آن شب در اینجا در هاوایی و صبح در پاریس که در آن پدر و مادر من هر دو آنها را آلوده با آنچه که مسلما COVID-19. مادر من دچار علائم برای اولین بار است اما بیرون آمدن صدمه ندیده است. زمانی که من به عنوان من دو بار در روز او پاسخ تلفن کرد و گفت: "Nurse Ratched چگونه ممکن است من به شما کمک کند؟" پدر من زده شده است این بیماری به مراتب بیشتر به شدت. او متوسط یک صد و چهار درجه و هنوز نه از پدر و مادرم توانسته است به دکتر مراجعه کنید.
روی گوشی من پدر صداهای ضعیف و وحشت زده و گهگاه به وقوع پيوسته است. "به من قول بده" من می گویند: "اگر شما تنفس بدتر می شود شما تماس امدادگران." "بله," او می گوید: هر چند من باور نمی کنم او را. "اما پس از آن چه ؟" او می پرسد. "مشکل این است که شما بروید و شما نمی آیند." دوباره, من می توانید بشنوید که ترس است که می لرزد من بیشتر از سرفه خود را صدای نازک و یا عدم توانایی خود را به پایان کلمات.
پدر من هفتاد و شش سال است. در زمان عادی او خواهد بود در یک بیمارستان با یک I. V. در بازوی خود را و من خواهد بود در جایی در اقیانوس اطلس در راه به پس از او نگاه کنید. اما در حال حاضر من می توانید انجام دهید این است که دوستان من در پاریس و درخواست کمک خود را. بیش از روزهای این دوستان که مشکلات خود را ترتیب یک دکتر برای من پدر; آنها در ماه مارس در سراسر شهر به ترک مواد غذایی در پدر و مادر من' آستان تماس برای گفتن سلام و معرفی خود و ارائه هر چه می توانید آنها را به یک جفت از بیمار housebound غریبه.
در صبح هنگامی که از خواب بیدار شدم من تماس بگیرید برای گفتن شب بخیر. مادر من است که همیشه همان, همیشه خون سرد درخشان و خنده دار است. هنگامی که آن را شب در اینجا من تماس بگیرید تا ببینید که چگونه پدر من خواب و چگونه او احساس. پاسخ این است که هرگز دلگرم کننده است. او به طور مداوم تشنه. پوست خود لطمه می زند. او هیچ تمایلی به خوردن. مادر من به من می گوید داستان وحشتناک مانند آنها کوتاه کمدی: "او بسیار بد بیمار است. من او را در کف حمام و تا به حال به اسلاید او را در یک bathmat مانند یک سورتمه حمل کردن."
بابام می شود بر روی گوشی و برای تلفن های موبایل به طور فزاینده ای عجیب و غریب است. "حداقل شما زندگی نمی کنند در پوست خود باستان پدربزرگ," او می گوید که این نوع از چیزی که من تا کنون شنیده ام او را می گویند. زمانی که من از آنچه که او بدان معنی است او شروع به سرفه. که من گوش دادن به او را در تلاش برای کنترل نفس من نوزاد دختر مطالعات با outsized چشم. من تعجب می کنم زمانی که او را ببینید و پدر بزرگ دوباره و من نیروی ذهن من دور از این سوال واضح است که به شرح زیر است.
در طول این روزها من در راه من از طریق "Orphic پاریس" هانری کول پرتره از شهر و از زمان خود زندگی می کنند وجود دارد. من گمان می کنم من دوست دارم این کتاب حتی در بهترین زمان اما تحت شرایط کنونی آن است که تبدیل شدن به چیزی شبیه به صحبت کردن به پدر و یا گوش دادن به او. پدر من که عاشق پاریس بیش از هر جای دیگری بر روی زمین است.
پدر و مادر من برای اولین بار در بازدید از این شهرستان در سال 1968 در ماه عسل خود را. از آنجایی که آنها بازنشسته پانزده سال پیش آنها به اجاره یک آپارتمان کوچک در سه ماهه لاتین برای چند ماه هر زمستان. مادرم مشغول و شاد در این شهرستان اما پدر من احساسات برای آن مرز معنوی. او هرگز تا به حال بسیاری از دوستان نزدیک و من فکر می کنم پاریس خود را تبدیل به یک همراه و همدم. مانند کول پدر من صرف بیشتر وقت خود را به تنهایی در کافه ها, پیاده روی, بازدید از موزه ها. حتی اگر او هرگز اعتراف به من, من مطمئن هستم که او اغلب به تنهایی وجود دارد. شاید آن است نه ویرانگر انواع تنهایی اما چیزی مهربان و نوع احساس ما هنگامی که ما به طور کامل نمی تواند ساکن یک محل ما عاشق. "Orphic پاریس" است که اغلب آمیخته با همان نوع از تنهایی هر چند کول مانند پدر من نیست و مشخص آن است که راه. او می نویسد: "من نفرت داشتن به عذرخواهی و یا دفاع از من باطن. این شاعر آمریکایی ماریان مور را گفت که تنهایی بود درمان برای تنهایی."
قبل از coronavirus بسته, پاریس, کردن, پدر من ساعت را صرف تماشای بازی مردان pétanque در پارک. من می دانستم که او می خواهم برای پیوستن به آنها و من اغلب او را تشویق به انجام این کار. او همیشه رد این ایده و من به سرعت عقب نشینی کردند. آن را بیش از حد گیج کننده سعی کنید برای او انجام آنچه او اغلب برای من وقتی که من یک پسر بچه بود آنچه که من ممکن است یک روز را برای دختر من: برو در بازی با دیگران است.
خواندن کول من نگه دارید از دیدن پدر من. که "Orphic پاریس" آغاز می شود در یک شهر در معرض خطر آنفلوانزای مرغی تنها باعث سردرگمی است. "گران قیمت دارو دارو هنوز در دسترس نیست," کول می نویسد: "به جز برای کسانی که در حال حاضر مبتلا به این ویروس مرگبار است." من خواب بسیار کمی در حال حاضر. بیشتر خسته من تبدیل شدن به بیشتر مشکل من تشخیص یک ذهن از دیگری است. آن را به عنوان اگر Cole است که بازگویی نیست خود خاطرات و مشاهدات و خواسته اما پدر من.
در ضمن پدر من کمپرس آب ورق خود را با عرق. بدون توجه به آنچه او می کند او نمی تواند به اندازه کافی آب است. او به من می گوید که او نمی داند چه چیزی است و نه توهم و آنچه او به من گفت: و آنچه در او نیست. در متن پیام او می فرستد یک کاما از هم. یک روز صبح (هر چند در حال حاضر من نمی تواند به یاد داشته باشید که) او می گوید: "آن را به عنوان اگر همه چیز دزدیده شده است. از ما از شما از شهرستان. اما با تشکر از شما, با تشکر از شما."
"برای چه؟" از من بپرسید.
"برای دوستان خود," او می گوید. "آنها فرستاده می شود ، آنها به ارمغان آورد بستنی. آنها در حفظ و نوشتن و مکالمه."
در Rue du کاردینال Lemoine نه چندان دور از جایی که پدر و مادر من پر از سوراخ وجود دارد یک زن که خم کردن پنجره و نعل اسب می تواند از یک رشته است. در تمام ساعت او را از تماس به خیابان. بیشتر او می خواهد سیگار. گاهی اوقات نان. زمانی که من در پاریس اقامت من در یک آپارتمان در این نزدیکی هست و باید خریداری سیگار مناسبت, اما, بیشتر, مانند هر کس دیگری در محله من او را نادیده بگیرد.
آن بوده است بیش از یک سال از آنجا که من شنیده ام این زن را قاطعانه صدا و در عین حال به عنوان من می آیند به پایان کول خاطرات من می شنوم آن را به طور مداوم. من از خواب او شب گذشته. چرا ؟ چرا که او مثل پدر و مادر من مثل بسیاری در شهر قفل شده است دور نیمه دیوانه به تنهایی آویزان یک سطل به خیابان ها گدایی کمک کند ؟ استعاره است بیش از حد آشکار است. این باعث می شود من انقباض غیر ارادی ماهیچه.
نمی دانستند چه چیز دیگری برای انجام برای کمک به پدر من, من یک بسته کوچک برای او. پودر الکترولیت به فرو نشاندن عطش خود را. میله Granola برای انرژی است. یک شومیز نسخه از "پایین و در پاریس و لندن" به او بخندید. کپی از "Orphic پاریس" با یادداشت ها و نشانه گذاری. برای یک لحظه من دریغ قبل از بسته بندی این کتاب است. من نمی خواهم به یک چیز زیبا است که در خواندن من بخشی از پدر من. اما من رها کردن آن در مهر و موم جعبه و از آن دست را به طوری که آن می تواند بسیار سفر من نمی توانم.
کول به پایان می رسد کتاب خود را با یک لیست مختصر پاراگراف هر آغاز "j'aime." او را دوست دارد و شاعران و دوستان و حرکات و مکان عبارات و اشیاء. یکی از خود را دوست دارد ریلکه. "J'aime Rilke," کول می نویسد. "اشعار او صحبت می کنند در پایین صدای آرام. او می گوید در کتاب خود از ساعت بگذاريد تا همه چیز اتفاق می افتد به شما: زیبایی و وحشت. / فقط رفتن نگه دارید. هیچ احساس نهایی است.' "
مردی که صاحب کمی پستی فروشگاه در شهر خیلی مهربان است وقتی که من به او بگویید از کجا و چرا من می خواهم به ارسال من عجیب و غریب مجموعه ای از اشیاء. او با پوشیدن آبی, لاتکس, دستکش, به عنوان او به دقت آماده بسته است. او اصرار دارد به من تخفیف.
من درایو بازگشت به خانه به همسر و دختر من و تصور کنید پدر من به دنبال بیش از شهر او را دوست دارد به خواندن کول به نقل از کسانی که آشنا خطوط از ریلکه. پدر من که از زمانی که من به او صحبت می کنند قبل از خواب به من می گوید که او خورده است یک کاسه بستنی که تب کاهش یافته است به یک صد و یک. فقط به رفتن فکر می کنم. فقط نگه داشتن رفتن.