راه خوردم

عکس حسن نیت ارائه میدهد سوزان برتونFacebookتوییترایمیلنسخه قابل چاپصرفه جویی در داستانصرفه جویی در این داستان

توسط NEWS-SINGLE در 24 خرداد 1399
Susan Burton as a young adult.
عکس حسن نیت ارائه میدهد سوزان برتون

"رژیم غذایی" است عجیب و غریب کلمه مورد استفاده برای توصیف هر دو انحراف از هنجار و هنجار خود را: این مواد غذایی را تشکیل می دهند که یک روز, یک هفته, یک عمر است. از آغاز رژیم غذایی من بود که بخشی از داستان من حتی کسی که دیگران گفته در مورد من. "همه نوزادان مانند برنج و حبوبات" مادر من می گویند. "اما شما نمی کند." در صندلی بالا من سفت, لب های من و به نوبه خود به دور. زمانی که من در دو, در اولین پیش دبستانی کنفرانس معلم-والدین آنها گفت: مادر من "سوزان هرگز میان وعده می خورد."

یادآوری برخورد با غذاهای من نمیخواستم به عنوان یک کودک کوچک را افزایش می دهد یک زنگ در من. یک جرعه از نوشابه در باغ وحش یک بعد از ظهر سوزن سوزن شوک از حباب. این امر می تواند بیش از یک دهه قبل از اینکه من می خواهم سعی کنید چیزی گازدار دوباره. نان تست سرخ کرده وبرشته در یک سفید-سفره رستوران در شیکاگو است. روز بعد من آغوشش استفراق کند همچنان کودکش. روشن, زرد, کرم خردل در یک سگ در ساحل. دندانه دار آجیل خرد شده در یک فاج بستنی و مغز گردو, حتی اگر من می خواهم آن را خواسته ساده. در هر انتخاب مرتبط با مواد غذایی, من همیشه ترجیح داده ساده. من را از طریق رفت مدرسه ابتدایی هرگز خوردن یک سالاد یا نیش میوه.

واژه "خوار ضربه زننده" نمی اعمال می شود. خواران ضربه زننده بود خاطر نشان کرد توجه به صفحات خود را. اما من هرگز را فراموش کرده در مورد مواد غذایی در راه شما هرگز فراموش نکنید که در مورد هر چیزی که شما ترس است. من می ترسم از احساس بیمار. من می ترسم و نه میل سلیقه. من می ترسم از چیزی در من است که من هرگز می تواند دریافت کنید. من می ترسم از چیزی اتفاق می افتد به من بدن که من نه من.

در بسیاری از راه های دوران نوجوانی بود و کلیشه ای است. من بی دست و پا میانه معلم مدرسه ابتدایی است که تبدیل خودش با کمک Seventeen magazine. من ایستاده بود در bleachers در جمعه شب فوتبال بازی. من به عنوان خوانده شده سیلویا پلات و نوشت: با عصبانیت در مجله. من یاد گرفتم به دود سیگار در یک هفته بعد از ظهر در یک panelled چوب ماشین. من امضا یادداشت های من در کلاس "عشق سوزان." من سعی کردم به طور کامل نوجوان-دختر سن. اما من هم یک مشکل و تاریکی بخشی از دوران نوجوانی شد آن قلب است.

من در خواندن اول است. من به یاد داشته باشید خواندن یک داستان در مردم مجله در مورد کارن کارپنتر چگونه او می خواهم آنقدر استخوانی است که در قلب او متوقف شده بود. من می ترسم از اطلاعات اما حریص برای آن: تصاویری از جمجمه او-مانند چهره این ادعا را که او تا به حال یک بار عاشق tacos و فلفل قرمز. ترکیبی از چیزهایی که من احساس: بیزارند و شیفته برتر. و به رسمیت شناختن بیش از حد. توسط junior سال, من می خواهم وزن بسیار از دست داده که من دوره که به ستوه آورده بود من از سن ده متوقف شده بود. در صبح اولین روز مدرسه من بود در زبر سفید سطح از مقیاس حمام سبک تر از من تا کنون بوده است در دوران نوجوانی است. "فندک": همه چیز را در آن کلمه و هوا و شادی و تعجب می کنم. من نمی بینم خطر است.

زمانی که من شروع به خوردن دوباره من پیدا کردم که من نمی تواند متوقف شود. من ارشد سال, همه چیز علاوه بر خوردن و تلاش برای غذا خوردن دور بود شعله ور شدن. گاهی شعله ور خواهد جلب توجه من: زمانی که عملیات طوفان صحرا آغاز شده و من در راهپیمایی و اعتراض و صحبت در یک تجمع در مدرسه. من نقل قول شده در دوربین های روزانهو مادر من آویزان مقاله در یخچال و فریزر. همان یخچال که من می خواهم به ناچار بازگشت.

یک بار در آشپزخانه, مادر من می خواهم به نوبه خود شماره گیری برای نور بالای سر. ما آفتابی آشپزخانه نگاه متفاوت در شب. من دیدم مرده مگس در ثابت یخچال و فریزر را حلقه بازگشت. من می خواهم به فریزر با آرامش به عنوان اگر من یک دختر عادی با توجه به امکان یک اسنک نیمه شب. پس از آن من می خواهم برای باز کردن درب را از یک پاینت از بستنی خوردن. اگر نیش بر روی زمین افتاد و من می خواهم از غم و اندوه چون در حال حاضر من می خواهم که مشکل قضاوت من چقدر مصرف کرده و همچنین من را مجبور به توقف در برخی از نقطه به پاک کردن آن. من می خواهم پایان پاینت, بازگشت به, فریزر بیرون کیسه ziplock پر از کلوچه خوردن یکی که هنوز یخ زده—یک جو-سبوس مافین از يونجه را با یک سخت دانه دانه لبه. پس از آن من می خواهم برای باز کردن کمد, rip کردن طلا لفاف بسته بندی از یک مالت-مهره قوی بود که مانند فشرده نوعی اب نبات ساخته شده و من فک درد. من می خواهم به نگه داشتن رفتن. وجود دارد من می خوردند مواد غذایی تا آنجا که من نگران چیزی بد اتفاق می افتد به من بدن: معده من می تواند پارگی و یا فشرده سازی دیگر ارگان ها. ترس از آسیب من انجام شد و بدتر از تحقیر از بدن من در حال رشد بزرگتر. من می خواهم روشن کردن نور قلب من مسابقه. من نمی مسواک زدن دندان من. من تا به حال به در تخت خواب—پف کرده سیرچشم نفرت خودم—برای پنهان کردن از آنچه که من انجام داده بود. من خواب آن را خاموش و صبر کنید تا روز بعد را آغاز کند.

من وارد سایت من عادات غذا خوردن با وسواس تمرکز از کسی که با یک بیماری است. در عین حال برای یک نوجوان-سن دختر از دوران من موضوع بود و نه غیر معمول. جوآن Jacobs Brumberg برای او کتاب "بدن پروژه: An Intimate History از دختران آمریکایی" خواندن صدها خاطرات نگه داشته توسط دختران نابالغ از تقریبا دو-صد-سال و دوره و تشخیص یک الگوی: در حالی که در قرن نوزدهم دختران استفاده می شود خاطرات روزانه خود را به نوشتن در مورد اهداف خود برای بهبود شخصیت دختران در پایان قرن بیستم نوشت: تقریبا تنها در مورد راه آنها می خواستند خود را برای بهبود بدن. وجود دارد می خواهم یک تغییر در تمرکز از "خوب کار می کند" را به "خوب به نظر می رسد." من هم تا به حال دستخوش یک تغییر. در سن پانزده من نوشته بودم در مجله من است که من می خواستم به "اعتماد به نفس شادتر . . . دوستانه خروجی،" در حال حاضر یک سال و نیم بعد من بررسی کمی دیگر از آنچه من خوردم چقدر متنفر بودم از خودم برای راه من آن را خوردند و چگونه از جان گذشته من بود برای متوقف کردن.

آنچه من در کالج من می ترسم و حتی بیشتر. دور از آشپزخانه خود من من فکر کردم ضربه خواهد محو شدن. آن را برای چند شب از پیتزا و کوزه و jukeboxes; از شادی در دوستان جدید; سیگار کشیدن جوانه در حیاط و ى را در مقابل فراکتال محافظ صفحه نمایش در اتاق خواب و در مورد ما صحبت پدر و مادر طلاق در 2 A. M. اما یک روز صبح من شکست. من نیاز به انجام آن راه من آن را معلق در هوا تنه زدن همه به تنهایی. من سمت چپ اتاق من رفت و در سراسر خیابان به دیوار مواد غذایی و خرید یک پاینت از هیت بار بحران و پس از آن راه می رفت پایین پیاده رو به عنوان اگر کسی باطله من. من تا به حال هیچ ایده که در آن من می توانم به خوردن این. آن پاییز زیبا را صبح روز شنبه آسمان ساحلی انگلستان آبی; کامل صبح که من باعث خرابی. در حال حاضر از بین برد چرا که در راه به انجام این کار شد كه پس از انجام آن است.

یک بلوک کردن وجود یک پارکینگ تقریبا خالی جز آشغال. من رفتم پشت آشغال و خوردند فنجان بستنی با قاشق من گرفته بودم از اتاق خوابگاه. قاشق متعلق به یکی از هم اتاقی های من; آن را به حال نازک نقره ای با دسته گل. بستنی بود و در اعماق منجمد, و هنگامی که من سوار به آن قاشق را رسیدگی خم. هنگامی که من به پایان رسید پاینت من انداخت کارتن در دامپستر (خیلی راحت!) و سپس به من انداخت و با قاشق دور بیش از حد. تا حدودی به دلیل آن خم شد اما تا حدودی به این دلیل من احساس می کنم می خواهم در حرمت آن است. و سپس به عنوان به زودی به عنوان من می خواهم به پرتاب این چیزها را در سطل زباله شروع کردم به راه رفتن دوباره به عنوان اگر من تا به حال هرگز متوقف شد. من احساس خسته امداد بلکه انزجار به دلیل این است که در آن من خواهد بود ؟ خیزان پشت dumpsters در حالی که هر کس دیگری بود tailgating قبل از بازی فوتبال ؟ این هنوز فقط سوال من نشده بود و در عین حال پذیرفته است به عنوان برخی از پایان.

من تا به حال به اختلال خوردن شراب خواری, اما من می توانم به شما گفته پس از آن. زمانی که من در حال رشد بود به اختلال خوردن شراب خواری (B. E. D.)—غذا خوردن بدون کنترل و بدون "پاکسازی" با استفراغ و یا گرفتن یک ملین به عنوان افراد مبتلا به پرخوری انجام نشده بود در رادار به عنوان یک چیزی که شما می تواند داشته باشد. وجود دارد بعد از مدرسه ویژه یا اول شخص مجله داستان در مورد خوردن شراب خواری. B. E. D. نبود به رسمیت شناخته شده به عنوان یک خوردن رسمی-تشخيص اختلال تا سال 2013. آن نیز به نام خوردن اجباری نام من دوست دارم بهتر است چرا که آن قطاری از تعریف ویژگی های این بیماری: فوری آوردن و سخت به پا زدن.

زیرا B. E. D. تنها به تازگی به طور رسمی به رسمیت شناخته شده وجود دارد فقدان پژوهش در شيوع آن. بسیاری از مطالعات است که وجود دارد نشان می دهد که B. E. D. شایع تر از بی اشتهایی و پرخوری هر چند فقط چقدر سخت است برای گفتن. اختلالات غذا خوردن از همه نوع اغلب مشخص محرمانه بودن اما برای یک مدت طولانی آن را آسان تر برای من به اعتراف به بی اشتهایی نسبت به خوردن شراب خواری. حتی بعد از من متوقف bingeing برای سال گفتم هیچ کس در مورد آن. نه شوهرم نه درمانگر و نه هر کسی.

در کتاب خود "رشد زن" این منتقد ادبی Barbara A. سفید معتقد است که نویسندگان آمدن از سن داستان اغلب در حال حاضر "ضعیف خود نوجوان به ارائه یک مبارک در مقابل با برتر بزرگسالان نوشتن خود را." بالغ نوشتن خود ارائه می دهد چشم انداز و زمینه است که نوجوان خود را نمی. اما متعالی بزرگسالان نوشتن خود خواهد بود یک غلط در برخواهد داشت برای من.

من سالم تر از من به عنوان یک زن جوان اما "بهبود"? هیچ. در اوایل دهه بیست سالگی من شد خواندن دوباره. من از دست من دوره; من سنگی وسواسی. هنگامی که یک استخوان-تراکم اسکن نشان داد که "فرانک شواهد" از پوکی استخوان در مچ دست و ستون فقرات, من متزلزل شد و شروع کند بازگشت به چیزی نزدیک به سلامت. اما برای سال های من باقی ماند و دلچسب با مواد غذایی. "دغدغه" است خیلی خفیف بود اما کلمه من استفاده می شود در سر من. روز من شد ساختار در اطراف مواد غذایی است. اگر من خوردم درست در زمان مناسب من خوب بود ولی اگر من نبودم و بسیاری از زمان من نبود چرا که بسیاری از زمان من نبود. هر سال در روز تولد من, من می خواهم را حل و من در هر تولد و پس از من هفده به "تعمیر خوردن." من یک زن رشد هنوز در فکر او و نوجوانان-سن افکار. "تعمیر خوردن" نیست "کمک" یا "بهبود می یابند." به من آن را به معنای "خوردن کاملا."

بسیاری از زمان من زندگی می کردند بیش از این بی اشتهایی مرزی. من تو را دیدم آن را به عنوان نوعی از یک منطقه غیرنظامی: در اینجا من می تواند نازک به اندازه کافی برای نگه داشتن خودم روانی, امن, اما سالم به اندازه کافی برای محافظت از خودم از تخریب فیزیکی. من در حال حاضر این تشخیص به عنوان یک مضحک پیمان که من هنوز در تلاش برای خروج از پس از سال ها از جبهه گیری.

در اوایل سی سالگی, آشنایی آمد تا به من در یک مهمانی و گفت که او جمع آوری مقالات برای بی اشتهایی گلچین. "من در تلاش برای پیدا کردن افراد فقط از طریق کلمه از دهان و یا اشاره در کار خود را و من امیدوارم که شما نمی خواهد به این راه اشتباه, اما, اگر شما خواهد بود علاقه مند به نوشتن چیزی. . . ."

"حتما" به من گفت. "اطمینان دارم." من گفتم بله به دلیل این که من سعی می شود: لبخند دلنشین هیچ مشکل کاملا! اما تقریبا بلافاصله متوجه شدم که من نمی خواهد آن را انجام دهد. من بی اشتهایی نداشت راز—مردم آن را دیده بودند. اما من نمی توانستم بگویم که داستان بدون گفتن در مورد bingeing و پیش من قفل شده بود که در به عنوان چیزی است که من هرگز می گویند. من در درمان, در حال حاضر, اما برای یک مدت طولانی من نبود. من سعی کردم چند بار اما من نمی توانستم راز من است. آن رفت و در برابر همه چیز را در من به صحبت می کنند و آن را با صدای بلند. برگزاری بر روی آن در حال تبدیل شدن به یک شرط یگانگی خویشتن. من نمی reëvaluate. و سپس به طور غیر منتظره من.

اولین بار من گفت: من سی و شش. آن را به من به معنای واقعی کلمه فقط ملاقات کرد. او یک کتاب ویرایشگر. او شنیده ام یک رادیو داستان من می خواهم انجام می شود و ما صحبت کردن در مورد ایده هایی برای کتاب من می توانم نوشتن. ما در یک کافی شاپ در بهار شب در محله که در آن ما هر دو زندگی می کردند. من دوست داشتم او هوشمند گرم است و علاقه مند به من. من تا به حال یک لیست کوچک از ایده ها. کار را از طریق آنها گفت: من چیزی مبهم در مورد اختلال در غذا خوردن در نوجوانان است. او رفت و مستقیما برای آن: "شما نمی خوردن یا به شما غذا خوردن و پرتاب کردن؟" و پس از آن برای برخی از دلیل من توضیح داد.

بعد از آن من به خانه راه می رفت در کنار خیابان صف پیش از جنگ با ساختمان ها و درختان گل. آن بود که من خود را امن خیابان صورتی زیبا شب. اما من احساس آوارگی و ترس است. که من اگر من دیگر برگزاری این ؟ آنچه اهمیت, اگر نه این راز من قسم خورده برای محافظت ؟ در این هفته که به دنبال من برگزار راز تنگ تر از همیشه است. اما در حال حاضر من تا به حال آزمایش آن می گویند. و نتیجه این شد که من شروع به در نظر گرفتن نه تنها چه عواقب خوردن شده بود اما قیمت های مخفی خود را.

هنگامی که من شروع به نوشتن در مورد اختلالات غذا خوردن من تصور که ممکن است خواندن آنچه نوشتم. من تصور دختران نوجوان که به اختلالات غذا خوردن و همچنین مردم من نزدیک بود و دانشمندان است. اما به دلیل آن احساس متکبر تصور کنید که چه نوشتم ممکن است ارائه آرامش به دختران نوجوان و ناراحت کننده به تصور مردم من نزدیک بود به خواندن آن من متمرکز بر دانشمندان است. بله اینجا بود که راه من می تواند چیزی از این تجربه است. در اینجا بود که راه من می تواند از گرو در اوردن زباله. بسیاری از مقالات من خوانده گفت که در غذا خوردن شراب خواری بود "ضعیف است." خوب, من می تواند کمک به محققان در درک! نه به خاطر من خاص بود اما چون من معمولی است. من تا به حال داده. من تا به حال تپه از آن: موجودی از آنچه من خوردم و نمودار وزن من هر دو تاریخی و بینی و من چقدر اعمال; زمان واقعی سیاهههای مربوط به تغییرات در حالت عاطفی در ساعت بعد از شراب خواری. آنها مناسب می تواند تجربه من به ماتریس. من می توانم اضافه کردن و یا upend نظریه خود را.

من امیدوار است که دانشمندان را در پیدا کردن نوشته های من, اما من همچنین امیدوار است که آنها را پیدا کردن من. آنها را در پیدا کردن من و می گویند ما به عنوان خوانده شده مقاله خود را. یک کپی از آن را با ما پنل برای بررسی دقیق. ما یک حس خوب از خود روش ها و مواد خود را. اما ما متوجه بحث شما بخش واقعا هرگز می رسد در یک نتیجه گیری. یک نتیجه گیری مورد نیاز خواهد بود برای, انتشار, اما نگران نباشید. ما دانشمندان است. ما در حال حاضر پیش نویس یک نتیجه گیری بر اساس شواهد شما ارائه شده است. ما فکر می کنم شما خواهد بود خوشحال با ما تجزیه و تحلیل. ما فکر می کنم از آن خواهد شد چیزی که در نهایت باعث می شود حس این کار را برای شما.



tinyurlbitlyis.gdclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب