هدف از یک خانه

برای من این همه گیر تسکین بود از نژاد های مرتبط با استرس در مدرسه. سپس جورج فلوید کشته شد.تصویر توسط Cindy Ech

توسط NEWS-SINGLE در 5 تیر 1399
A teenage girl hiding her face in front of a laptop.
برای من این همه گیر تسکین بود از نژاد های مرتبط با استرس در مدرسه. سپس جورج فلوید کشته شد.تصویر توسط Cindy Echevarria

دوست من موریس برگر, نویسنده, هنر, متصدی و اجتماعی-عدالت مدافع درگذشت در اولین مرحله از این بیماری همه گیر فقط به عنوان stay-at-home سفارشات گسترش مثل ویروس خود را در سراسر ایالات متحده است. من در حال حاضر در یک مبارزه فعال—و نه کاملا یک نبرد از دست دادن اما قطعا برنده یکی با ترس و اضطراب است. موریس مرگ من زدم. من به تاریکی مثل یک داروی خواب با سایه کشیده شده است. "من هیچ مبارزه در من," من گفت: شوهر من وقتی که من بیدار می شد و راست موجب ترس او نیم به مرگ است.

یک روز صبح وقتی که من در تلاش بود برای احضار خواهد شد به ظهور و دیدار روز در برخی از مد من همزمان مشغول کار بر روی یک تصویر که بوده است عمل کشیدن در من. در اوایل COVID-19 بحران, من تا به حال شروع به نوشتن یک مقاله است که من در نظر گرفته شده به عنوان یک نوع ادای احترام به غیرضروری ، من در جریان قبل از موریس درگذشت و عبارات و حتی جملات آمدن و اتصالات با هم در یکی از آن نادر نخست لحظاتی که همه چیز کار می کند.

چیزی به من منجر به یک تصویر است که صبح که من غیر روحانی در کنار من رو به دیوار. من به یاد یک لحظه از قبل دنیوی از برخورد با یک barista در کافی شاپ مورد علاقه تفکر از ارزش خود را, ن توسط من در زمان. من در به خاطر سپردن دریافت یک فنجان قهوه از این غریبه, خالکوبی, با نشاط, با موهای تیره bespectacled جوان سفید ، این بود که خیلی گرم مارس روز زن جوان و من به نظر می رسید volleying تشویق خوب عقب و جلو فقط به خاطر اینکه ما احساس آن را دوست دارم. انگشتان خود را لمس به عنوان او ارائه شده با قهوه. آنها را لمس دوباره زمانی که ما معامله نقدی سکه (چگونه پول کثیف است, جدید دیگری آگاهی). در آن لحظه با barista من فکر لذت بردن من هر یکشنبه در عشای ربانی به دنبال به چشم جام حامل معمولا یک قرائت سنتی عبارات ما هر دو تدریس مدتها پیش به ارز در آن مقدس لحظه. من می خواستم برای گرفتن آنچه که هر دو از آن لحظات احساس می کردم پشت در قبل از. مودب و صمیمی من فکر می کردم. امن است. حقوقی, مناقصه.

عبارت rumbled از طریق من به طور پیوسته به دست آوردن نیروی suffusing من با نور است. حقوقی, مناقصه. شاید این Maurice رسیدن به من به من گفتن برای دریافت و ارسال. و من تا وارد در بزرگ چوبی میز و نشستم به تنظیم و ببینید که تا چه حد این عبارت را به من.

Ahmaud Arbery شد داغستان در فوریه 23. موریس درگذشت و یک ماه بعد.

من نمی دانم در مورد Arbery مرگ تا زمانی که ممکن است زمانی که بسیاری از جهان تحت درمان قرار گرفت به تصویری از قتل او. من مشغول به کار بود. اما Ahmaud Arbery مرده بود. من آگاه بود و آن را در شیوه ای که من باور دارم که بسیاری از مردم سیاه و سفید زندگی می کنند که در این کشور آگاه هستند از چنین رویدادی است. من را روانی یادداشت—که دولت ؟ کدام شهر ؟ کدام جاده ؟ که گوشه?—خوشهچین همه این اطلاعات در حالی که دانستن که هیچ جا واقعا امن است. خطر بهار می تواند در هر لحظه.

نسل از نویسندگان در توصیف این تجربه است. W. E. B. Du Bois به نام آن دو آگاهی روانی نا هنجاری های ناشی از زندگی در هر دو سیاه و انسانی در جهان است. شاید ما فقط شروع به درک هزینه زندگی با چنین موسیقی متن فیلم در پشت ذهن خود را به خودداری از مرگ است.

من در تلاش برای نگه داشتن همه چیز تحت کنترل در داخل دیوار که من را احاطه کرده.

زمانی که من دوقلو دختر مدرسه رفت و از راه دور وجود دارد برخی از کمک در داشتن آنها را در خانه تمام وقت. آنها چهارده اخیر فارغ التحصیلان کلاس هشتم. متولد در اتیوپی آنها شد و شهروندان آمریکایی زمانی که ما به تصویب رسید و آنها را به عنوان نوزادان. مدرسه سخت بود برای هر دو دختران من. اجازه دهید فقط می گویند که آنها پدید آمده از این سال با یک مشتاق قدردانی از این راه است که نژادپرستی با این نسخهها کار در ظریف (و نه چندان ظریف) راه در جوامع لیبرال.

بیش از سه سال گذشته من یکی از کسانی که پدر و مادر. من تا به حال زمان و منابع به استقلال در کار من برای دیدار با معلمان و مدیران وقتی که دختر من و من توافق کردیم که این جلسات لازم بودند. سابقه و هدف من به عنوان یک دانشگاهی و یک کودک از حرفه ای باعث می شود من پررنگ وقتی که می آید به بسیاری برخورد با چهره های قدرت به ویژه در مدرسه, بنابراین من بود و نه مرعوب زمانی که من مجبور به دخالت در فرزندان من از طرف در موارد متعدد. این چیزی بود که من را برای من و برادران من برای برخی از دلایل همان چهل سال پیش در به آرامی desegregating جنوبی. سر من را تکان داد ظالمانه زمانی که من با اشاره به پایدار شباهت بین تجارب ما اما ما soldiered به عنوان سیاه و سفید مردم است و من خوشحالم که برای درس پشتکار و ارزش نهادن به خود بدون توجه به آنچه دیگران (مردم سفید) فکر درس که مادرم به من داد که من در حال حاضر می تواند انتقال به فرزندان من است.

من می توانم ببینم یک تفاوت قابل توجه در دختران " رفتار پس از چند هفته اول در خانه است. من خواندن یک مقاله در مورد چگونه دیگر سیاه و کودکان بودند پر رونق در آموزش از راه دور نه نیاز به مقابله با نژاد های مربوط به مبارزات که آنها تحمل در مدرسه است. من فکر کردم این اعمال ، بنابراین وجود دارد برخی از مرتب کردن بر اساس از پوشش نقره ای, بعد از همه.

"هدف از یک خانه است که به نگه داشتن جهان خارج کردن" ما پیمانکار به ما گفت که ما نقل مکان کرد و به خانه ما سه سال پیش. اگر نیست آن را برای نیاز به پیاده روی سگ من, من صرف بیشتر از هر روز داخل نه تنها به دلیل مستند. سه سال و من هنوز هم به طور مداوم آگاه از تیره پوست در این مرفه عمدتا سفید محله, حتی اگر بسیاری از همسایه ها شده اند چیزی جز ظاهر استقبال به من و خانواده ام. زمانی که من نوشت: در رسانه های اجتماعی در مورد زندگی و کار به عنوان یک فرد سیاه و سفید در فضای سفید به خصوص در طول مستند و بین المللی قیام علیه نژادپرستی و خشونت پلیس و همسایه من به سختی می دانم که دوست game, این پست ابراز شفقت و متعهد یک آگاهی جدید.

زمانی که من راه رفتن سگ من این روزها من اغلب به تنهایی در جاده ها از محله من. من آن را دوست دارم که در راه است. من قادر به راه رفتن بدون ماسک رایگان از ترس از سرایت. و من تعجب می کنم که در مورد همسایگان خود ابراز احساساتی خوش آمدید. از پشت این درهای بسته و بسته ویندوز می توانید آنها را ببینید من در حال حاضر ؟

من خوشحال می شود قادر به نگه داشتن امن کودکان از بیشتر تضعیف روحیه تجارب در مدرسه. هنوز خاطرات رخنه کرد ، این بود که اگر نه نیاز به مقابله با آن, در, روز به روز, دختران من بودند ناگهان رایگان به تجربه زخم های خود را در یک راه برای اولین بار. سه سال از یکی از تعداد بسیار کمی از سیاه و سفید کودکان در کلاس های درس را ترک کرده بود ایزابلا احساس هر دو بیش از حد مرئی و نامرئی نامطلوب و بیگانه تجربه بسیاری از مردم سیاه و سفید به خوبی می دانم. در حال حاضر که او در خانه با پدر و مادر او به من گفت حتی او را راهنمایی مشاور خوب آرزوها احساس مانند یک نفوذ. از من خواسته ایزابلا معلمان به ترک او بود. برای Giulia, من مرتب ترمیمی-عدالت جلسه با یک معلم است که بعد از آموزش و پرورش تا به حال اذعان کرد راه هایی که در آن او تا به حال آزار او. هنگامی که دانش آموزان سرگرم کننده ساخته شده از موی او سرزنش او. هنگامی که یک گروه از پسران تمسخر او را برای پوشیدن یک تی شرت که به عنوان خوانده شده "آینده زن" او احساس کردند که او معلم بود نه به طور موثر ایستادن برای او. Giulia در حال رونق در وجود او در حال ظهور به عنوان یک رهبر و هدایت بحث در کلاس درس خود را در مورد نژاد پرستی و تبعیض جنسی.

دختران من مبتلا به پژواک خود را سه سال در مدرسه. روز خود را داخل شد و هنوز هم صلح آمیز; خاطرات بودند پویا و زنده است. ارتباطات به عنوان یک راه برای درمان چیزی بود که من معتقد بودم در چیزی است که من می دانستم که من نیاز به مدل اگر من می خواستم آنها را به این باور در آن بیش از حد. ارتباط انسانی ، ساخت معنا از درد و رنج. شکستن موانع و اصرار بر انسانیت مشترک از طریق حقیقت گفتن.

و پس از آن جورج فلوید درگذشت و جهان شد, یک بار دیگر, دعوت به تماشای نابودی یک انسان است. این ویدئو ساخته شده بود توسط یک نوجوان شجاع-سن ، آن را یک پیروزی اساسی عمل می کنند و یکی که به احتمال زیاد هزینه او را برای بقیه زندگی خود را.

من می دانستم که وجود دارد ، من خوشحالم که وجود دارد ، من نیست و هرگز تماشای یک ویدئو از هر کسی قتل است. ما همه مدیون شجاع شاهدان در میان ما. هنوز هیچ کس باید قادر به تماشای جورج فلوید می میرند مگر کسانی که او را دوست داشت و خدا.

برای اطلاع از قتل به می دانم که از تمام قتل بدانید که بیش از وجود دارد شما حتی می دانم که در مورد (بسیاری از پنهان نگه داشته بنابراین بسیاری از انسان ها ناپدید شد) به احساس آنها را به اجازه دهید آنها را در. و پس از آن نیاز به محافظت از کودکان نه تنها خود را به خاطر اما به خاطر خانواده خود را در اتیوپی که سپرده آنها به ما. برای حفظ بدی از جهان خارج و پرورش خوبی در داخل این دیوار تزئین شده با یک گالری از تصاویر به منظور حمایت و تقویت خانواده ما پیوند. برای آموزش دختران من شفقت. به الگویی برای جامعه من به نمایندگی از مردم به افتخار اجداد من. شاخک های ایمان و وظیفه: دو طرف افسار.

یکی از قدیمی ترین دوستان من به نام من فقط قبل از برنامه ریزی تلفن نشست. صفحه نمایش روشن با نام او—نه او داده می شود اما یکی از نام حیوان خانگی ، من تحت فشار یک دکمه و ما ناگهان چهره به چهره هر چند صدها مایل از هم جدا. ما در هر نگاه و آهی کشید در جهان است. ما بیش از سی و پنج سال به یک رابطه صمیمی است که سرشار از انواع مختصر. او با اشاره داشتن به تماشای یک ویدیو. "نه قتل تصویری" به من گفت: با اشاره به فیلم از مرگ جورج فلوید. ما به اندازه کافی نزدیک او می دانست آنچه که من به معنای. من برروی آن بکشید یادداشت های من مورد نیاز برای جلسه من چشم منحرف را از روی صفحه نمایش.

او هنوز هم یخ زده نه قطعی بلکه حقیقت او می دانست که من نمی خواهم برای شنیدن. من می توانم آن را احساس کنید. من متوقف ورق زدن و نگاه کردن. "بله," او گفت:. او سفید است.

یک زمان از وحشت و ترس و غم و اندوه flamed تا بازوی من و به دست شد که برگزاری گوشی من.

"چگونه می تواند شما را?"

من فکر کردم از این دختر که در زمان این ویدئو. من فکر کردم از من و تمام من در تلاش بود برای محافظت از آنها را از.

"من فکر می کنم من فقط مورد نیاز است . . . برای دیدن" او گفت:.

"هیچ" به من گفت: نگران از توجه داشته باشید از ترور در صدای خود را.

هیچ من گفت دختران من. "شما ممکن است تماشای آن فیلم. این خوب نیست برای روح خود را."

من را تکان داد در نوجوان خود را در سن چهره در یک کلیشه حرکت از بالا به پایین پدر و مادر که در غیر این صورت تعداد به عنوان یک شوخی در میان ما. آنها به توافق رسیدند. هنوز هم آن را صرفا یک عمل تمرد که دختر من ایزابلا در نهایت هر دو فیلم را تماشا زمانی که آنها به نظر می رسد در رسانه اجتماعی خوراک. من از او پرسیدم که چه حسی به مردان می میرند. جورج فلوید تصویری غمگین ، "من فکر Nonni," او گفت: با اشاره به ایتالیایی مادر بزرگ. "هنگامی که او درگذشت او بود احاطه شده توسط مردم که او را دوست داشت. جورج فلوید تا به حال هیچ کس." آن را مانند اگر او نمی تماشای آن او خواهد بود اجازه او مرگ به تنهایی بیش از همه دوباره, او گفت:.

این Ahmaud Arbery تصویری وحشت زده او. زمانی که او گریه بدن او را تکان داد.

"من نمی خواهم به لمس" ایزابلا را دوست دارد به من یادآوری می کنند. عدم تمایل به لمس توسط مادرش یک بخش ضروری از نوجوانان در سن شخصیت من شده اند به تماشای او شکل در طول چند سال گذشته. کتاب درسی. آن را amuses من و این درد مرا. من او را از دست بدن. اما من می دانستم که در تلاش برای در آغوش گرفتن او در آن لحظه فقط آن را بدتر می کند.

من دیدم که شانه های او میلرزد و ترور سفر هر چند او قاب باریک مانند برق است. من آنجا ایستاده بود کمتر از ده فوت دور دست من را در آغوش گرفت جلوی من.

او می خواست ،

ما برگزار ترمیمی-عدالت جلسه برای Giulia بیش از زوم. او گفت: چندین بار در طول جلسه اعتراف احساسات خود را به معلم او بود که اجازه داده او را به طعنه و harangued در لحظات او در حال حاضر به عنوان توصیف نژادپرستانه و misogynistic. او اعتراف کرد خود را جهل و عذرخواهی صمیمانه برای آسیب او ایجاد می شود. من می توانید ببینید حتی از طریق یک صفحه نمایش, چگونه دختر من درد وارد شده او را اصلاح او تحصیل او. این اتفاق افتاد چرا که او اجازه دهید آن را داشته باشد. اما به عنوان کوچک به عنوان او احساس باید در طول جلسه او هنوز هم تا به حال تمام قدرت. او را به نشان می دهد تا برای Giulia به زخم التیام یابد. و نشان می دهد او.

اولین بار دختر من خراب شد من رسیده دست من به سکته مغزی بازوی او. نشسته بودیم کنار در میز من شانه های ما کمتر از پنج اینچ از هم جدا. او شانه ای بالا انداخت من به شدت. "من متاسفم برای babying شما" من نوشت: او را بر روی یک تکه کاغذ. او کاهش یافته است چشم او لحظه ای از صفحه نمایش به آن را بخوانید. "آن را O. K.," او نوشت.

برای بقیه از جلسه من را تجسم نشسته بر دست من در حالی که Giulia گریه و گریه و معلم او را تماشا می کردند اشک در چشم خود. او با قرار دادن سر خود را پایین و sobbed; در حالی که سرش پایین بود معلم او به سرعت و با احتیاط پاک و دور از اشک خود را. من لمس شد عزم خود را به نشان می دهد از غم و اندوه خود را. هر کس که در فضای واقعی و مجازی کوچک و گسترده ما ترینیتی ایالات طریق Giulia بدبختی بود شکسته و سپس دوباره بازسازی شد و سپس دوباره شکسته.

دختر من او را برداشته و در صفحه توصیف قسمت های که صورت گرفت در کلاس درس شهادت است که صدمه دیده است او را بیش از همه دوباره. او را انتخاب کرد به صحبت می کنند به جای اینکه سکوت.

ما در داخل همه ما شوهر من, دختران من. ما یک تیم 24/7. سوار و یا می میرند. ما ملزم نه با خون و یا حتی یک مشترک گذشته, نام, هویت نژادی یا کشور مبدا. ما متصل می شوند از طریق اصطلاح طنز و حساسیت. ما سگ مورد علاقه که می شود ما را به جهان و سپس ما به ارمغان می آورد به عقب در داخل. با مواد غذایی است. توسط بحث: جوک داخل در حال اجرا بحث و مشترک در زبان خود را.

دختران من در حال رشد مانند گلخانه گل. آنها خیره در بدن خود را در آینه. آنها چهره خود را در داخل خانه در خانه ما است که من به طور مداوم در تلاش برای ضد عفونی. من سرقت نگاهها در آنها را به عنوان آنها را به تماشای خود در آینه در اتاق خواب من. من کاملا نشستن هنوز هم روی تخت آرام با تحسین و اشتیاق. من می دانم که اگر من می گویم هر چیزی من را شکستن طلسم ما سکوت توافقنامه است. آنها نیاز به نزدیک من; آنها نیاز به عمل به عنوان اگر آنها نمی خواهند چیزی برای انجام با من. "دختران ما شده اند و تمرین های اجتماعی فاصله با ما در حالی که برای" من و شوهرم شوخی است.

من آنها را از دست ندهید. آنها به ندرت بیش از بیست فوت دور. زمانی که من به یک حرکت متفاوت طبقه در خانه ما آنها اغلب حرکت به همان طبقه در یک اتاق های مختلف خارج از دید.

وجود لحظات طولانی در مکالمه بین Giulia و معلم او هنگامی که او نمی تواند به او نگاه کنید. او می تواند تنها در نگاه من و او که لمس او rebuffs. اما من می دانستم که من تغذیه او را که او به دنبال من برای برخی از نوع تغذیه است که باید در حفظ چهره من هنوز و باز خود آینه او پورت او نور است. من می دانستم که این در استخوان من در سراسر بدن من. من نگه داشته و دست من به خودم و تغذیه او. شوهر من که سفید بود که در حال حاضر به عنوان همیشه اما احساس من این بود که یک مادر سیاه و سفید ،

"این عادلانه نیست" Giulia گفت: به من خیره.

"این منصفانه نیست" من تکرار برگزاری زل زل نگاه کردن.

این تنها زمانی بود که او به آنچه که مورد نیاز از چشم من که او برگشت به او نگاه معلم در چهره تصاویر خود را صرف اینچ از هم جدا.

خانه من است محکم برای بیشتر قسمت ها. من از بیشتر بازسازی ساخت آن را بهتر و قوی تر و امن تر و زیبا تر, برای کودکان, برای تیم من. اما من می توانم آنها را امن نگه دارید. من می توانم نگه داشتن جهان خارج است. تمام تلاش من در حال نقض توسط گوشی و صفحه نمایش و حقیقت از زندگی آمریکایی خود را. چند روز پس از او به من گفت که او به تماشای قتل ایزابلا به من نشان داد که یک تصویری از یک دختر سیاه و سفید با نوارهای و عمیق پوست قهوه ای درست مثل او گفتن پدر خود را که او ممکن است کشته شود برای رنگ پوست خود را. "من متاسفم" پدرش می گوید: او را به اسلحه خود را.

"دیدن ؟" دختر من گفت. "او نمی توانستم بگویم." او نگه داشته صفحه نمایش رو به من جسارت من به تناقض دختر یا پدر.

"بله" گفتم.

همه من می توانم فکر می کنم بود و خوش شانس ، حداقل دختر خود را اجازه می دهد تا او را نگه دارید.

"چگونه من انجام, مامان?" Giulia خواست بی سر و صدا پس از جلسه با معلم او.

"شما بزرگ" من به او گفت.

"آنچه من انجام دهید؟" خیلی بی سر و صدا او نفس کلمات بیش از آنها صحبت کرد.

"شما حقیقت رو گفتم. شما نمی دروغ است. شما نمی تظاهر آن تجربه نیست شما زحمت" به من گفت. "که در راه است ؟ این نوع نهفته است ؟ آنها شما را بکشند."

من هنوز هم می خواهید برای نوشتن یک مقاله در مورد صمیمیت یک غریبه را لمس کنید. آرام جشن زندگی نه مرگ نه هنوز. یک داستان در مورد معنی دار انسان معاملات وجود ندارد و از خشونت پر تنها با عشق است. عشق از خود از دیگر از زندگی است. حقوقی, مناقصه.



tinyurlbitlyis.gdu.nuclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب