هر قسط از دوستی فایل ویژگی های یک مکالمه بین اقیانوس اطلس's جولی بک و دو یا بیشتر از دو, دوستان, بررسی تاریخچه و اهمیت خود را در ارتباط است.
این هفته با او صحبت می کند با دو زن که در هیپی counterculture از اواخر 60s و 70s اوایل. استفانی خالی مورخ کلی فلمینگ برادر در حالی که حضور یک جایگزین دبیرستان سپس او را به مکزیک جایی که او به ملاقات کلی و بقیه خانواده بودند که از زندگی در یک تبدیل اتوبوس مدرسه در حالی که سفر در اطراف. عاشقانه نیست, آخرین, اما استفانی دوستی با کلی را حتی به عنوان آنها بزرگ شده و زندگی خود را در زمان بسیار مسیرهای مختلف.
دوستان:
استفانی سفید, 65, یک نویسنده و صاحب خانه-لوازم جانبی کسب و کار زندگی می کند که در مرینا دلم رعی کالیفرنیا
کلی فلمینگ, 63, یک فیبر هنرمند و معلم زندگی می کند که در Langlois اورگان
این مصاحبه ویرایش شده و تغلیظ شده برای وضوح.
جولی بک: به من بگو در مورد خود upbringings به دلیل آن به نظر می رسد مانند آنها تا حدودی غیر معمول است.
استفانی خالی: من متولد و بزرگ شده در جنوب کالیفرنیا. من یک دانش آموز در بورلی هیلز دبیرستان در سال 1969 یا 1970. من واقعا ناراضی وجود دارد و نا امید با همه چیز است که در بورلی هیلز ایستاده بود برای همه بچه ها در خودروهای تجملی و فانتزی لباس. من تبدیل شدن به بخشی از counterculture; من به عشق-فهم و توان فهم با خواهر بزرگتر من. سپس من شنیده ام در مورد این جمعی مدرسه در کوهستانهای سانتا کروز در کالیفرنیا و من تقریبا فقط کاهش یافته است بورلی. من فقط به پایان رسید کلاس نهم وجود دارد. پدر و مادر من بودند که رفتن را از طریق طلاق و آنها واقعا پریشان. به طوری که آنها واقعا نمی مراقبت به عنوان طولانی به عنوان آنها می دانستند که در آن من بود.
پس من رفتم تا به اقیانوس آرام ، واقعا این بود که کمون یک آزمایش است. از آن جدا شد. ما تا به حال یک دسته از گنبد متشکل از سطوح هندسی; طراحی شد نظارت باکمینستر فولر. دانش آموزان در تمام ساخته شده است گنبد; ما شد یادگیری در مورد هندسه از قرار دادن آنها را با هم. اگر شما لازم نیست مهر و موم آنها را به درستی آنها نشت. به طوری که آنها همه به بیرون درز کرد.
بک: چه شد صحنه های اجتماعی مانند وجود دارد ؟
استفانی: وجود دارد بسیاری از احزاب از آنجا که ما زندگی اشتراکی. پسران و دختران با هم زندگی می کردند وجود دارد هیچ تمایز است. شما می توانید زندگی می کنند با هر کس که شما می خواهید. زمانی که خوابگاه رو پر ازدحام مردم را در پیدا کردن فضاهای زندگی می کنند; آنها می خواهم به چسبیدن به یک چتر نجات در یک درخت و استفاده از آن به عنوان سایه بان. وجود دارد بسیاری از گلدان سیگار کشیدن و بسیار زیادی از داروهای روانگردان. ما تا به حال کلاس های آلی باغبانی, قارچ های خوراکی, والیبال. کلاس هنر بودند واقعا محبوب فرانسوی-کلاس های زبان محبوب بود که کلاس های موسیقی محبوب بودند. اما از آنجا که کارکنان و دانش آموزان همه یک رای در تصمیم گیری در یک نقطه دانشجويان outvoted معلمان و ما اخراج تمام معلمان که تدریس دانشگاهی-نوع کلاس مانند جبر. آن را تقریبا رایگان برای همه. زمانی که من آنجا بودم آشنا شدم کلی برادر ماکو و او شد اولین عشق واقعی.
کلی فلمینگ: من در اورگان متولد شد و پس از آن پدر و مادر من نقل مکان کرد به سان فرانسیسکو منطقه در اواخر 60s/70s اوایل. آنها پیوست هیپی فرهنگ است. پدرم در تبلیغات و پس از آن او و مادرم رو به نور نشان می دهد کسب و کار—نور نشان می دهد که پشت باند. شما در زمان یک سینی روغن قرار داده و آن را بیش از یک نور است که منعکس کننده بر روی دیوار. و سپس شما خواهد تکان دادن روغن در اطراف. روانگردانکه کلمه. آنها به ایجاد یک نوار موبیوس از فیلم است که می تواند از طریق پروژکتور در اطراف و در اطراف و در اطراف; مردم می توانند آن را خریداری کرده است و در این مرحله در حالی که این گروه بود ، کسب و کار رفتن نیست ، به طوری که آنها به فروش کسب و کار به فروش می رسد خرید یک اتوبوس مدرسه بسته بندی شده تا چهار تا از پنج فرزند و رهبری برای مکزیک.
بک: آیا آنها به خرید اتوبوس از مدرسه محلی منطقه ؟
کلی: در واقع آن متعلق به گروه دیگری از هیپی که زندگی در سان فرانسیسکو. اما آن را عمدتا فقط یک پوسته که در آن نقطه. پدر و مادر من را در تخت تختخواب سفری یک آشپزخانه و یک اندازه تخت پادشاه ، آن را واقعا خوب بود راه اندازی. تقریبا تمام پنجره ها باز بود. بدون توجه به جایی که شما در آن اتوبوس شما می توانید ببینید یک نمایش بزرگ به حومه شهر رفت.
استفانی: اتوبوس رو فوق العاده کار رنگ با رنگین کمان و انواع هیپی مسائل است. و سپس آنها را به نام آن آرگو.
کلی: پدر من واقعا به تاریخ. همین دلیل است که او می خواست برای رفتن به مکزیک—او می خواست به عنوان بسیاری از ویرانه های کوچک و روستاها به عنوان ما احتمالا می تواند به در 35-پا در اتوبوس مدرسه. هنگامی که قدیمی ترین برادر ماکو پایین آمد به ما بپیوندید در مکزیک استفانی آمد با او و جایی که ما ملاقات کرد.
بک: که همه مقدمه. حالا به من بگویید در مورد آغاز دوستی خود و سفر به مکزیک است.
استفانی: پس من دیوانه وار در عشق با کلی برادر ماکو و او مدرسه را ترک کرد به پایین رفتن برای دیدار با خانواده اش در مکزیک است. من پرواز را کمی بعد از آن و ملاقات تمام خانواده. من فقط 17. من به یاد داشته باشید به وضوح پرواز به اوآخاکا. این یک ریزه کمی فرودگاه. من به یاد داشته باشید به دنبال از پنجره به بیرون و با دیدن این اتوبوس زرد.
کلی: پارک شده بودند [درست در نزدیکی جایی که] این هواپیما زمین.
استفانی: من با تکان دادن پنجره, من می توانید ببینید این کل هیپی خانواده و این رنگ ،
کلی: من به یاد داشته باشید استفانی شدن از هواپیما. او این وحشی, tattooed pussy, سر و [او] لبخند از گوش به گوش. من در عشق با او لحظه من او را دیدم. اشعه آفتاب پیوست خدمه ما.
استفانی: این که چگونه من با تمام خانواده از جمله کلی که قدیمی ترین و پس از آن همه خواهر و برادر هستند که همه جوان تر از ماکو و کلی. من سفر با آنها را برای چند ماه به ما راه ما را از مکزیک به آریزونا. من سوار اتوبوس با آنها تمام وقت—کمپینگ اقامت توسط طرف جاده. آن را کاملا یک ماجراجویی است.
بک: چگونه شما و کلی نزدیک در طول این سفر?
کلی: من خواهر و برادر از جمله من فقط می خواستم به او نشان می دهد که همه ما آموخته بود در مورد Oaxaca در سفر ما. وجود دارد مقدار زیادی از راه رفتن خود را از طریق جامعه و قرار دادن در اتوبوس شهر, مصرف خود را در مرکز شهر و فقط تلاش برای بدست آوردن توجه به همان اندازه از او به عنوان ما می تواند زمانی که او صرف زمان با برادر من.
ارتباط ما با یکدیگر بود فقط تا متصل نمی دونم هر راه دیگر به آن می گویند. ما واقعا لذت بردم از هر شرکت دیگر. که در آن نقطه او بسیار اختصاص داده شده به برادر من اما زمانی که ما از آن ساخته شده به توسان که در آن خانواده حل و فصل می ماند و از آن پس ما یک پیمان با یکدیگر که ما در تماس باشید.
استفانی: من برگشتم به لا در حالی که من فکر می کنم من به کالج برای یک سال شاید. سپس من رفت و برگشت به توسان چون ماکو و من هنوز در تلاش برای دیدن اگر رابطه ما کار می کنند. کلی من و من تا به حال باقی ماند و در صحبت با تلفن. بنابراین من رفت و برگشت به توسان و زندگی با خانواده است.
کلی: و پس از آن ما در یک خانه با هم.
استفانی: درست است. کلی کار کردم و یک خانه هم در توسان.
بک: چگونه بودی ؟
استفانی: من 18 یا 19.
کلی: من 15 و نیم یا 16. من بسیار جوان زمانی که ما نقل مکان کرد و به آن محل با هم.
بک: این فقط شما دو بدون پدر و مادر و یا هر چیزی ؟
کلی: آن استفانی و من و پس از آن ما تا به حال یکی دیگر از زنان هم اتاقی.
بک: چه بود آن را مانند زندگی خودتان را در آن سن?
استفانی: ما فکر می کنیم خیلی قدیمی. ما احساس غیر معمول نیست برای 18 سال و 16 سال به خانه خود و شغل دارند.
کلی: من از waitressing و کمک به پدر و مادر من در نقره ای فروشگاه. ما [بیشتر] رو در اطراف شهر ما دوچرخه. من خریداری یک باشگاه وانت کامیون کار کرده است که برخی از زمان. بیشتر ما فقط زندگی این جوان زندگی و احساس زیبا رایگان.
بک: بودند استفانی و ماکو هنوز هم با هم در این نقطه است ؟
کلی: آنها را شکست داده بودیم که اجاره خانه در توسان.
استفانی: سن نوشیدن در آریزونا بود 19 [در آن زمان] بنابراین من یک کار بسیار مفصل ران اتفاق می افتد بار در توسان.
کلی: ما با قرار دادن پول دور چون ما می خواستیم به سفر با هم.
استفانی: هدف ما این بود که به جهنم از صحرا و رفتن به اروپا است.
کلی: ما با قرار دادن یک آگهی در [محلی] دانشگاه برای سوار شدن به نیویورک است. آن را مداوم بدون توقف سفر در یک ون با یک دسته از مردم دیگر; من فکر نمی کنم که ون کشیده به جز [برای ما] به استفاده از حمام تمام راه. ما به فروش می رسد تقریبا همه از ما طلا و جواهر [هنگامی که ما به نیویورک]. که ما پول خرج زمانی که ما به اروپا رفت.
استفانی: ما تا به حال برخی از دیوانه پرواز چارتر که از سمت چپ مونترال بنابراین ما تا به حال به hitchhike از منهتن به مونترال در وسط زمستان.
بک: شما چه بود بالاترین و پایین ترین لحظات از سفر با هم ؟
کلی: من کمترین لحظات بودند قطعا در یونان. هنگامی که ما در آتن ما فقط پیاده روی شهر شب و ما فرار به کسی که به ما گفت آکروپلیس بود رایگان در یک ماه شب. و آن را کامل ماه شب. بنابراین ما پیاده تا کردم و در به صورت رایگان. ما به تماشای ماه و خورشید آمده در حالی که نشسته بر روی لبه خرابه به دنبال بیش از شهرستان.
و [در آنجا بود] استفانی تصمیم به سفر خود را ،
استفانی: Kelly و من تقسیم و من در خود من است. کلی بود و کمی عصبی در مورد تنها بودن اما من فقط من نمی دانم که من نیاز به خودم. این بود که قبل از تلفن های همراه ما گفت که دو روز بعد و یا سه روز بعد ما می خواهم ملاقات که در آن کشتی میدارد با ما و در ادامه به سانتورینی. و که در آن ما تقریبا درگذشت.
کلی: ما بسیار خوشحال برای دیدن هر یک از دیگر. دو روز جدایی شد مقدار زیادی. ما بر روی این کشتی و آن را به عنوان به رهبری, مدیترانه, طوفان آمد. که فری بود فقط همه جا. وجود دارد پرتاب کردن تمام طول عرشه آن وحشتناک بود.
استفانی: آن را مانند یک کشتی از جهنم است. آن قرار بود سه ساعت معبر سوار. ما در نهایت به Santorini هشت ساعت بعد در وسط شب.
کلی: زمانی که ما رو به ساحل خورشید تا به حال آمده است. ما به تماشای دیگر گردشگران اجاره خر به بالا رفتن دنباله چرا که آنها کاهش یافته است به شما در طول یک صخره. هیچ یک از ما تا به حال پول به [اجاره خر]. بنابراین ما برداشت ما کوله پشتی و ما به رهبری تا دنباله. همه من به یاد داشته باشید این است که ما راه می رفت و برای مدت زمان طولانی. در نهایت ما آنقدر خسته است که ما فقط نورد کیسه خواب ما و به خواب رفت. و هنگامی که ما از خواب بیدار در صبح, ما در لبه یک صخره در خواب خر مدفوع.
بنابراین ما نورد کیسه های ما و راه ما را به بالای دنباله. و یک پسر جوان مورد از هشت سال, زمان واقعا کمی شیرین بازنشستگی برای پول زیادی نیست.
بک: امیدوارم آنها تا به حال یک دوش.
کلی: اوه خدای من. ما تا به حال به قطع کیسه خواب ما به هوا آنها را برای مدتی.
بک: چگونه دوستی خود را تکامل و پس از آن سفر ؟
کلی: زمانی که ما از بسیاری از ما سفر در اروپا, ما هر دو می دانستند که ما نیاز به پیدا کردن راه خود ما در زندگی است. استفانی مورد نیاز برای بازگشت به لا. ما باقی ماند در حالی که ما مشغول به کار در بر داشت و همکاران. من نقل مکان کرد به اورگان است. استفانی را به حال خود ماجراهای; او سفر خیلی بیشتر از من. من تبدیل به بسیار متصل به ما جای کمی در اینجا در اورگان و ساخته شده است که زندگی من در حالی که من مطرح بچه ها من با شوهرم.
استفانی: ما پس از بازگشت از اروپا در سال 74 و من برگشتم به لا کلی و من در آنجا ماند و ما همچنان به دیدن هر یک از دیگر. من می خواهم به عقب و جلو به توسان. من با شوهرم ازدواج کردم و کلی من و من تا به حال بچه ها دنیا فقط یک هفته از هم جدا. و ما هر دو شد بچه در عرض یک هفته از یکدیگر است. ما هر دو را انتخاب مادر بزرگ ما به نام. قدیمی ترین دختر من نیمه هلندی, بنابراین من می خواستم چیزی است که منعکس شده او را هلندی میراث. بنابراین من تصمیم اوما. کلی در همان زمان بدون اطلاع به من تا به حال نیز انتخاب شده به نام اوما.
بک: چه چیزی شما فکر می کنم نگه داشته است شما حتی به عنوان زندگی خود را در زمان های مختلف این مسیر?
کلی: استفانی زندگی در شهر که من قطعا انتخاب نشده اند و در عین حال زمانی که من می خواهم که لحظه های من از غم و اندوه و یا نا امیدی من همیشه می دانستم که من می توانم تماس بگیرید استفانی و ما را مقایسه کنید. انتخاب های مختلف است که ما ایجاد شده و حتی نزدیک باند [چون] به صحبت کردن با کسی در مورد آن تفاوت است.
استفانی: من فکر می کنم کلی و احساس می کنم مثل ما همان قلب است. کلی در زندگی ثبات بودن ازدواج به فرد برای این همه سال زندگی در همان محل برای این همه سال داشتن فرزندان و نوه های او در مجاورت برای این همه سال. من تا به حال نوع مخالف بسیاری از آشفتگی و تحول. او نه یک فرد شهر. کلی زندگی زندگی است که من همیشه فکر می کردم من باید زندگی می کنند در خارج از شبکه در کوه در جنگل به دور از همه. من همیشه برای مدت زمان طولانی است که, اما من می دانم که من واقعا نمی تواند زندگی می کنند که زندگی است. این واقع بینانه نیست برای من اما آن را گرم احساس فازی برای رفتن و دیدار او.
, کلی: , در ضمن, Steph, شما همانی هستید که سفر رفتن به مدرسه در ایتالیا بازدید از فرانسه و ملاقات با یک مرد در کشور هلند. شما در ادامه به بررسی بخشی از من است که من تا به حال.
استفانی: من حدس می زنم کلی زندگی vicariously از طریق تمام ماجراهای من و من هنوز زنده vicariously از طریق زندگی خود را از ثبات. من شکایت خود را در مورد چگونه من می توانم پیدا کردن یک نقطه پارکینگ در Nordstrom فروش, در حالی که او شکایت من در مورد چگونه او را بز را سم پوسیدگی. ما فقط بخندی و بخندی و بخندی و باز هم بخندی.
اگر شما یا کسی که شما می دانید که باید بر روی فایل های دوستی در تماس در friendshipfiles@theatlantic.com و به ما بگویید که کمی در مورد آنچه باعث می شود دوستی منحصر به فرد است.
ما می خواهیم به شنیدن آنچه که شما فکر می کنم در مورد این مقاله. ارسال یک نامه به سردبیر و یا ارسال به letters@theatlantic.com.