
آنها بزرگ شدم مثل خواهر. اگر شما تصور کنید که خواهر و برادر, شانون شیطان یک و سعی و سرزنش Alisha برای همه چیز اما Alisha هرگز شیطان. بهترین زمان شد: آنها در داخل و شانون را خالی کرده بود بیشتر از آب بر روی زمین با یک کوزه و آب گرفتگی دستشویی و سعی کردم به سرزنش Alisha.
ساندرا: آن همه ریختن از طریق سقف آشپزخانه. [من] آمد در حال اجرا به حمام اما او تضعیف در تمام آب است. آن را مناسب, کمدی, سقوط, پاها در هوا و تخت در پشت خود را و او را برداشت نگه دارید از پرده حمام به عنوان او پایین رفت. من سعی کردم به گفتن شانون کردن اما من نمی توانستم چون من بیش از حد شلوغ بود و خنده.
نیز وجود دارد که ... لیزا دوست دختر سابق تا به حال یک پسر بچه کوچک است. Alisha و شانون پیچیده او را مانند عیسی مسیح نوزاد تحت پوشش او در [پ] و پس از آن تحت پوشش او را در زرق و برق.
لیزا: او بسیار sparkly. وجود زرق و برق در موهای او را برای یک زمان بسیار طولانی است.
ساندرا: آن را فقط به یک چیز طبیعی است که شانون است که همیشه در زندگی من است. من استفاده می شود به خانه آمده و آن را فقط مانند "شانون در اینجا برای هفته" و من می خواهم بگویم "خوب خوب است." اما من می خواهم پنهان کردن پنیر چرا که او استفاده می شود به خوردن تمام پنیر. او استفاده می شود به خوردن تمام پنیر بالای Alisha پیتزا و فقط به Alisha پایه آن—خسته کننده کمی.
بک: چگونه دوستی خود را شروع Alisha و شانون? چه هستند شما اولین خاطرات از هر یک از دیگر ؟
Alisha: شانون و لیزا هم, همیشه, همیشه, همیشه وجود دارد. من می دانم که یکی از اولین خاطرات من بود که احتمالا در آن زمان من در خوردن پیتزا—
شانون: آه ،
Alisha: Shannon یک چیز با پنیر. او را دوست دارد کاملا پنیر و او در زمان همه از پر کردن خاموش من, پنیر, سس من همه چیز و به من چپ با پایه. به طوری که یکی از اولین خاطرات من شانون سرقت همه از من پیتزا.
شانون: شما در حال رفتن به اجازه دهید آن را بروید ؟
Alisha: هیچ.
شانون: من فکر می کنم اولین خاطرات من [از آمدن] عکس من دیده ام و من قادر به یاد کسانی که همه چیز اتفاق می افتد. یک بار در یک مهمانی, آنها ساخته شده Alisha پوشیدن کمی کت و شلوار و کراوات. و من به پوشیدن لباس بود و او فقط تا دیوانه در مورد آن.
Alisha: من شروع به گریه من به خاطر پوشیدن یک دست کت و شلوار و مادر سعی کرد به من احساس بهتر و گفت: "خوب این بارقههای در آن است." و پس از آن من به یاد داشته باشید من و شانون ، این بود تا من بزرگتر بود و به عقب نگاه در تصاویر فکر کردم اوه خدای من آن را مانند به نظر می رسد ما در حال گرفتن ازدواج.
بک: هنگامی که شما به نوزادان شما با هم بازی چون شما تا به حال هیچ انتخاب است. اما چگونه دوستی خود را تکامل را به عنوان شما مسن تر بودند و خود را در تصمیم گیری های خود در مورد کسی که به دوستان ،
شانون: به یاد دارم در آغاز مدرسه ابتدایی ما را به کلاس های مختلف. و هنگامی که ما متوجه شدیم واقعا در مورد آن ناراحت. در آن لحظه بود که حتی اگر ما در کلاس های جداگانه ما هنوز تصمیم به قطع ارتباط با هر یک از دیگر.
Alisha: در یک نقطه شانون به پایان رسید تا در حال حرکت در کنار درب به من تا ما به طور مداوم با هم.
شانون: زمانی که ما 11 برای سه یا چهار سال.
لیزا: ساندرا نقل مکان کرد و برای اولین بار حدود پنج دقیقه از ما دور است. و خانه درب بعدی بود تا برای اجاره. از آن بالا رفت و چند بار و ساندرا نگهداری, نشان می دهد, "چرا شما نمی آیند درب بعدی زندگی می کنند?" در نهایت ما با قرار دادن یک برنامه در خانه و ما نقل مکان کرد و در کنار درب. ما شوخی اغلب در مورد ضربه زدن یک سوراخ از طریق دیوار.
ساندرا: خیلی به دلخوری از من در آن شوهر که نیست یک فن از دوستی من با لیزا و دوست دختر خود را. او واقعا نمی خواهم کسی به صداقت. اما من آن را دوست داشتم و Alisha آن را دوست داشتم. من تا به حال یک پسر کوچک پس از Alisha که لیزا مادر تعمیدی. او آن را دوست داشت. بچه ها همه استفاده می شود برای رفتن به Alisha اتاق خواب. آنها می خواهم که فیلم در شب و آنها می خواهم که شیرینی و پیتزا و بازی در آن وجود دارد. و ما همه می خواهم بازی بازی های هیئت مدیره و یک نوشیدنی با هم و معاشرت طبقه پایین. آن را یک خانواده بزرگ واحد.
من فکر می کنم مورد علاقه من خاطرات از شب کریسمس. ما همیشه استفاده می شود به کریسمس Eves [با هم]. بچه ها را برای بازی ما می شود و من می توان به بسته بندی هدیه از آنجا که او نمی خواهید برای پیوستن به در. یک سال ما رو مست و رفت غلتکی اسکیت. من راه اندازی Grimsby غلتک-دربی تیم بنابراین ما تا به حال برخی از اسکیت دروغ گفتن در اطراف رفت و اسکیت در اطراف جاده ها در شب کریسمس.
لیزا: ما نه بیش از حد دور از ساندرا در حال حاضر, اما ما نقل مکان کرد جایی کوچکتر است.
شانون: ما بسیاری از سنت است. هنگامی که ما جوان بودند در Christmastime ما را همیشه صرف شب کریسمس با هم و هر یک از دیگر در شب کریسمس لباس خواب و ما می خواهم به بازی و تماشای فیلم. و گاهی اوقات هنگامی که ما بچه ها می خواستم برای آویزان کردن آنها ارسال خواهد ما طبقه بالا. آنها همیشه می خواستم برای آویزان کردن حتی زمانی که آنها به مادران و که به ما این فرصت را برای آویزان کردن به عنوان به خوبی.
Alisha: یک روز او می تواند خواب در معدن. روز بعد, من می خواهم در او. اگر ما خواب بودند در هر یک از دیگر خانه های ما می شود در پشت باغ. حتی هنگامی که ما رفت و به [مختلف] مدارس متوسطه, من می خواهم تا ساعت شش صبح فقط بنابراین من می تواند راه رفتن به ایستگاه اتوبوس با شانون, حتی اگر من می توانستم یک ساعت اضافی در رختخواب.
جزئیات: دوستی بسیار مهم است به مغز نوجوانان.
من به یاد داشته باشید در زمان ما نیست که مناسب گوشی یا هر چیزی, بنابراین ما می چت در [نینتندو] DS. وجود دارد سه طبقه [در خانه]—اتاق من در طبقه دوم بود و شانون در بالا. ما می خواهم پیام هر یک از دیگر بر روی DS و مانند "حق ما قصد داریم به بحث از طریق دیوار" بنابراین ما می خواهم ملاقات در راهرو و صحبت از طریق دیوار اگر ما نمی تواند بیرون بروید.
بک: آنها rowhouses که با لمس کردن هر یک از دیگر و به همین دلیل شما می توانید بحث را از طریق دیوار ؟
شانون: بله.
بک: کسانی که شده باید دیواره های نازک.
Alisha: اوه خدا. شما می توانید همه چیز را از طریق آنها.
بک: آیا خاطرات خود را از آنچه در زندگی خانوادگی بود خود را با دو خانواده که بسیار گرفتار ؟
Alisha: مادر من ازدواج کرده بود به stepdad من پس از من 2 و نیم; آنها طلاق گرفته در حال حاضر. اما او در کار بود بنابراین من فقط دیدم لیزا به عنوان یک مادر واقعا. حتی اگر من می تواند همیشه به مادرم آن را نیز به خوبی می دانیم که اگر چیزی وجود دارد من 100 درصد راحت صحبت کردن به مادرم در مورد من می تواند به من دوم ،
اگر من و مادر من همیشه می خواهم که استدلال من همیشه می خواهم به لیزا چرا که او در کنار درب و او را به صحبت کردن با من از طریق آن مانند "نگاه آمده است. شما که کمی مضحک اینجا." او بود که همیشه یک مصلح. اگر من تا به حال مبارزه با شانون, من هم می خواهم به مادر او نیز که من می دانم ممکن است به نظر می رسد کمی عجیب و غریب است.
شانون: زمانی که من 16 ساله بود و من با یک بیت از یک بار در مدرسه, اما من فکر نمی کنم من می توانم بگویم من مادر من صرف برخی از زمان در اطراف Alisha ، هنگامی که ما نشسته بودند در اطراف ساندرا بود "حال شما خوب است؟" و من قادر به گفتن "نه واقعا. من با داشتن برخی از مسائل." من قادر به صحبت در مورد چگونه من احساس نمی راحت با دوستان من است. آن را فقط زیادی آسان تر به آن می گویند ،
لیزا: من هیچ خواهر بنابراین شانون ندارد هر کس تپل, اما او باید ساندرا که جایگزین نه تنها به عنوان مادر بلکه به عنوان یک خاله شکل است. اگر شانون گفت: "لطفا می تواند به شما در نگه داشتن این راز از من است؟" من می دانم که ساندرا را به حساب این که آیا آن را مناسب برای او را به خودش اگر آن را یکی از کسانی که احمقانه دختر اسرار یا چیزی جدی تر است که من نیاز به دانستن.
بک: آیا جنبه های منفی به بهترین دوستان خود را با مادر بهترین دوست بچه ؟
شانون: در این ارتباط یک شمشیر دو لبه است. آن را بسیار ساده تر, اما آن را نیز می خواهم اگر شما می خواهید چیزی به تعجب آن را نمی خواهید به ماندن در یک تعجب. این است که چیزی که در آن شما به دوست خود چیزی و سپس آنها را از مادر و سپس مادر خود را به او می گوید و سپس آن را می رود به مادر خود را.
Alisha: من قطعا با آن موافق است. بدیهی است که وجود دارد برخی از چیزهایی که ما هر دو مثل: "قطعا می توانم بگویم که پدر و مادر این است." اما ما بسیار باز با مادران ما و مادران ما بسیار با باز کردن هر یک از دیگر.
لیزا: ساندرا همیشه وجود دارد برای من حتی از طریق برخی از سخت ترین سوال بار. ما تا به حال یک دوره کوتاه که در آن ما را متوقف صحبت کردن با توجه به برخی از انتخاب شیوه زندگی است که من ساخته شده است. به دنبال بر روی آن من به طور کامل موافق با جایی که او از آینده بود و به همین دلیل او نیاز به یک استراحت از من. اما در طول تمام آن زمان—و آن را یک زن و شوهر خوب از سال—او هنوز هم وجود دارد برای دختر من است. او همیشه شانون دوم پدر و مادر است. من تا ابد سپاسگزار به خاطر من تلاش خودم و شانون مورد نیاز کسی قوی در زندگی خود. زمانی که من وجود دارد نمی تواند به شانون, ساندرا شد. وقتی که من آماده بود برای بازگشت به دوستی او وجود دارد با آغوش باز.
ساندرا: من گریه کن.
لیزا: گاهی اوقات شما تا به حال به پدر و مادر من به خوبی شما نیست ؟
ساندرا: آره تقریبا. مانند او گفت: ما باید یک زن و شوهر از سال که در آن مهم نیست آنچه من گفت: او از گوش دادن به من. و من تا به حال یک گام به عقب. من رفتن را از طریق مشکل با من ازدواج به عنوان آن بود. او تا به حال به آن را مرتب کردن خودش است.
لیزا: من نمی خواهم به شنیدن آنچه که ساندرا بود گفت:. هیچ کس می تواند به من در راه راست. من تا به حال راه خود را پیدا کنم.
بک: چه شد شما مخالفت در مورد ؟
لیزا: من هنوز هم زندگی می کردند با دوست دختر من [در آن زمان] که من می خواهم با هفت سال زمانی که ما نقل مکان کرد و در کنار درب به ساندرا. ساندرا و دوست دختر سابق من بودند بسیار نزدیک به عنوان به خوبی. من رفتم از طریق یک زمان واقعا دشوار است که با روابط و تمایلات جنسی من است. من خیلی بی شد و ساخت مشکوک را انتخاب کند. کاملا احتمالا قرار دادن شانون در بسیاری از خطر های مردان آمدن به خانه. ساندرا نگران بود نه تنها برای خودم بلکه برای شانون به عنوان به خوبی. من یک زمان خوب ، من قرار دادن خودم در خارج وجود دارد و انجام هر آنچه که من می خواستم با افکار داده شده به هر کس دیگری در تمام, و که شامل شانون. این بود که چرا ساندرا اینقدر عصبانی بود با من بود و او کاملا 100 درصد درست است.
بک: Alisha و شانون, وقتی مادرم رفت و از طریق یک پچ خشن در دوستی و صحبت نمی کنم برای یک زن و شوهر از سال چه بود که مانند برای شما دو نفر ؟
شانون: من خیلی تضاد دلیل این که شما به طور طبیعی می خواهید به مادر خود را در کنار, اما زمانی که شما در حال شنیدن آن را از بهترین دوست خود را, شما همچنین می توانید ببینید که چگونه آنها را تحت تاثیر قرار. آن را واقعا خشن, دلیل این که شما فقط می خواهید همه به کنار. تاپیک خاطرات از زمانی که کوچک بودم همه فقط شاد بودن و این سخت است برای بازگشت به آن. من می خواهم بحث را به مادر من و من می خواهم برای دیدن بیش از Alisha و من می بینم ساندرا وجود دارد. اما من نمی قادر خواهد بود برای دیدن آنها را با هم دیگر.
Alisha: من فکر نمی کنم من همیشه می گفت تا زمانی که بزرگتر شدم دقیقا چه اتفاقی افتاده است. آن را مانند لیزا آنجا بود و سپس ناگهان آنها نیست ، و آن را کاملا سخت است. شانون و من هنوز هم صحبت کردن. من نمی خواهد می گویند شانون و من به واسطه زیرا آنها نمی slagging هر یک از دیگر به ما, اما آن را فقط یک کمی عجیب و غریب دانستن است که پدر و مادر ما نیست همراه شدن اما ما بودند.
بک: آیا شما تا کنون سعی کنید برای پیدا کردن یک راه برای دریافت خود را مادرم به آشتی و یا آیا شما بیشتر اقامت در خارج از آن ؟
Alisha: من به طور عمده سعی کردم به اقامت در خارج از آن چون من دوست دارم هر دو آنها را به مطلق قطعات, بنابراین من نمی دانم چه باید بکنید به این گونه بهتر است. من در تلاش بود به وجود داشته باشد برای شانون به عنوان آنجا که ممکن است چون من می خواستم شانون به می دانم که او همیشه به حال ما. آن را برای تلفن های موبایل مانند من نقاشی شانون مادر به عنوان یک بد مامان—من نیستم. او همیشه می توانید برای مادر خود را به عنوان به خوبی, اما من فقط می خواستم شانون به می دانم که او می تواند همیشه برای ما مهم نیست که چه اتفاقی افتاده است.
شانون: و من در تلاش بود به وجود داشته باشد برای Alisha و فقط در همان من است. اگر من هنوز ثابت, سپس آنها می دانند که من قصد ندارم به مادرم طرف حتی اگر او مادر من چرا که من نمی دانم چه خبر است. بنابراین من لازم نیست که حق به آنچه اتفاق می افتد در هر آنچه که آنها از طریق رفتن.
بک: آیا شما به یاد داشته باشید که چگونه همه چیز حل شد ؟
Alisha: من نمی دانم اگر شانون در واقع این را می داند اما یک روز من فقط یک پیام از شانون, مادر, لیزا. او تشکر من برای بودن در آنجا برای شانون و پس از آن او گفت که او فقط واقعا از دست رفته است. و او گفت: "من فقط می خواهم به دوستان با او دوباره. آیا شما فکر می کنم مادر شما خواهد اجازه دهید که اتفاق می افتد؟" من گفتم: "اوه کاملا" از آنجا که مادر از دست رفته, لیزا بیش از حد. سپس یک روز من به خانه آمد و شد وجود دارد.
شانون: من به یاد داشته باشید مادر من پرسید "آیا شما هنوز هم قطع با Alisha?" و من گفتم: "آره. حتی اگر شما و ساندرا نمی اویختن ما هنوز هم انجام دهد." و او گفت: "من دوست دارم که." و مادر من در تلاش بود برای بهتر خودش را به عنوان به خوبی. او متوقف می خواهم نوشیدن و او می خواهم سیگار کشیدن را متوقف. او واقعا به کار و سرگرمی. و سپس هفته بعد او به من گفت: "ساندرا و من در حال رفتن به کلاس رقص با هم."
ساندرا: هنگامی که لیزا و شروع کردم به صحبت کردن دوباره آن بود که لیزا به خواسته Alisha اگر من خواهد ذهن اگر او با من در ارتباط باشید. من نمی خواهد که خوب بود اما به خواسته می شود. من از لیزا می آیند و به من کمک تزئین یکی از اتاق های خواب و آن را فقط رفت و برگشت به الگوی طبیعی از ما چگونه بود قبل از.
لیزا: بدیهی است که ما می خواهم هر دو تغییر به عنوان افرادی که در این چند سال که ما می خواهم به صرف جدا. من می خواهم انجام می شود مقدار زیادی از رشد تا ساندرا ندارد به پدر و مادر من در حال حاضر به اندازه.
بک: آنچه در آن به معنای به شما دوستان بخشی از خود مفهوم "خانواده"?
شانون: بسیاری از دوستان من در مدرسه متوسطه خواهد از من بپرسید "آیا به شما بگویم که مادر همه چیز؟" و گفتم: "آره." و زمانی که آنها می پرسند: "آیا شما به دوستان خود بگویید همه چیز؟" گفتم: "من نمی توانم به شما بگویم که بچه ها اما من همیشه بحث به Alisha در مورد هر آنچه که من نیاز دارند."
حتی اگر چیزهایی که من نمی خواهم برای به اشتراک گذاشتن و سپس مادر من است "شما می توانید به من هر زمان که شما احساس می کنید راحت است." من فکر می کنم که آنچه شما نیاز دارید به جای داشتن کسی که مانند "به من بگویید همه چیز. به من بگو تمام اسرار خود را."
Alisha: با من و ورزش من را می توان در یک خواهر-y رابطه با زمانی که من به, اما من همچنین می توانید بیشتر از فقط یک دوست حمایتی. این بستگی دارد به آنچه شانون نیاز دارد. اگر او نیاز به در لگد پایین و گفت: به چیزی که من به دنبال آن بروید. ما نه sugarcoating هر چیزی. با دیگر دوستان من که ندارد.
ساندرا: من همیشه کاملا—نه سمج اما مستقل است. همیشه فکر میکنم "من می توانم آن را خودم انجام یا من نمی نیاز به هر کس دیگری. اما من نیز می دانم که من می توانید تعداد لیزا اگر من نیاز به چیزی. من اصلا با مردم صحبت زیادی در مورد آنچه [با من] اما لیزا شده است بخشی از زندگی من تا زمانی که او می داند آنچه در چمدان من اینکه ناراحتی من چه روز من احتمالا نمی خواهید به یک روز خوب. این آرامش را به می دانم که شما کردم آن کسی نیست در واقع خانواده است اما بیشتر به شما از خانواده است.
لیزا: من تا به حال یک مشکل در رابطه با هر دو پدر و مادر من. من مرتب کردن بر اساس ساخته شده جبران با مادر من در حال حاضر, اما برای چیزهایی است که بسیاری از زنان را به خود دانشگاه علوم پزشکی مشهد با من تا به حال ساندرا به عنوان بهترین دوست من به من کمک کند از طریق آن زمان به جای. آن را به شکل من به فرد است که من در حال حاضر, اما آن را نیز کمک به توسعه شانون به فرد است که او است.
ما شده ایم در یکدیگر زندگی طولانی تر از ما زندگی شرکای نمی کنیم ؟ شما ازدواج کرده و طلاق گرفته و این سوم من است, روابط بلند مدت. ما شده ایم ثابت در زندگی یکدیگر از طریق همه که و دختران هنوز هم دو شخصیت های خوب را به نگاه کردن به.
اگر شما یا کسی که شما می دانید که باید بر روی فایل های دوستی در تماس در friendshipfiles@theatlantic.com و به ما بگویید که کمی در مورد آنچه باعث می شود دوستی منحصر به فرد است.
ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.