"این بیگا خانه است که پایین آمدن" جرالد گفت. "در نهایت." او سینی را از اوا دامان.
"که دوست داشتنی خانه" اوا گفت.
با یک انگشت جرالد برداشته یک پرتاب شدن از پرده افقی. او برگزار شد سینی را در دست دیگر او و peered از پنجره به بیرون. "چه دوست داشتنی در مورد آن ؟" او گفت:, و سینی کج.
"جرالد!" اوا به نام و او righted سینی بدون نگاه کردن به او. "ژاپنی افرا با زرشکی برگ."
"آنها حفر آن را در حال حاضر" جرالد گفت. "ارزش ثروت یک درخت و مانند آن."
اوا چرخ خودش را به پنجره.
"من شما را به کشیدن پرده" جرالد گفت: "اما او رفت و در دور اول به آشپزخانه با سینی و تا زمانی که او آمد او مورد مطالعه گرد و غبار در لبه های پرده—بسیار نازک لبه آن است. اما چه کسی می تواند گسل جرالد بود که فوق العاده ای را با کارهای خانه بود و گفت: "چه چیزی اشتباه است با پرده ؟ پرده تنها با گرفتن گرد و غبار" و هنوز هم اجازه دهید او باید آنها را نصب کرد ؟ در حال حاضر او آمد و خم شد روی نیمکت راه شما تا به حال به و fiddled با رشته ها تا زمانی که پرده ها باز بود فقط به اندازه کافی برای اوا برای دیدن بیگا خانه.
"بسیاری از خودروهای," او گفت:, و جرالد snorted.
یک مرد با نزدیک شدن به بیگا خانه و متوقف در مقابل دروازه. او گفت: چیزی به کارگر داخل حصار و زمانی که آنها به او جواب داد: او تبدیل به جعبه نامه—معمولی فلزی جعبه نامه—و با یکی مطمئن شوید که جنبش لوسیون صورت آن خود را پست. سپس او در گهواره آن در برابر معده خود را راه شما ممکن است یک هندوانه سنگین و انجام آن را به یک ماشین پارک شده در خیابان.
"سوغات" جرالد گفت. "Sickos."
اما او در آنجا ماند در پنجره به تماشای برای بیل. زمانی که آن را آمد در اطراف گوشه درب از اتومبیل های پارک شده در خیابان همه باز شد و مردم رز از آنها. آنها برگزار دوربین های دیجیتال و دوربین های فیلمبرداری و آنها به تن لباس در رنگ های خاموش مانند آنهایی که شما را در تلویزیون و روزنامه نگاران در مناطق جنگی. این چیزی بود که اوا فکر. به عنوان اگر آنها می خواستند به پنهان کردن خود را دارند. و همه وجود دارد به تماشای آن خانه کوچک پایین آمده است. اوا شده بود یک دختر داخل آن خانه بازدید Laineys. و پس از Laineys نقل مکان کرد و به سیدنی دیده می شود مستاجران آمدن و رفتن کرکره شل و سفت درخت افرا قرمز روشن و خاموش کردن هر سال است. برخی از مستاجران به حال raked برگ و دیگران نداشته است. برخی از دانش آموزان در آن زندگی می کردند با خانواده های خود و در آنجا شده بود شب وقتی ویندوز روشن شد و موسیقی را از آنها چرب و دود از کباب لغو احکام صادره ی گوشت بره. درخت کریسمس در مقابل پنجره. بنابراین بسیاری از زنان ایستاده در دروازه تماس نام کودکان. و گاهی اوقات حیوانات خانگی—را Bigas خود را به حال به حال یک سگ و بعد از آن پل بیگا تا به حال تمام کسانی که پرندگان. همه که امروز بروید.
خیابان شلوغ بود در حال حاضر. کارگران در سخت کلاه نامیده می شود را برای مردم به عقب بماند و همراه جیم گرنت که هنوز نگاه در پلیس مانند یک لب قرمز-خرما دهم گریدر. پشت سر او یک زن اوا فکر کردم او می دانستم که یک زن در یک کت و شلوار نیروی دریایی که به نظر می رسید تقریبا superstitiously به نگاه به سمت بیگا خانه—و بله, آن را به خانه خود را اوا و جرالد را که او به دنبال در خود دروازه او را باز کرد خود را در راه او پا بر روی.
"که این ، جرالد گفت. او دوست داشت برای رسیدن به درب قبل از یک بازدید کننده. او آنقدر بزرگ بود او پر از کل ورودی—اوا می دانست که چگونه فوق العاده آن بود که برای دیدن او انتظار دارد با او بزرگ تماس صوتی "خوش آمدید!," و چگونه اعمال او بود و اگر او کسر خوش آمدید. او نورد در سراسر اتاق به طور معمول محل و گوش به او سلام می گویند و او بخشنده به او گفت: آن; تن او بود و خوش برخورد. بنابراین او مورد تایید کوتاه و اعتراف او.
"شما یک بازدید کننده," او گفت: "آینده را از راهرو.
بود نوع که قرار دادن سر خود را در اطراف درب قبل از او وارد اتاق: در اینجا بود که سر او مو نور تیز بینی و در حال حاضر در اینجا بود بدن او. آن را به پنهان کردن خود را تنگی? اوا درک این استراتژی; او نمی خواهم مردم را به دیدن صندلی چرخدار خود را قبل از آنها را دیدم ،
"سلام خانم Forsythe گفت: خم به بوسه اوا گونه شاید به این دلیل اوا تا به حال برداشته است.
"این یک دست کیت Hawkins" جرالد گفت. می گوید: "شما ميباشد."
"اوه ،" زن گفت. او عینک یک کیسه در سراسر بدن آن پهن یک سینه. "من -- من تعجب می کنم اگر شما به یاد داشته باشید من؟"
"یکی از قدیمی خود را به دانش آموزان عشق؟" جرالد گفت.
اما اوا در حال حاضر می دانستند که او بود: او بود که نوشته بودم این کتاب در مورد پل بیگا. موهایش سبکتر اما در غیر این صورت او نگاه همان.
"من ممکن است پاپ از" جرالد گفت. "اگر شما خانم ها همه درست است ؟ ببینید چگونه تری را گرفتن."
تری اوا می توانید ببینید—تری جارت بعدی-درب-همسایه تری با آنها جرالد در جنگ بود اما تنها در روز دوشنبه زباله شب ایستاده بود روی چمن خود را به تماشای بیگا خانه پایین آمده است. بنابراین جرالد رفت و به او پیوست و در آنجا آنها ایستاده بود—جرالد Forsythe و تری Jarrett, پاهای از هم جدا اسلحه عبور بالا بر روی سینه خود را به عنوان اگر آنها نظارت تخریب. که در حال حاضر می تواند ادامه.
کوتاه زن منتظر در حالی که اوا تماشا جرالد. سپس او گفت: "شاید شما به یاد داشته باشید خانم Forsythe. ما صحبت کرد چند سال پیش در اینجا در این اتاق مورد پل بیگا."
"بله, من به یاد داشته باشید" اوا گفت. "اما این بود که سال پیش است؟"
"آن را در سال 1995. نوامبر است."
"خوب, خوبی, سال!" اوا گفت.
"من در حال نوشتن یک کتاب است. آیا شما تا کنون دریافت یک کپی کرد ؟ ؟ من به ناشر آدرس خود را."
"شما می دانید, من فکر می کنم ما بود." اوا اشاره در قفسه کتاب و کیت Hawkins, به طور غیر منتظره راه می رفت نسبت به آن وجود دارد, به عنوان اگر توسط سحر و جادو بود این کتاب. کیت آن را کشیده قفسه و آن را به دست اوا: یک کت سیاه و سفید با حروف قرمز. اوا برگزار شد آن را دور از صورت خود را تا زمانی که او می تواند آن را بخوانید. "شکارچی در بزرگراه: داستان واقعی یک هیولا در میان ما است." پوشش بود نزدیک پل بالغ چهره.