"رژیم غذایی" است عجیب و غریب کلمه مورد استفاده برای توصیف هر دو انحراف از هنجار و هنجار خود را: این مواد غذایی را تشکیل می دهند که یک روز, یک هفته, یک عمر است. از آغاز رژیم غذایی من بود که بخشی از داستان من حتی کسی که دیگران گفته در مورد من. "همه نوزادان مانند برنج و حبوبات" مادر من می گویند. "اما شما نمی کند." در صندلی بالا من سفت, لب های من و به نوبه خود به دور. زمانی که من در دو, در اولین پیش دبستانی کنفرانس معلم-والدین آنها گفت: مادر من "سوزان هرگز میان وعده می خورد."
یادآوری برخورد با غذاهای من نمیخواستم به عنوان یک کودک کوچک را افزایش می دهد یک زنگ در من. یک جرعه از نوشابه در باغ وحش یک بعد از ظهر سوزن سوزن شوک از حباب. این امر می تواند بیش از یک دهه قبل از اینکه من می خواهم سعی کنید چیزی گازدار دوباره. نان تست سرخ کرده وبرشته در یک سفید-سفره رستوران در شیکاگو است. روز بعد من آغوشش استفراق کند همچنان کودکش. روشن, زرد, کرم خردل در یک سگ در ساحل. دندانه دار آجیل خرد شده در یک فاج بستنی و مغز گردو, حتی اگر من می خواهم آن را خواسته ساده. در هر انتخاب مرتبط با مواد غذایی, من همیشه ترجیح داده ساده. من را از طریق رفت مدرسه ابتدایی هرگز خوردن یک سالاد یا نیش میوه.
واژه "خوار ضربه زننده" نمی اعمال می شود. خواران ضربه زننده بود خاطر نشان کرد توجه به صفحات خود را. اما من هرگز را فراموش کرده در مورد مواد غذایی در راه شما هرگز فراموش نکنید که در مورد هر چیزی که شما ترس است. من می ترسم از احساس بیمار. من می ترسم و نه میل سلیقه. من می ترسم از چیزی در من است که من هرگز می تواند دریافت کنید. من می ترسم از چیزی اتفاق می افتد به من بدن که من نه من.
در بسیاری از راه های دوران نوجوانی بود و کلیشه ای است. من بی دست و پا میانه معلم مدرسه ابتدایی است که تبدیل خودش با کمک Seventeen magazine. من ایستاده بود در bleachers در جمعه شب فوتبال بازی. من به عنوان خوانده شده سیلویا پلات و نوشت: با عصبانیت در مجله. من یاد گرفتم به دود سیگار در یک هفته بعد از ظهر در یک panelled چوب ماشین. من امضا یادداشت های من در کلاس "عشق سوزان." من سعی کردم به طور کامل نوجوان-دختر سن. اما من هم یک مشکل و تاریکی بخشی از دوران نوجوانی شد آن قلب است.
من در خواندن اول است. من به یاد داشته باشید خواندن یک داستان در مردم مجله در مورد کارن کارپنتر چگونه او می خواهم آنقدر استخوانی است که در قلب او متوقف شده بود. من می ترسم از اطلاعات اما حریص برای آن: تصاویری از جمجمه او-مانند چهره این ادعا را که او تا به حال یک بار عاشق tacos و فلفل قرمز. ترکیبی از چیزهایی که من احساس: بیزارند و شیفته برتر. و به رسمیت شناختن بیش از حد. توسط junior سال, من می خواهم وزن بسیار از دست داده که من دوره که به ستوه آورده بود من از سن ده متوقف شده بود. در صبح اولین روز مدرسه من بود در زبر سفید سطح از مقیاس حمام سبک تر از من تا کنون بوده است در دوران نوجوانی است. "فندک": همه چیز را در آن کلمه و هوا و شادی و تعجب می کنم. من نمی بینم خطر است.
زمانی که من شروع به خوردن دوباره من پیدا کردم که من نمی تواند متوقف شود. من ارشد سال, همه چیز علاوه بر خوردن و تلاش برای غذا خوردن دور بود شعله ور شدن. گاهی شعله ور خواهد جلب توجه من: زمانی که عملیات طوفان صحرا آغاز شده و من در راهپیمایی و اعتراض و صحبت در یک تجمع در مدرسه. من نقل قول شده در دوربین های روزانهو مادر من آویزان مقاله در یخچال و فریزر. همان یخچال که من می خواهم به ناچار بازگشت.
یک بار در آشپزخانه, مادر من می خواهم به نوبه خود شماره گیری برای نور بالای سر. ما آفتابی آشپزخانه نگاه متفاوت در شب. من دیدم مرده مگس در ثابت یخچال و فریزر را حلقه بازگشت. من می خواهم به فریزر با آرامش به عنوان اگر من یک دختر عادی با توجه به امکان یک اسنک نیمه شب. پس از آن من می خواهم برای باز کردن درب را از یک پاینت از بستنی خوردن. اگر نیش بر روی زمین افتاد و من می خواهم از غم و اندوه چون در حال حاضر من می خواهم که مشکل قضاوت من چقدر مصرف کرده و همچنین من را مجبور به توقف در برخی از نقطه به پاک کردن آن. من می خواهم پایان پاینت, بازگشت به, فریزر بیرون کیسه ziplock پر از کلوچه خوردن یکی که هنوز یخ زده—یک جو-سبوس مافین از يونجه را با یک سخت دانه دانه لبه. پس از آن من می خواهم برای باز کردن کمد, rip کردن طلا لفاف بسته بندی از یک مالت-مهره قوی بود که مانند فشرده نوعی اب نبات ساخته شده و من فک درد. من می خواهم به نگه داشتن رفتن. وجود دارد من می خوردند مواد غذایی تا آنجا که من نگران چیزی بد اتفاق می افتد به من بدن: معده من می تواند پارگی و یا فشرده سازی دیگر ارگان ها. ترس از آسیب من انجام شد و بدتر از تحقیر از بدن من در حال رشد بزرگتر. من می خواهم روشن کردن نور قلب من مسابقه. من نمی مسواک زدن دندان من. من تا به حال به در تخت خواب—پف کرده سیرچشم نفرت خودم—برای پنهان کردن از آنچه که من انجام داده بود. من خواب آن را خاموش و صبر کنید تا روز بعد را آغاز کند.
من وارد سایت من عادات غذا خوردن با وسواس تمرکز از کسی که با یک بیماری است. در عین حال برای یک نوجوان-سن دختر از دوران من موضوع بود و نه غیر معمول. جوآن Jacobs Brumberg برای او کتاب "بدن پروژه: An Intimate History از دختران آمریکایی" خواندن صدها خاطرات نگه داشته توسط دختران نابالغ از تقریبا دو-صد-سال و دوره و تشخیص یک الگوی: در حالی که در قرن نوزدهم دختران استفاده می شود خاطرات روزانه خود را به نوشتن در مورد اهداف خود برای بهبود شخصیت دختران در پایان قرن بیستم نوشت: تقریبا تنها در مورد راه آنها می خواستند خود را برای بهبود بدن. وجود دارد می خواهم یک تغییر در تمرکز از "خوب کار می کند" را به "خوب به نظر می رسد." من هم تا به حال دستخوش یک تغییر. در سن پانزده من نوشته بودم در مجله من است که من می خواستم به "اعتماد به نفس شادتر . . . دوستانه خروجی،" در حال حاضر یک سال و نیم بعد من بررسی کمی دیگر از آنچه من خوردم چقدر متنفر بودم از خودم برای راه من آن را خوردند و چگونه از جان گذشته من بود برای متوقف کردن.
آنچه من در کالج من می ترسم و حتی بیشتر. دور از آشپزخانه خود من من فکر کردم ضربه خواهد محو شدن. آن را برای چند شب از پیتزا و کوزه و jukeboxes; از شادی در دوستان جدید; سیگار کشیدن جوانه در حیاط و ى را در مقابل فراکتال محافظ صفحه نمایش در اتاق خواب و در مورد ما صحبت پدر و مادر طلاق در 2 A. M. اما یک روز صبح من شکست. من نیاز به انجام آن راه من آن را معلق در هوا تنه زدن همه به تنهایی. من سمت چپ اتاق من رفت و در سراسر خیابان به دیوار مواد غذایی و خرید یک پاینت از هیت بار بحران و پس از آن راه می رفت پایین پیاده رو به عنوان اگر کسی باطله من. من تا به حال هیچ ایده که در آن من می توانم به خوردن این. آن پاییز زیبا را صبح روز شنبه آسمان ساحلی انگلستان آبی; کامل صبح که من باعث خرابی. در حال حاضر از بین برد چرا که در راه به انجام این کار شد كه پس از انجام آن است.
یک بلوک کردن وجود یک پارکینگ تقریبا خالی جز آشغال. من رفتم پشت آشغال و خوردند فنجان بستنی با قاشق من گرفته بودم از اتاق خوابگاه. قاشق متعلق به یکی از هم اتاقی های من; آن را به حال نازک نقره ای با دسته گل. بستنی بود و در اعماق منجمد, و هنگامی که من سوار به آن قاشق را رسیدگی خم. هنگامی که من به پایان رسید پاینت من انداخت کارتن در دامپستر (خیلی راحت!) و سپس به من انداخت و با قاشق دور بیش از حد. تا حدودی به دلیل آن خم شد اما تا حدودی به این دلیل من احساس می کنم می خواهم در حرمت آن است. و سپس به عنوان به زودی به عنوان من می خواهم به پرتاب این چیزها را در سطل زباله شروع کردم به راه رفتن دوباره به عنوان اگر من تا به حال هرگز متوقف شد. من احساس خسته امداد بلکه انزجار به دلیل این است که در آن من خواهد بود ؟ خیزان پشت dumpsters در حالی که هر کس دیگری بود tailgating قبل از بازی فوتبال ؟ این هنوز فقط سوال من نشده بود و در عین حال پذیرفته است به عنوان برخی از پایان.
من تا به حال به اختلال خوردن شراب خواری, اما من می توانم به شما گفته پس از آن. زمانی که من در حال رشد بود به اختلال خوردن شراب خواری (B. E. D.)—غذا خوردن بدون کنترل و بدون "پاکسازی" با استفراغ و یا گرفتن یک ملین به عنوان افراد مبتلا به پرخوری انجام نشده بود در رادار به عنوان یک چیزی که شما می تواند داشته باشد. وجود دارد بعد از مدرسه ویژه یا اول شخص مجله داستان در مورد خوردن شراب خواری. B. E. D. نبود به رسمیت شناخته شده به عنوان یک خوردن رسمی-تشخيص اختلال تا سال 2013. آن نیز به نام خوردن اجباری نام من دوست دارم بهتر است چرا که آن قطاری از تعریف ویژگی های این بیماری: فوری آوردن و سخت به پا زدن.