او در رانندگی بن به خانه یکی از دوستان و این سفر اضافه شده بود به علت برخی از سوزش در روز خود را; او تا به حال بیش از حد دیگری را انجام دهد. هر چند او مانند حریم خصوصی خودرو, احساس صدای او بیش از شانه خود را به عنوان او به بررسی آینه و آهسته به نوبه خود. او در booster seat—بن کوچک بود برای هشت—و او نگاه از پنجره به بیرون در حومه خیابان ها و اتومبیل های پارک شده در حالی که او با استفاده از تلفن همراه خود را به نقشه مسیر. او تا به حال آن را توسط لاغرها, مدل لبه پنجره رساند تا در خاکستری پلاستیکی فاسیا. آن را سخت به خواندن فلش کوچک از طریق فاجعه بن cracked screen—این چیزی بود که به ندرت از دست خود را مگر اینکه او آن کاهش یافته است. در حال حاضر او در دنیای واقعی به عنوان اگر کمی شگفت زده شد وجود دارد.
"من دوست ندارم بری مک اینتایر" او گفت:.
"هیچ ؟ چرا که نه؟"
آنها تا به حال خود را به بهترین چت در ماشین. اگر آنها می شده است در خانه او را گفت: "Dunno" و یا "فقط . . ." در ماشین او گفت: چیزهایی مثل "من مانند پسران ، من مانند پسران است."
"البته شما انجام دهد."
او تعجب که چرا او نمی تواند صحبت می کنند زمانی که آنها چهره به چهره است. آنچه در آن بود در مورد چشم خود را بر روی او ساخته شده است که او بی اعتنایی و تغییر در زیر لباس های خود را?
"شما یک پسر است."
"من می دانم که" او گفت:.
البته او مادر او بود تا زمانی که او در او نگاه کرد او همیشه چک کردن او به تنظیم و یا تحسین. هر چند او سعی نمی. او واقعا سعی کردم به نوبه خود به نوع کاری که گفت: "نشستن راست" و یا "ترک موهای خود را به تنهایی."
"پس از آن."
او در نگاه آینه و دیدم تنها کنار سر خود را. او درشت بود تیره از طریق زمستان. در یک یا دو سال آن خواهد بود به طور کامل قهوه ای است.
"من فقط نفرت بسکتبال."
"شما؟"
"من واقعا انجام دهد."
به تازگی او با استفاده از کلمه "گی" به عنوان یک توهین. "این طوری می گی" او می گفت در شام و خواهر کوچک خود را از دست رفته به ضرب و شتم.
"البته شما مانند بسکتبال," او گفت: گرمی. که دروغ است.
او جواب نداد.
"آیا بری مک اینتایر بسکتبال بازی؟"
در آینه او را دیدم دست خود را حرکت به سمت چهره پنهان خود را.
"ترک خود بینی به تنهایی!" او گفت:.
آن را سخت نیست. آنها تا به طور موقت زیبا و فرزندان او. آنها خیلی کامل و سپس آنها کامل نیست. او آنها را دوست داشت بیش از حد به آنها اجازه بود.
او در راند در حالی که او به تماشای دوبلین حومه شهر: بهار درختان semidetached, خانه, همراه, پیر شهروند پیاده روی سگ خود را. برنامه تلفن او را یک آشنا خیابان آن ناآشنا مسیر او نمی توانست شناخته شده برای خودش. بن دوست بود به نام آوا و او جدید بود. او زندگی می کردند در سنت کلر هلال احمر بود که در جایی در نزدیکی بزرگراه ظاهرا. اما آنها را نه بزرگراه; آنها در زمان یک شبکه کوچک خیابان که برخی از او به پایین رانده شده قبل از این بود که راه به باغ مرکز بود که راه به groomer سگ را—بدون دانستن است که شما می توانید عبور از یکی به دیگری اگر شما در جای مناسب.
"شما نه?" بن گفت: سپس او متوقف شده است.
اگر شما اجازه نمی دهد بن می دانم که شما گوش دادن او حاضر به ادامه.
"چه ؟" او گفت: در نهایت.
و اکنون که او می دانست که او تا به حال به او توجه کامل او گفت:, "آیا شما به جای نوشیدن یک فنجان گدازه یا غرق در گدازه دریاچه؟"
"اوه مسیح است."
"شما نه?"
"نه این دوباره."
"کدام؟"
"شما نمی توانید نوشیدنی گدازه."
"بله, شما می توانید."
"در یک جام؟"
"سنگ جام است."
"من به این دریاچه است."
"آیا شما به جای سقوط یک سقف یا یک درخت سقوط بر روی سر خود را؟"
او با وسواس انتخاب به خصوص آنهایی که غیر ممکن است.
"نه. من و نه هیچ یک از کسانی که همه چیز اتفاق افتاده است به من."
"آیا شما به جای سقوط یک سقف" او اصرار داشت "و یا یک درخت سقوط بر روی سر خود را؟"
شاید او با وسواس مرگ خود را. وجود دارد بدون خارج شدن از آن, یک راه یا دیگری.
"سقف" او گفت:.
"O. K."
"چه در مورد شما؟"
"Yeah, سقف," او اعتراف کرد.
"نه بهترین خود را," او گفت:.
او متوقف شد در زمان این چالش است.
"آیا شما به جای نیش زده بود به مرگ توسط آتش مورچه ها و یا صحافی توسط انگشتان خود را از یک جرثقیل بزرگ تا سر خود را پشت سر هم؟"
"دوست داشتنی!"
او را به رفتن نگه دارید تا زمانی که او به طور کامل گیر کرده است.
"جرثقیل لطفا."
"آیا شما به جای غرق در تاریکی می شود و یا خفه در تاریکی؟"
او را به رفتن نگه دارید تا زمانی که او در واقع مرده است.
"به طور جدی؟"
"یک دریاچه پر از مارماهی."
"واقعا نمی. مطلقا نه. من نمی خواهد نه."
او گرفته شده بود به عنوان او سوار توسط حافظه از یک شب شنا بسیاری از سال قبل از بن متولد شد. آن را در یک دریاچه در ایرلندی حومه; یک باند از آنها را به آینده را از میخانه بدون ماه بدون رابطه جنسی در یک حدس می زنم—نه که صبح یا شب قبل از زمانی که آنها قرار بود به تعطیلات خود را-کلبه جنسی—و او کشیده و لباس او را تا بیش از سر خود را به عنوان او ساخته شده راه خود را در تاریکی به سمت دریاچه. البته وجود یک مرد در این گروه بود که در واقع مرد او از دیدن در زمان او بود و برخی دیگر ممنوع ، و نه از این مردان بعدها تبدیل به پدر از پسر در حال حاضر نشسته در صندلی عقب. در خلوت جنگل در وسط شب بود, طعنه زدن به هر دو آنها را—هر دو را انجام دهد. تمام آن مدت زمان طولانی پیش.
لباس کتانی آبی تغییر سست و عملی او احتمالا کاملا فانتزی و غیر عملی در آن روز قبل از تقویت کننده صندلی و کودکان با sleepovers و گوشی هایی که به شما گفته که راه به نوبه خود. بدن او همچنین ظریف چیزی که در آن زمان اگر تنها او تا به حال شناخته شده آن است. و او مست بود به طوری که مسیر را به کمی مرور شد به patchily به یاد تجربه او در آن زمان نیز تکه تکه هر چند آن را آهسته و پاک زمانی که او کاهش یافته است لباس او را بر روی هنوز گرم چوب و نگاه کردن بیش از آب است. وجود دارد چمن غلات در ابریشم از آن است که تبدیل به لک های قهوه ای و حتی در نور روز. در حال حاضر در نیمه شب آن تیره تر از شما می توانید تصور کنید به طوری که آن را مانند یک حس ششم احساس فضای باز در مقابل او. هنگامی که او نگاه او را دیدم سیاهی سوسو زدن مانند نفت است. او نشسته در اسکله لبه به unclip فانتزی, پستان بند شانه ای بالا انداخت و آن را خاموش. صدای یک مرد گفتن او را به متوقف شود. مرد دیگری گفت: هیچ چیز. صدای یک زن گفت: "هیچ, واقعا, Michelle." و او در. او تحت فشار قرار دادند از چوبی لب به او کاهش یافته است به آن را بلعیده بود در صدای آب که تبدیل به یک مایع سکوت, پس از آن او تلاش می کرد تا جایی که هوا آغاز شد. آب سیاه به هوا.