زمانی که من به خانه از محل کار هر شب من خوش آمد می گوید من با یک بطری ایزوپروپیل الکل. نگه داشتن من در طول بازو او اسپری را با یک راه حل است. سپس حذف کنم کار من لباس ها و پرتاب آنها را در گنجه. من اسکراب دست در سینک برای بیست ثانیه با صابون. من غرغره یک فنجان یکبار مصرف را به ارزش از آب نمک گرم در تلاش برای فکر می کنم از عوامل بیماری زا که ممکن است طولانی در لوزه ها و گلو من. من نمی دانم که آیا غرغره موثر است یا placebic اما من آن را انجام دهد به هر حال. در حالی که من گام به scalding دوش شوهر من اسپری کیف من, کلید, سازمان دیده بان تلفن فلاسک و حلقه عروسی. حرکات عاشقانه در این زمان تمام فرم ها.
من یک دکتر یا پرستار; من یک رمان نویس و خلاق-استاد نوشتن که پدر و مادر خود را در یک فروشگاه مواد غذایی در شهر نیویورک است. در طول دو ماه گذشته من رفته به فصل تابستان است که من در حال رشد بود—صندوق داری, اماتور, مواد غذایی تهیه قفسه—و ناخواسته تبدیل به یک خط مقدم "ضروری کارگر" در طول Covid-19 بیماری همه گیر.
ما mom-and-pop, فروشگاه است که در یک مجتمع مسکونی بخشی از بروکلین سرویس کامل سوپر مارکت با یک گروه گوشت و دلی. هنگامی که پدر و مادر من شروع کسب و کار تقریبا چهل سال پیش, محله بود و یقه آبی در نزدیکی پروژه های مسکن است. این پروژه ها باقی می ماند اما مانند خیلی از بروکلین کل منطقه است gentrified فوق العاده است. کیسه های گویا, اسپانیایی, برنج نستله در کنار Manischewitz نان فطیر غذا و رایگان-محدوده آلی مرغ-استخوان براث. مشتریان با پرداخت همه چیز را از مواد غذایی به اب و هوای صد اسکناس دلار به اپل پرداخت.
در روزی که coronavirus اعلام شد همه گیر جهانی, من یک نویسنده-در-اقامت در کوه, ادیت وارتون در Berkshires. (زمانی که وارتون مورد نوشت: اجتماعی, فاصله یک قرن پیش—فقیر کنتس Olenska!—من به سختی فکر می کنم ما در حال حاضر واقعیت این است که آنچه او در ذهن داشت.) قبل از ترک برای من اقامت اصلی من ترس از coronavirus شده بود حملات نژادپرستانه که من دوستان, خانواده, و من به عنوان آسیایی-آمریکایی است. در اوایل ماه مارس یک مرد در حال فریاد زد: "مرگ شخص ساده و معصوم!" من به عنوان من فرود به مترو. در غیر عمدی شبه قرنطینه در ماساچوست من بی اعتنا به نیازهای در خانه. پدر من به من اطمینان که همه چیز خوب بود و من باید پایان اقامت من. بازدید از این امن حذف نیویورک پناهگاه در محل منظور به نظر می رسید به یک Insta-تاری از funfetti-کیک صبحانه, پشت, حیاط, کباب کردن ممنوع و قبل و بعد از عکس از خمیر ترش نان استارت.
بر روی درایو بازگشت به نیویورک staticky اخبار ایستگاه آمد به crisper تمرکز. در دو هفته دور جهان را تغییر داده بود. فرماندار اندرو کومو شد محدود کردن همه غیر ضروری کسب و کار و التماس هر کس به در خانه بمانند. تحت دولت جدید سفارش فروشگاه های مواد غذایی تلقی می شد یکی از چند ضروری کسب و کار مجاز به باز باقی می ماند. محله ما خواهد ما بستگی دارد—من فکر می کنم من می توانم بگویم این را بدون اغراق—برای زنده ماندن.
روز بعد من به کار می رفت. پدر من است در معرض خطر: او در اواسط دهه هفتاد و تقریبا درگذشت غیر قابل تشخیص بیماری لایم چند سال پیش. او با اکراه تغییر مکان با من. فروشگاه ما خواهد بود شلوغ تر از همیشه است. پس از یک متغیر شب از خواب من مجموعه ای کتری به جوش و ظهور دو هزار میلی گرم ویتامین C و دعا که بطری را آخرین ما را از طریق با این حال زمانی که این بحران خواهد رفت. بهار بود و شکستن در نیویورک اما من قرار داده و در طولانی جانز و شلوار جین و undershirt تی شرت ژاکت پشمی, روسری ژاکت پشم گوسفند وجانوران دیگر و زانو کت پشمی: این مدرسه در فروشگاه. من سعی کردم برای فراموش کردن ادبیات است که من می خواهم در جایی خوانده در مورد ویروس های بیماری زا و پر رونق در سرد و خشک فضاهای. فروشگاه ما بسیار سرد و بسیار خشک محل. من دم کردن یک چای زنجبیل تازه, چوب دارچین, قاچ لیمو و عسل و پر من فلاسک. سپس من رنگ و لعاب من در حال اجرا کفش راه می رفت و چهل دقیقه به فروشگاه. آن را سریع تر خواهد بود به مترو اما ریسک به عنوان به خوبی.
من اولین روز بازگشت دلهره آور بود. مواد غذایی کار بسیار متفاوت از "دست نرم" کار من رشد عادت کرده اند به عنوان یک نویسنده و استاد. تحویل کامیون دیر رسیدم و با آیتم های از دست رفته. مشتریان خواسته شده بدون نمک بادام (راهرو 7) زغال چوب و مایع سبکتر (چگونه من غبطه می خوردند کباب را!), و تعدیل قیمت روز کشمش سبوس چرا که آنها فراموش کردند که خود را اسکن باشگاه کارت در طول پرداخت و فقط متوجه شدم پس از آنها به خانه که آنها دریافت نمی شود هفته قیمت فروش (یک دلار و یک جعبه). ثبت پول نقد مسدود در زمان به دلیل تمام مواد ضد عفونی کننده ما به طور مستمر به پاک کردن آنها را با. برخی از استرس از روز ذاتی به خرده فروشی -- آن را هزینه انجام کسب و کار -- اما در حال حاضر همه چیز ساخته شده بود بیشتر مملو توجه به کوروناویروس.
Brooklynites درست به کلیشه ها نزدیک هستند از سخن گفتن. مردم آمدند پرواز در من تکان دادن بخشنامه ها و رسید و به احتمال زیاد قطرات تف. من حمایت کردن برای قرار دادن فاصله بین ما با فرض این نکته که هر کس حال کردم این یادداشت. اما برخی از نگهداری نقشه کشی نزدیک تر تا زمانی که در نهایت من را دست من را به زور به فضا است. توسط به نظر می رسد بر روی چهره خود اعمال بخوانید نه به عنوان اجتماعی فاصله اما به عنوان شخصی بی حرمتی. آن روز من در یک فضای محدود به حداقل یک هزار نفر از مشتریان که من هر روز از سال. مردم را به خوردن.
ریتم فروشگاه مواد غذایی هستند نامنظم: یک جلسه از کندی خواهد به طور ناگهانی مربوط توسط یک سریع سریع سریع افزایش مشتریان مانند بی امان جاز ریف. به عنوان به زودی به عنوان یک کارمند اختصاص داده شده است برای نظارت بر جریان ترافیک—لوکس حالا که هر لحظه یدکی به خود اختصاص داده است به افزایش تلاش های ضد عفونی و تهیه لخت قفسه—آنها کشیده دور به کمک به مشتریان پیدا کردن آرد و کل سیستم را تجزیه می کند. در اولین هفته ای که پشت یکی از کارکنان ما قرار داده تا یک دست نوشته sign: "مشتریان بدون معاشرت خرید اقلام خود را به خانه ما در حال تلاش ما بهترین." به عنوان من بود چراغ دستی من متوجه مردم smirking و گرفتن عکس از ثبت نام با تلفن های خود را مانند آن بود که برخی از جالب شوخی است. من در زمان ثبت نام کردن.
در اوایل برخی از ما پاره وقت تحویلدار ترک. آنها و خانواده هایشان فکر نمی کنم که کار به ارزش خطر است. اما بسیاری از کارکنان ما باقی می ماند unfazed با وجود این بحران—که وجود دارد این است که زمان زیادی به ساکن. هر روز کسب و کار به عنوان معمول به خصوص برای کسانی که با ما فروشگاه آنجایی که من بچه بودم. این دیرین کارکنان دارای اب و هوای آن همه: کولاک خاموشی 9/11, رکود بزرگ, طوفان شنی. این واقعیت باقی می ماند: آیا قفسه برای انبار و سفارشات به محل و به مشتریان خدمت می کنند. اکثر همه ما مردم رنگ; ترین همه ما مهاجران یا فرزندان مهاجران. هر روز ما به برقراری ارتباط در یک آشفته بازار از زبان انگلیسی و کره ای و اسپانیایی مانند زمانی که یکی از ما کارگران مکزیکی می گوید:"Bap mukja!," که کره ای برای "را بخورید!," هنگامی که او را برای رفتن به ناهار یا زمانی که بچه ها تحویل من و ارز regalitos ("هدیه کوچک") خالی از چرخ دستی های خرید برای قرار دادن دور. هیچ یک از ما کاملا مسلط در یکی دیگر از زبان مادری اما هنوز هم ما سعی می کنیم به سنگ فرش با هم معنی با تعداد انگشت شماری از کلمات است که ما نمی دانیم. یا شاید من اشتباه است—شاید این کمی نور دل لحظات یک راه برای فراموش کردن است که ما در حال قرار دادن خودمان در معرض خطر هر روز هنگامی که ما نشان می دهد تا به کار است.