Barbara Ehrenreich متولد شد و در بوت-سیلور باو, مونتانا که در آن خانواده زندگی کرده بود برای نسل در سال 1941. بیشتر از نر اجداد از دست انگشت کار در نزدیکی معادن مس. اما پدر او با حضور در مدرسه شب و سپس برنده یک بورس تحصیلی به دانشگاه کارنگی ملون; خانواده اش نقل مکان کرد به پیتسبورگ و رز به طبقه متوسط است. Ehrenreich مطالعه فیزیک در دانشگاه, یک دکترای زیست شناسی سلولی و در اواخر دهه شصت در کنار همسرش در زمان جان Ehrenreich او درگیر در مراقبت های بهداشتی سازماندهی و ضد جنگ فعالیت.
در دهه های پس از, Ehrenreich سعی شده است که به عنوان یک نویسنده و فعال اجتماعی برای ایجاد یک پل بین کارگر و طبقات متوسط. او به چاپ دو کتاب یکی در شیمی و یک شرکت نوشته شده با شوهرش در مورد اعتراضی دانشجویان در سال 1969 آغاز شده و جذب مخاطبان گسترده ای در نوزده-دهه هفتاد زمانی که او شروع به نوشتن برای نفوذ فمینیستی مجله Ms. او در حال حاضر منتشر شده بیش از بیست کتاب از جمله 2001 پرفروش "نیکل و Dimed" در مورد روزانه indignities با دستمزد کم کار می کنند و "علل طبیعی" یک سال 2018 polemic در مورد سلامتی صنعت و توهم کنترل. او آخرین "من تا به حال شناخته شده است: جمع آوری مقالات" است که به ارمغان می آورد با هم کار از کار گذشته چهار دهه, بررسی, سلامت, اقتصاد, فمینیسم "بورژوا اشتباهات" خدا علم و شادی است.
من به تازگی بازدید Ehrenreich در خانه در پنجم-طبقه محل سکونت در خارج از واشنگتن مانند او جایی بود که هیچ و بی معنی اما استقبال. وجود مجلات در سمت میز و قفسه های انباشت اشیاء بدست آمده با استفاده از کتاب. او تا به حال او شکسته بازوی قبلی آخر هفته—"حمله" او گفت: "با یک سبد لباس های شسته شده" است که او می خواهم افتاد بیش در تاریکی—و تا به حال داوطلب خدمت سربازی یک روزنامه نگار در دوازده کتاب به انتخاب کنید تا ساندویچ و نوشیدنی برای ما. او بیش از e-mail اگر من تا به حال هر رژیم غذایی و یا محدودیت و من گفتم که ارزش همه ساندویچ اما ترجیح یکی بدون سس مایونز یک انتخاب است که بعدها موضوع بحث. پس از انتخاب یک ساندویچ بوقلمون با خردل—Ehrenreich تا به حال سالاد مرغ—من نشستم با او در یک اتاق آفتاب / پاسیو, مشرف به رودخانه پوتوماک با صلح از نظر ملت ما استرس زا سرمایه است. Ehrenreich واقع به یک ترکه یا چوب کوتاه عشق صندلی propping پاهای خود را تا دست راست خود را متعادل کمرویی در یک زنجیر. بعد به عنوان coronavirus شروع به خاموش کردن کشور ما صحبت کرد و دوباره از طریق تلفن. این دو گفتگو با هم ترکيب شده و ویرایش شده برای طول و وضوح.
من دیدم که شما پرسیدم کردم تا امروز صبح و عزت قرنطینه درست مثل من هر روز صبح." نویسنده زندگی آماده کرده و ما هم برای این است.
بله و آنها می گویند که افراد نباید در خارج از منزل وجود دارد بنابراین ما بروید.
Coronavirus است روشن زیادی در مورد محدودیت های فردگرایی و عدم ما را از یک شبکه ایمنی. است که که در آن ذهن شما شده است ؟
ذهن من شده است پر از گریم و rageful افکار بسیاری از آن ها در مورد عدم پرداخت مرخصی استعلاجی. ما به نوبه خود بسیار آسیب پذیر در ایالات متحده است. نه فقط به این دلیل که ما هیچ ایمنی خالص و یا بسیار کمی از یک, اما از آنجا که ما هیچ آمادگی اضطراری بدون زیرساخت های اجتماعی است. در جاهای دیگر—بارسلونا به عنوان مثال که در آن پسر من است که در حال حاضر وجود دارد بسیار بیشتر از یک جامعه احساس در شما چگونه صورت فاجعه است. ما باید کمی از آن را—ربکا Solnit نوشته شده است به زیبایی در مورد این موضوع. اما ما به اندازه کافی ندارد. از ماقبل تاریخ, دیدگاه, مردم بدست طریق بسیاری از مسائل توسط coöperating و به هم چسبیده. ما ساخته شده شهرهای ما در زمینه های آبیاری. آیا ما از دست داده ایم که ظرفیت, من نمی دانم.
وجود زمینه ای استدلال در کار خود را من فکر می کنم در "خون مناسک" برای مثال کتاب خود را در مورد جنگ از سال 1997 و "رقص در خیابان ها" کتاب خود را در مورد جمعی شادی از سال 2006—که ما سیمی برای همبستگی اما تولیدات رقابتی خیانت. شما همچنین نوشته شده است در مورد چگونگی همبستگی می تواند هر دو سازنده و مخرب—در مورد چگونه عجله همبستگی است که همراه با جنگ است خیلی متفاوت از عجله همبستگی که همراه با تولد جنبش سوسیالیستی می گویند.
همبستگی تجسم می تواند بسیاری از چیزهای—فاشیسم مذهبی شور. من اصلا اعتماد است ذاتا. من فکر زیادی در مورد این دیالکتیک در حال حاضر به دلیل یک کتاب من قرار است به کار در این است که آنچه شما را دیدم من انجام زمانی که شما راه می رفت در مورد خودشیفتگی. ما می خواهیم ما طلب ارتباط و در عین حال آن را به نوبه خود می تواند در برابر ما افتضاح راه.
چه انگیزه ای برای نوشتن یک کتاب در مورد خودشیفتگی?
شما می دانید—در سراسر رودخانه است. آن است که غنی موضوع هر چند من نفرت را به آن می گویند که راه به دنبال اخبار در حال حاضر و تفکر است که مغلوب ساختن پیشی جستن شاید بزرگترین عاشق که ما در جهان می تواند با شکست این ذره از RNA و پروتئین است. و به عنوان یک گونه انسان آنقدر خود شیفته. ما فراموش کرده است که حیوانات با دندان های نیش و چنگال یک بار dined ما پیشینیان. ما فراموش کرده است که به اصطلاح شکست از بیماری های عفونی در اوایل قرن بیستم بود که در واقع هرگز شکست. ما باید درک کنند که جایگاه ما در این طرح از چیزهایی که بسیار بالا است.
Coronavirus به نظر می رسد spotlighting این سوال که زیربنای همه چیز در حال حاضر: آیا بقا—از تغییر آب و هوا بیایید می گویند—خواهد بود چیزی است که ما در مذاکره به صورت جداگانه یا دسته جمعی.
سوال این است که واقعا چگونه بسیاری از مردم انتظار داریم که در حال رفتن به آن را? دره سیلیکون مشاهده است که آن را در حدود سه صد و پنجاه و ما. سمت چپ نقطه نظر به "ما ایستاده شانه به شانه کنید و سعی کنید برای دریافت از طریق این."
آیا شما فکر می کنم که—
عالی ؟
یا ساده و یا چیزی ؟ ریاضی آن است که دلهره آور است.
من فقط یک مادر بزرگ شد برای بار سوم. من نمی توانم فکر نمی کنم که برخی از ما زنده خواهد ماند.
هنگامی که شما سوم "grand-dot" را به عنوان شما آن را قرار داده به دنیا آمد شما توییتی "جهان شروع می شود همه را دوباره و دوباره." و شما گفته اید که داشتن اولین فرزند خود را وادار سیاسی و تحول شخصی است. در "جادوگران ماماها و پرستاران" که شما co-نوشت: با Deirdre انگلیسی بعد از چند سال دختر خود را به دنیا آمد شما استدلال کرد که زنان بیشتر از تاریخ شده بود پزشکان بدون درجه—که یادگیری و تمرین پزشکی بود زنان میراث فرهنگی و عدم تعادل جنسیتی در رشته های پزشکی در آن زمان با نود و سه درصد از پزشکان آمریکایی که نر بود و عمیقا غیر طبیعی است.
داشتن فرزند اول من ساخته شده و من را به یک واقعی فمینیستی. این تبعیض جنسی از پزشکان کل سیستم. با اولین حاملگی پزشک در این درمانگاه بیمارستان—من نمی تواند استطاعت مراقبت خصوصی—انجام یک معاینه لگنی برای دیدن اگر من خوب بود برای رفتن و نوزاد است. هنگامی که آن را بیش از من peeked و گفت: "طوری که دهانه رحم شروع به effaced?" و او نگاه کرد و به او گفت:, "که در آن یک دختر خوب مثل این یادگیری به صحبت که می خواهم؟"
من می خواهم بگویم که زمانی که من در انتقال به مواج فمینیسم.
من تصور "نیکل و Dimed" شد یکی دیگر از نقطه عطف در زندگی حرفه ای خود را.
که یک تغییر کامل برای من است. من فکر کردم از آن به عنوان یک نوع از گردش به گزارش. من واقعا یک خبرنگار, بنابراین من تا به حال هیچ ایده چه باید بکنید. من فقط رفت و مشاغل و پس از چند روز من نمیفهمد من فقط نوشتن از همه چیز که اتفاق می افتد در طول روز در طول شیفت بعد از.