تا چه سیب از درخت سقوط?

خانواده در مورد من آن را پاره پاره کردن شاخه و نورد تمام راه را به پایین تپه. پل Spella "نوشتن خود

توسط NEWS-SINGLE در 1 تیر 1399
پل Spella

"نوشتن خود را به پانچ, David. پانچ قدرت است!"

بعد از این همه سال این پیام ساده, my first words درست اعتبار سنجی به عنوان یک نوپای نویسنده هرگز مرا ترک کرد. آن پژواک در ذهن من مانند یک دره عمیق و باریک, جیغ, هر وقت من نشستن به یک صفحه خالی و الهام بخش من برای پر کردن آن را با صدای واقعی. پس از یک دوران کودکی از شکست در کلاس ها و گزارش بد کارت (که بیشتر آن به پایان رسید و با نظرات مانند "دیوید بالقوه است اما او بیش فعالی و توجه به دنبال رفتار ثابت حواس پرتی به کلاس!"), این بود که اگر من تا به حال کشیده ضرب المثلی قلم قرمز از سنگ. هیچ پیروزی کوچک برای متخلف, پسر, عمومی, مدرسه, معلم,, اما اجازه دهید صادقانه من هرگز به مقصد برای تبدیل شدن به آینده لایحه شکسپیر (درخواست هر یک از آسیب های روانی معلمان انگلیسی). آن را تنها حس می کند که این خاص اعتبار سنجی داده نشده توسط هر یک از فقیر نا امید مربیان من در سمت چپ در من بیدار. آن را از آمد واقعا درخشان نویسنده است که به شکل عشق من (و ترس) از کلمه نوشته شده است. مرد, اسطوره, افسانه ... من پدر جیمز هارپر Grohl.

متولد به یک آبی یقه Ohioan steelworking خانواده در سال 1938 پدر من یک مرد پیچیده از بسیاری از اوقات-لایه های متضاد. بازیگر نویسنده و روزنامه نگار برنده جایزه عاشق هنر و غذا و وحشی های کلاسیک موسیقیدان آموزش دیده است. درست Renaissance man در عین حال بسیار محافظه کار است که او را گاهی اوقات اشتباه در افسانه مفسر سیاسی جورج خواهد شد. این همه و بیشتر ریخت واضح و تمیز seersucker کت و شلوار.

جیمز Grohl تصویر اینجا با نانسی ریگان در کاخ سفید در سال 1980 به عنوان یک خبرنگار سیاسی ملی برای Scripps-Howard, شبکه خبری و بعد از آن به عنوان یک مشاور سیاسی. (حسن نیت ارائه میدهد Dave Grohl)

در شب شما می توانید پیدا کردن او را به پشت بخوابید در Eames صندلی با یک لیوان جانی واکر قرمز و باتوم در دست گوش دادن به موسیقی جاز سوابق به عنوان دود از شیرین لوله پیچید و او را از طریق Alexandria, Virginia آپارتمان. اما از 9 به 5 شخص ساخته رونالد ریگان شبیه ابی هافمن. سرد به عنوان یک, خیار, او می تواند به نوبه خود بر جذابیت و هر کار جمهوری خواه کنگره بزم مانند او به این مانور به دنیا آمد. هنوز برای تمام رسمی پیراهن و برادران بروکس, جوراب beatnik به دام افتاده بود در جایی در اعماق است که کاملا متناسب با لباس رسمی فقط به بیرون می آیند. (او یک بار بسیار با افتخار bragged به من که ضرب و شتم شاعر آلن گینزبرگ برخورد کرده بود او را در یک مهمانی. ژله-زن و شوهر هشدار!)

تا چه سیب از درخت سقوط? در مورد من آن را نه تنها پاره شعبه; نورد آن تمام راه را به پایین fuckin' تپه. تصور کنید چارلز شولتز را خوک-Pen در حال حرکت در با آقای پاک, و شما در حال گرفتن گرم است. عجیب و غریب زن و شوهر در اسید ... منظورم این است که شما واقعا نمی توانید سرزنش مرد برای احساس علاج نا امید در طول سال نوجوان من. من تا به حال وحشی حیوانات خانگی است که آسان تر به اهلی از من در من prepubescence. برای قرار دادن آن ملایم پدر و من فقط نمی بینم چشم به چشم. با این وجود DNA چیزی خنده دار است و من نمی نیاز به یک 23andMe کیت ثابت کند که من کد ژنتیکی قندی با برخی از بیشتر متناقض کیفیت. و مهم نیست چقدر سخت من سعی کردم به شورشی دست خود را همیشه به نظر می رسید به تمرکز لنز که از طریق آن جهان را ببینید من (تاری آن را به عنوان ممکن است). فراتر از همه اختلافات ما اگر یک ژن که من سپاسگزار برای آن است که سوخت عشق من از موسیقی است. عشق است که چندی پیش الهام بخش من به پدر من او را برای اولین بار طعم و دلاوری های ادبی: یک فراری داشته باشید من سمت چپ در اتاق ناهار خوری میز در سال 1985.

پس از آن من کامل, هاردکور, پانک راک نوجوان. من تا به حال گرفته ارثی سخاوت پدر من موسیقی توانایی و جهش آنها را به نقطه مقابل خود را کلاسیک آموزش دیده گوش. من گاراژ باند به هنرستان screeching بازخورد به گام کامل خود را به Dead Kennedys به لئونارد برنشتاین. ما ممکن است به اشتراک گذاشته اند همان شور و شوق برای موسیقی اما در نهایت من جابجا علامت تجاری خود را باتوم و Eames صندلی برای من متلاشی دستگاه کلرزنی و کت چرم. غرق در تبادل فرهنگ زیرزمینی مستقل موسیقی, من می خواستم به چیزی برای انجام با کنوانسیون و تشریفات تبدیل شدن به یک نوازنده کلاسیک. من می خواستم سر و صدا. من می خواستم هرج و مرج است. من می خواستم عرق و دوده از شلوغ گیگ در شب شنبه تحت پوشش در کبودی از اسلم رقص همراه به گروه های مورد علاقه. من می خواستم به فریاد من صدای خشن, شکستن هر drumhead و جشن بی اعتنایی از "مناسب" روش. من می خواستم حداکثر راک اند رول.

در آن زمان من در یک گروه با یک ragtag گروه دیگر از بورس حومه ساله به نام ماموریت غیر ممکن است. (نمی خنده ولی ما اغلب باز ما نشان می دهد با درس خوان تم آهنگ از کلاسیک 1960 تلویزیون سری. در واقع پیش بروید و خنده—مسخره بود.) سوخت عشق ما از آمریکا هاردکور موسیقی (و در نزدیکی سمی مقدار Mountain Dew) ما مانند gnats با تقویت کننده. در میان ما تا به حال به اندازه کافی احساس وحشت و نگرانی نوجوان و انرژی خود را برای حمایت هر شهری شبکه برق از وگاس به ساحل ویرجینیا. خشمگین tempos رانده شده توسط مواج توجه-اختلال کمبود هر آهنگ در مجموعه ای که به طول انجامید بیش از سه دقیقه ما در نظر گرفته مجازی "Bohemian Rhapsody." تاری از شلوار جین پاره پاره و وانت کفش ما دنبال راهی است که قهرمانان ما گذاشته بود قبل از ما. و در حال رشد در حومه یکی از پر رونق ترین پانک-راک صحنه های واشنگتن قهرمانان ما فقط اتفاق افتاده به گروههای محلی است که ما می توانیم در هر آخر هفته. جزئی تهدید, ایمان, خالی, دولت, موضوع, بد, مغز, Rites of Spring, فقط به نام چند. این گروهها وجود داشته است که به طور کامل در خارج از متعارف, شرکت, صنعت موسیقی. آنها را از آن همه خود را. بنابراین ما بیش از حد بود.

نویسنده در تصویر قبل از تغییر و تحول خود را به کوه-شبنم خیس تاری از شلوار جین پاره پاره و وانت. (حسن نیت ارائه میدهد Dave Grohl)

داشتن شده است به بی شماری نشان می دهد که در جامعه های مختلف مراکز, هنر, گالری, شوالیه های کلمبوس سالن ها و دیگر "جایگزین" مکانهای که در واقع اجازه این نوع خشن تجمعات من شگفت زده در آنچه به نظر می رسد ساده روش ترویج پانک-راک, نشان می دهد: پیدا کردن یک محل به چنگال بیش از یک سپرده, پیدا کردن برخی از گروهها و یک سیستم PA, گچ, دست, xeroxed آگهی در هر قطب تلفن در داخل راه رفتن فاصله از یک رکورد سرد فروشگاه و دعا می کنم که مردم به اندازه کافی نشان می دهد به طوری که شما نمی تواند اجرا به خارج از شهر توسط مردم خشمگین از جمع بدهی. من می توانید انجام دهید که! همه من می خواهم به انجام برخی از توده یونجه یا کاه چمن انتخاب کنید تا یک فرد کار در اینجا و آنجا برخی از شاهین دنده و من می تواند تبدیل به آینده بیل گراهام! ذهن من بود و من به زودی تصمیم به سعی کنید دست من در ترویج یک نمایش تمام توسط خودم. همانطور که با بسیاری از دستاوردها در زندگی من تا به حال هیچ سرنخی آنچه که من انجام شده بود; من فقط به دنبال دل و روده من و امید برای بهترین. آنچه که احتمالا می تواند به اشتباه ؟ (Altamont هر کسی؟)

مشخص من قرار دادن برنامه در حال حرکت و یک محل مناسب. یک جای معمولی و استریل مرکز جامعه در Bethesda, Maryland, فقط در سراسر کشور خط. آن هیچ CBGB اما چه کسی قرار بود به اعتماد اموال خود را به 16 سال بچه های قدیمی در یک ضرب و شتم تا فورد فیستا? آن را به حال یک مرحله برخی از چراغ و یک اتاق به اندازه کافی بزرگ برای نگهداری شاید صد مقید کردن نوجوانان درست مثل من. تا آنجا که من نگران بود من به خوبی در راه خود را به تبدیل این سالن یکنوع بازی شبیه لوتو به motherfucking Madison Square Garden! هنگامی که من تا به حال متقاعد کارکنان که من برنامه ریزی شده بود چیزی بیشتر از یک نبرد گروههای بعدی آمد وظیفه دلهره آور از پیدا کردن ارزان سیستم و چند گروه دیگر به دور از این لایحه. یک تماس تلفنی چند چند به نفع و تمام سیستم بروید. تاریخ راه اندازی شد. شخصی خود من ایستاده لیموناد از جهنم است. شمارش معکوس شروع شد ...

در حال حاضر حقیقت گفته شود من از لحاظ فنی "مجاز" را در یک گروه در این زمان. متاسفانه نمرات من افتاده بود تا جایی که پدر من تا به حال محدود من از پخش هر گونه موسیقی با دوستان من یکی از چیزهایی که من دوست داشتم بیشتر در زندگی است. پیر جیمز بر این باور بودند که موسیقی بود چیزی که نگه داشتن من از مطالعات بدیهی است. چگونه جرات او! من فکر می کردم. من در نهایت در بر داشت صدای من هویت من, قبیله من تنها به آن همه ظالمانه کشیده از دست من در حساب یکی دیگر از فاجعه گزارش کارت. (به زیست شناسی!) من فراتر از آن را ویران کرد. به طور جدی کم ضربه زدند و من از داخل به خارج است. این بودن ناب خیره برج جدی است که من او را حاکم تنها تقویت حل و فصل. هیچ درام مجموعه ؟ من برای تمرین ساعت روی بالش در اتاق خواب من. هیچ تمرین گروه? من تمرین آهنگ ها در سر من که من ساخته شده من 30 دقیقه راه رفتن به مدرسه هر روز حفظ ترتیبات به عنوان بازی می کنم و هر بخش درام با دندان من. (بله, من می تواند به بازی (درامز) با دندان من فقط سوال من وحشت دندانپزشک.) هیچ چیز نمی تواند مرا از انجام آنچه من بدن و روح فرمان—بدون خواست. محدودیت یا نه, من که قرار بود برای پیدا کردن یک راه برای انجام ورزش نیاز به بازی موسیقی به عنوان اگر من زندگی در آن وابسته است. چرا که آن را انجام داد.

من الان از خواب بیدار هر روز صبح با یک حس تازه کشف شده از هدف است. من در نهایت در بر داشت یک دلیل بود. یک شانس برای اثبات خودم به جهان است. برای یک بار ذهن من بود لیزر متمرکز در تحقق یکی انفرادی هدف است. (این مورد نیست در بسیاری از مناطق دیگر از زندگی من به من اعتقاد دارند.) قلب من متورم بود با یک احساس است که من هنوز برای پیدا کردن در زندگی: احساس با ارزش است. که در اتهام از چیزی. احساس من در واقع می تواند که من می خواستم. این همان احساسات و ایده هایی که پر از آهنگ های من سنگ به همراه هر شنبه شب در کسانی که عرق کاباره ها پس از آن تنها حس که من مجبور شد به آنها اعمال می شود به زندگی خود و به دنبال یک مسیر خارج از کنوانسیون. اگر فقط من تا به حال اعمال شده است که همان انرژی و تمرکز به تشریحی قورباغه در کلاس زیست شناسی! من می تواند تبدیل شدن به بعدی چارلز داروین! اما تا آنجا که من نگران بود و خون و احشاء متعلق به مرحله نه تحت سرد چراغ های فلورسنت از یک اطاق درس آزمایشگاه.

فرفره خود را باقی می ماند کمی از تیرگی اما من خوشبختانه موفق به فرار بدون نیاز به فایل فصل 11 در دادگاه اطفال. بهتر است امنیت پسر من مورد نیاز برای استخدام باید ازش لذت برد ما سبک خاص از "موسیقی" (سخاوتمندانه ترین مدت) و در زمان خاموش و بدون پرداخت 50 دلار به او بدهکار! به طوری که چین پول نقد در دست bandmates و من عقب نشینی مانند راهزنان با چند پیتزا به جشن ما رفیع موفقیت. من گذشت در یک توده ای از چرب مقوا جعبه, هاردکور, در, شیرین, نوجوانان ،

من به یاد داشته باشید شنوایی پدر من قدم به قدم به عنوان او را از طریق درب جلو صبح روز بعد. "از کجا دیوید ؟" صدای نعره میکشید. هنوز در رختخواب من می دانستم که من گوشت مرده. هر چند او تا به حال هیچ ایده ای در مورد شب قبل از من ترسیدند که بدون شک سخت پیامدهای او را پیدا کردن در مورد من ممنوع عملیات مخفی. من احساس موفقیت به سرعت از بین رفت که من حس نوظهور هدف و هویت بود که من با خیلی غرور. من کردنمن فکر کردم. من از خود راضی. من باید تنها در خانه مانده ماند در my lane, بازی های برگزار شده توسط این قوانین کاهش یافته است در خط و پژوهشگران به "هنجار" مانند هر کس دیگری. مانند پدر من انجام داده بود. چه غلطی بود من کردم ؟ من درب اتاق خواب را باز کرد و کوله پشتی انداخته بود به دامان من با کلمات "دریافت لباس پوشیدن برویم."

طولانی سکوت رانندگی به پدرم آپارتمان خفه کننده است. ذهن من رفت و از ندامت و پشیمانی به خشم و سرخوردگی و انتقام. از بالاترین به پایین ترین سطح من پایین در یک 24 ساعت صرف. من می خواستم به منفجر شدن از strafing از احساسات ضد و نقیضی من تجربه بود. رویاهای من خرد شده بود و من در حال حاضر کاهش می یابد به حال فقط یک دبیرستان با شکست چیزی جز ملال انگیز زندگی در یک بن بست موش نژاد به نگاه به جلو به. که همه چیز من برافراشته در برابر. که بزرگترین ترس من. پس از رسیدن به آپارتمان من دستور به مطالعه به تنهایی تا شام. به عنوان من نشسته وجود دارد در هم ریخته میز کتاب باز قلم در دست ذهن من بود و وضعیتی وخیم. از آن زمان به موضع من فکر می کردم. من نه مقصد و یا طراحی شده برای یک زندگی رسمی پیراهن و کفش راحتی پنی. از آن زمان به مبارزه با عقب.

مخوف "چه شما می خواهید به زندگی خود انجام دهید ؟" سخنرانی پس به زودی پس از شام. سوزاننده دادستان که من تا به حال کمی دفاع. من شکسته شده و کاهش می یابد به آوار کاهش سر من در شرم به عنوان پدر من تحویل داده من جمله از خود Eames صندلی. حکم: یک عمر از حد وسط و کثافت کاری. آن تبدیل شده بود به شدت به او روشن است که من نمی خواهم به دنبال در قدم به قدم یک قرص تلخ برای هر پدر و مادر به خود را در ذهن من باقی مانده بود با یک نا امید کننده وجود به عنوان یک شکست است. به او رویاهای من بود فقط رویاهای. چیزی بیش از توهم زودگذر که محو بدون ردیابی.

به اعتبار خود را, من در حال حاضر درک نگرانی خود را. به عنوان پدر سه فرزند از خود من (همه متمایل به موسیقی) هیچ چیز برای من مهم تر از ایمنی خود و رفاه. زندگی من در حال حاضر وظیفه است برای اطمینان حاصل شود که آنها آماده شده را در جهان روز آنها تصمیم به گام را از آن خود کنند. من در مسیر سریع به تبدیل شدن به یک نوازنده حرفه ای به هر وسیله و در واقع تلاش دست خود را در یک حرفه ای در موسیقی پدر من می دانستم که شانس موفقیت کوچک بودند. به خصوص با توجه به نوع موسیقی قلب من انتخاب کرده بود به بازی. ناهنجار, antiestablishment ترش? نه بسیاری از برادران بروکس جوراب در آینده من حتی اگر من می خواستم به آنها را می پوشند. اما ساخته شده است که هیچ تفاوت به من. من نیاز به موسیقی مثل هوا است. مانند مواد غذایی است. مانند آب. بدون آن من فقط یکی دیگر از بچه جستجو به تعلق دارند.

به طوری که من منتظر او را به رفتن به خواب و من برداشت یک (قرمز) قلم و پد کاغذ. دست من فشرده سخت به من تحویل من سوزاننده رد رها کردن 16 سال از خشم به من اشک آمار صفحه در تاری لکه ها. من را رد کرد و کوته فکر مربیگری زندگی و متنبه او را برای عدم وجود خود را از ایمان من با افتخار اعتراف به محل نگهداری من شب قبل از اینکه به عنوان یک مثال از قابلیت های. این خط در حال حاضر کشیده شده است. همین حالا با من. من بی سر و صدا قرار داده شده توجه داشته باشید در اتاق ناهار خوری میز برداشت من کوله پشتی و در سمت چپ. به عنوان درب بسته پشت سر من بود و دردناک فصل در زندگی من است. جدید تر و روشن تر فصل در مورد شروع بود. یکی که در آن من هرگز خودم فکر می کنم به عنوان یک احمق fuckup به مقصد به زندگی حد وسط و کثافت کاری. من می دانستم که در اعماق است که من بهتر از آن است. من هم تبدیل شده و در زمان یکی از آخرین نگاهی به شماره پلاک روی درب: آپارتمان 606.

و اپل نورد کمی دورتر.

وقتی یک پسر و تبدیل شدن به یک مرد ؟ است وجود دارد یک لحظه خاص از آزادی از سن پدر و پسر تعارض است که می تواند چنین تعریف عمیقی انتقال? نوعی از دگردیسی زمانی که پسر بچه ظهور از جنین از دوران نوجوانی قدم به جهان را از آن خود ؟ شاید آن لحظه ای که اپل grinds به توقف در پایین تپه.

پدر من خواندن نامه من. او احساس "پانچ" در کلمات من. روز بعد او زنگ زد و تنها گفت: "آیا تا به حال این کار را دوباره دیوید." خوشبختانه من تا به حال هرگز به آنجا که از آن لحظه به او به رسمیت شناخته شده است که من می دانستم که در قلب من است که من و که من می خواستم و این که هیچ چیز می تواند توقف من از تبدیل شدن به آن شخص بدون توجه به آنچه.

از آن روز به بعد من و پدرم با تشکیل یک جدید پویا در روابط ما و در طول سال ما یک دوستی بر اساس احترام متقابل است. این بود که اگر من تا به حال پا را از سایه اش و عشق من برای او بود در حال حاضر مجاز به رشد است. من یاد گرفتم که قدر خود را فوق العاده گریز از مرکز و گیج کننده خصیصه های ذاتی (پیدا کردن یک نگاه اجمالی از خودم در بیش از یک تعداد کمی از آنها) و آشتی بسیاری از ما گذشته تفاوت. به عنوان سال گذشت و من در آرزوی تبدیل شدن به یک نوازنده آمد او بود که همیشه وجود دارد برای انتقال سنگهای کوچک از بینش و حکمت اغلب فرمان من روشن از کلیشه خطرات شغلی است که به طور معمول درهم و برهمی زندگی در کسب و کار موسیقی. در حال حاضر به جای ارائه تحمیل سخنرانی از مخوف Eames صندلی او اسر از دوران کودکی خود را در اوهایو و یا وقت خود را به عنوان یک گزارشگر در دی سی در دهه 70 در طول واترگیت یا سال خود را در اشتوتگارت خدمت در ارتش. آن را از من و آن مرد می دانست که چگونه برای گفتن یک داستان است. و با ظهور, ایمیل من و پدرم زده تا بیشتر سرگرم کننده مکاتبات حکایات و انگلیسی دوبله که ricocheted کردن یکی دیگر مثل دو مرد شمشیر در شمشیر بازی و بازی. کسی که دیگری را به من ارسال یک ایمیل شروع با "به حکم" و یا حاوی کلمات مانند redolent? او بی وقفه سرگرم کننده و بدون تحقق آن سهوا شکل دادن به احساس من از ترکیب و نثر در حالی که به سرعت تبدیل شدن به مورد علاقه من به عنوان خوانده شده.

در طول همه گیر مستند وقتی که من تا به حال بیش از آنچه که من می تواند به طور کلی تحمل از "خرابی" من متمرکز بر یک نوظهور لذت در نوشتن و گفتن مختلف قصه از زندگی من است. که من بیش از آنها را از خود من مخوف Eames صندلی با ضرب المثلی قلم قرمز من به ارث رسیده من نمی تواند کمک کند اما فکر می کنم پدر من روزنامه نگار و استاد wordsmith. پدر من بود و من اولین و بهترین خواننده. آن را از طریق او که من پیدا کردم عشق من از نوشتن پر من با همان حس از هدف و موفقیت است که من احساس آن شب در بتسدا مرکز جامعه به عنوان یک نوجوان سرکش. به طوری که من حتی فکر تلاش دست من در نوشتن یک کتاب روزی. تصور کنید که. فقط آن را "لگد زدن به اپل برگشت تا تپه کمی."

اگر تنها او هنوز هم در اطراف به آن را بخوانید.

ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.



tinyurlbitlyis.gdclck.ruulvis.netcutt.lyshrtco.de
آخرین مطالب