حدود هشت سال پیش و نه بیش از حد طولانی قبل از اینکه دخترم به دنیا آمد و یک سال قبل از پدر فوت جین آستن شد من تنها نویسنده است. من به عنوان خوانده شده قبل از رفتن به خواب و هر زمان که از خواب بلند شدم در شب; من به عنوان خوانده شده خود را در میز من وقتی که من نمی تواند پیشرفت با بیوگرافی من قرار بود به پایان رسید نوشتن و آهسته اتوبوس که عبور از رودخانه به ob-gyn. من خواهد آمد به پایان یک صحنه و به نوبه خود صفحات به عنوان خوانده شده دوباره آن را تقریبا بدون توجه به.
این یک عقب نشینی یک انزوا? زندگی در حال اجرا بود نازک و سریع در سراسر ناآشنا زمین. یک کودک در آینده یک کودک که محمد و من می خواستم برای یک زمان طولانی. من تا به حال زندگی می کردند و به تدریس در نیویورک اما در حال حاضر ما در کمبریج ماساچوست که در آن M. تدریس شد. میز من در اتاق نشیمن خود را. پدر من تا به حال بیمار شده و ما منتظر و نگران برای اخبار از سلامت خود است. اخبار از بقیه جهان بود گریم: جنگ شد افزایش در سوریه; در فوریه Trayvon Martin کشته شد. آینده انتخابات احساس تنش و مهم. در شب من خورده تا روزی که من لباس کوچک مردم به ما—uneasily.
در گذشته زمانی که من در وسط یک پروژه اگر هر کسی اتفاق افتاده است به از من بپرسید چه من در خواندن من برطرف شد. می گویند "من خواندن" شرایط عصبی " یا "من خواندن روسیه شاعران" بود که می گویند در میان چیزهای دیگر "من توجه دارد." اگر شما تا به حال به من گفت که سال آینده شد زمانی که زشتی چند English خانواده ها خواهد آمد به تعریف بسیار از خواندن تخیل من را وحشت زده شده است.
من به عنوان خوانده شده آستن به عنوان ویرجینیا وولف گفت: از خواندن "منسفیلد پارک" "دو کلمه در یک زمان." از تمام قطعات و snatches من تا به حال تقریبا حفظ و مورد علاقه من بود این صحنه به سوی پایان "اجبار" هنگامی که آن الیوت (این کتاب تنها مرکزی مستقل شکل) استدلال می کند با کاپیتان Harville. آنها در حال بحث است که دوست دارد با بیشترین وفاداری—مردان یا زنان. Harville که ازدواج را تحمل کرده است بسیاری از نانامی به بازی در دریا, طرف, با مردان اشاره کرد که کتاب همیشه تصویر کشیدن زنان بی ثباتی. در اولین آن تلاش برای پاسخ. او شده است در سکوت برای بسیاری از کتاب; در موارد نادر زمانی که او صحبت کرده است, هیچ کس واقعا گوش می دهد. اما در مواجهه با Harville را تحریک او می یابد شجاعت. "مردان به هر حال استفاده از ما در گفتن داستان خود را," او می گوید. "آموزش و پرورش شده است ایشان در خیلی بالاتر از یک درجه; قلم شده را در دست دارند. من نمی خواهد اجازه می دهد تا کتاب برای اثبات هر چیزی است." به جای او صحبت می کند از تجربه و مشاهدات از عشق و عزاداری اصرار دارد که زنان قادر به "دوست داشتن طولانی ترین زمانی که وجود و یا زمانی که امید از دست رفته است."
چرا مهم است که برای آن نه تنها به سوگواری خود را به یک بیانیه از آنچه که او می داند در مورد عزاداری? در ابتدا من فکر نمی کنم در مورد این سوال من فقط عاشق احساس از صحنه باز بودن آن حس یک نسیم است. من در اتوبوس نشسته که رفت و در سراسر رودخانه, انگشت برگزاری یک محل در "اقناع" فکر کردن در مورد کودک بود که در آینده پدر من که مریض بود. من احساس dimly جدا از این گذشته من فکر کردم من می دانستم و آینده من تا به حال انتظار می رود.
ما نوزاد متولد شده در بهار 2012. همه ما پدر و مادر وجود دارد. در ماه سپتامبر پدر من ساخته شده یکی دیگر از بازدید, برای یک کنفرانس. او یک استاد از سازمان نظریه علاقه مند به رهبری و همکاری. او مورد مطالعه راه مردم یاد بگیرند و کار و بازی با هم. در آن دیدار من و او در زمان یک پیاده روی طولانی در اطراف, تازه, تالاب, در کمبریج کودک هشدار و به دنبال در اطراف او پرسه زن. من خودم اجازه می دهد به فکر می کنم آنچه را که به نوبه خود درست است: که در آن من خواهد بود آخرین واقعی راه رفتن با پدر من. او به من گفت که او فکر می کردم باید در نظر بازگشت و به تدریس و من نا امید بود با او.
در بسیاری از راه مرگ بود با حضور در جهانی کودک ما وارد شده است. خواندن اخبار و خشونت بود و در زمان viscerally در دیگران دور و غیر واقعی است. در ماه دسامبر دوستان من تعجب که چگونه به کودکان خود در مورد بیست و هفت نفر در جریان تیراندازی در دبستان " سندی هوک. توسط کریسمس من و خانواده من تا به حال شروع به درک که پدر من بسیار بیمار است. در ماه فوریه او درگذشت. ما همه قادر به رفتن به خانه با او بود. غم اجرا می شود از طریق تمام زندگی و برگ هیچ چیز دست نخورده است.
دختر ما رشد موجود روزانه تلاش ها و لحظات زیبا. او برگزار شد تا نگاهی به علامت توقف در گوشه ای. در مارس من با ارسال یک عکس از او با ورود به یک دوست که پیامک من را به ماندن در داخل; کمبریج تحت مستند پس از بمب گذاری در ماراتن بوستون. بن بست به پایان رسید و با عکس های ما شنیده طریق ما باز پنجره آشپزخانه.
من بیشتر خواندن "حس و حساسیت" و گاهی اوقات من بدحجابی خودم: جنگ های دختران بی, بیش, لباس بندگان صحبت در یک بار و یا نه در همه فقر بود آسان به چشم پوشی است. دختر ما هنوز دو زمانی که من قادر به دریافت دوباره باردار. وقتی که من رفتم به بیمارستان برای تولد من آورده "غرور و تعصب" با من است. همه را از طریق فوق العاده برفی زمستان و بهار زیبا است که به دنبال من آمد به هفت عبارت: "تا این لحظه" الیزابت بنت می گوید برای خودش نگه داشتن آقای دارسی الهامی نامه در دست او, "من می دانستم که هرگز خودم را." من نمی دانم چرا این خطوط احساس پاک و کل و پایان ناپذیر اما آنها بود.
روز با بچه ها شد مه آلود تکراری صمیمی. من دیگر نمی تواند به یاد داشته باشید زمانی که من برای اولین بار خواندن لیونل تریلینگ را آخرین ناتمام مقاله "چرا ما به عنوان خوانده شده جین آستن." تریلینگ تا به حال یک دوره تدریس در آستن در دانشگاه کلمبیا در سال 1973 در میان ثابت ضد جنگ تظاهرات در محوطه دانشگاه و تعمیق رسوایی واترگیت. او شگفت زده شد زمانی که بیش از یک صد و پنجاه دانش آموزان التماس کرد برای ثبت نام به عنوان اگر به خواندن آستن شد یک "شغل" و راه برای ابراز "انزجار با زندگی مدرن است." دانش آموزان خود را به او نوشت: